پایان تلخ یک عروسی اشتباهی

ناهید پروری/ زن جوانی 10 سال بعد از پوشیدن لباس عروس در حالی با ویلچر برای طلاق توافقی به دادگاه خانواده آمده بود که تصور نمی‌کرد، اتوبوس سرنوشت، وی را مقابل دفترخانه ثبت طلاق پیاده کند.  این زن که تا چندسال پیش زندگی شاد و عاشقانه‌ای درکنارهمسر داشت حالا در یکی از شعب دادگاه خانواده شماره 2 پیگیر پرونده طلاق بود.  سابقه آشنایی این زن و شوهر به 10 سال پیش برمی‌گشت آن موقع هر دو کم‌تجربه و جوان بودند و از طریق یکی از دوستان باهم آشنا شدند و خیلی زود زندگی مشترک‌شان را شروع کردند. سرانجام با گذشت چندسال پیمان زندگی، فاصله طبقاتی بین این زوج باعث به وجودآمدن اختلافاتی در زندگی مشترک‌شان شد. تا اینکه تصمیم گرفتند توافقی از هم جدا شوند. بنابراین سال 1397 آنها برای ارائه دادخواست با هم راهی دادگاه خانواده شماره 2 ولنجک شدند، اما در اوج ویروس کرونا سرنوشت عجیب و غمناکی برای لیدا رقم خورد.
یک روز صبح لیدا وقتی از خواب بیدار و چشمانش را باز کرد، متوجه سستی در پاهایش شد؛ زمانی که او تلاش کرد از روی تخت بلند شود، دید که پاهایش قادر به حرکت نیستند، آنجا بود که همسرش با اورژانس تماس گرفت. او تصور نمی‌کرد که روزی پاهایش از حرکت بیفتد و قادر به راه رفتن نباشد.
دقایقی بعد وقتی مأموران اورژانس سررسیدند متوجه شدند لیدا دچار سنگینی زبان و اختلال کلامی نیز شده است. لیدا وقتی تحت معاینات پزشکی قرار گرفت، مشخص شد دچار سکته مغزی شده است، بنابراین با گفتاردرمانی تاحدودی قدرت تکلم بیان لیدا بازگشت اما دست و پای او همچنان قادر به حرکت نیستند.
این زن نگون‌بخت سرانجام با گذشت 4 سال جدال با عوارض سکته مغزی درحالی دوباره با ویلچر برای طلاق توافقی با همسرش راهی دادگاه خانواده شده بود که به هیچ عنوان قادر به حرکت نبود.
این زوج، با حضور در دادگاه خانواده، درحالی‌که با آرامش درخواست طلاق توافقی خود را به رئیس دادگاه تسلیم کردند، به تشریح دلایل خویش برای جدایی پرداختند. مرد جوان اظهار کرد: از همان ابتدا که با هم آشنا شدیم، تصمیم گرفتیم با وجود همه مشکلاتی که در انتظارمان است، ظاهر زندگی‌مان به گونه‌ای باشد که دیگران تصور کنند ما همیشه خوشبختیم.
 زن جوان نیز با بیان اینکه از ابتدا فاصله طبقاتی داشتیم، گفت: خانواده همسرم از نظر مالی در سطح بالایی قرار دارند و همین موضوع، باعث به وجود آمدن اختلاف در زندگی مشترک‌مان شد. البته این موضوع هرگز برای بهروز اهمیت نداشت؛ اما بعد از گذشت چندسال زندگی مشترک، نتوانستیم خوشبختی را احساس کنیم و دیگر از سیاه‌نمایی خسته شدیم.
 وی افزود: همیشه مقابل اقوام و آشنایان حفظ ظاهر می‌کردیم، تا کسی متوجه نشود در زندگی‌مان مشکل داریم، حتی گاهی اوقات، خانواده‌هایمان نیز باور می‌کردند مشکلی نداریم و داریم با آرامش کنار هم زندگی می‌کنیم، اما در اصل، خانواده شوهرم نتوانستند مرا به عنوان عروس بپذیرند و همیشه با حرف‌هایشان تحقیرم می‌کردند. در ادامه جلسه دادگاه، شوهر این زن گفت: آقای قاضی به همسرم علاقه‌مندم؛ اما مشکلات‌مان آنقدر زیاد شده است که دیگر نه می‌توانیم در کنار هم باشیم و نه حفظ ظاهر کنیم. مرد جوان گفت: در دو خانواده با فرهنگ‌های بسیار متفاوت، بزرگ شده‌ایم و نمی‌توانیم خود را مطابق با خواسته‌های طرف مقابل هماهنگ کنیم. به همین دلیل، تصمیم به جدایی گرفته‌ایم.  در پایان این جلسه، زن جوان نیز اظهار کرد: من نیز به این جدایی راضی هستم وطبق توافقی که با همسرم داشتم، مهریه خود را که 200 سکه طلا بهار آزادی است به وی می‌بخشم.  قاضی بعد از شنیدن اظهارات زوج جوان، از آنها خواست از طلاق منصرف شوند و به زندگی‍‌شان ادامه دهند؛ اما زوج جوان اصرار بر جدایی داشتند. قاضی نیز حکم طلاق توافقی این زوج را صادر کرد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست
 - شماره هشت هزار و دویست - ۱۶ خرداد ۱۴۰۲