گردهمایی سیاسیون نامحبوب در اجلاس تازه و کمثمر «گروه ۷»
«باشگاه دلشکستهها» در هیروشیما!
پیتر بیکر، گزارشگر سیاسی- اجتماعی
مترجم: وصال روحانی
سیاستمداران مختلفی به اجلاس این هفته «گروه 7 » در خاک ژاپن آمدهاند. طیف سنی آنها از 43 تا 81 سال در نوسان است و ایدئولوژیهای آنان 180 درجه با هم تفاوت دارد و طبعاً به زبانهایی گوناگون سخن میگویند. با این حال یک وجه مشترک بین جو بایدن رئیس جمهور امریکا و سران 6 کشور دیگری که به این اجلاس آمدهاند، قابل مشاهده است؛ آنها در کشورهای خود نامحبوباند!
سران این کشورها با مردمی طرف هستند که از روشهای اداره امور توسط آنها ناراضیاند و جایگاه بعضی از آنها چنان لرزان شدهاست که اگر انتخاباتی تازه همین امروز برگزار شود، شکست میخورند. به همین خاطر است که رؤسای جمهوری و نخستوزیرانی که به هیروشیما، شهر محل برگزاری این اجلاس پای نهادند، به قول یک ناظر طنزپرداز وارد «باشگاه افراد دلشکسته» شدهاند. قدرمسلم اینکه آنها کمترین شباهت را با سیاسیونی دارند که سرنوشت سیاسی و سیمای صنعتی شماری از مطرحترین کشورهای جهان را رقم میزنند و تردید و لغزش از سر و روی اکثر آنها میبارد.جو بایدن جمعه گذشته (29 اردیبهشت) در روز آغازین اجلاس به جای اینکه به امور «گروه 7» بپردازد، تماسهای تلفنی پر دامنهای از محل اقامت خود با کاخ سفید داشت تا از واپسین اخبار دوئل حزب خویش (دموکرات) و جمهوریخواهان بر سر کاستیهای مالی عظیم قروض ملی انبوه امریکا که تبدیل به یک گروکشی سیاسی شده، مطلع شود. بایدن بعداً به گردهمایی «گروه 7» رفت اما 90 دقیقه قبل از اتمام مباحثات محل را ترک گفت و در مراسم صرف شام پرزرق و برقی که برای سران 7 کشور صنعتی در جزیره میاجیمای ژاپن تدارک دیده شده بود، شرکت نکرد تا به هتل محل اقامتش بازگردد و دوباره با واشنگتن تماس تلفنی برقرار کند.
مستأجران لرزان پلکان نامحبوبیت
برخوردهایی از این دست نسبت به اجلاسی که قرار است شمایی از روشهای مدرن مدیریت جهانی را ترسیم کند، از دید سوزان مالونی، مدیر بخش سیاستهای خارجی در انستیتوی بروکینگز امریکا نمادی آشکار از بیمسئولیتی است. وی میگوید: خیلیها بدرستی میپرسند وقتی این سران از ساماندهی امور کشورهای خود نیز عاجزند، چطور میتوانند برای جامعه جهانی تصمیم گیرندههای صائبی باشند؟ از این طریق فقط دید سایر کشورها به آنانی که قدرتهای جهانی نامیده شدهاند، منفی و منفیتر میشود.نظرسنجیها نشان میدهد، از میان رهبران 22 کشور مطرح دنیا فقط سران چهار کشور از مقبولیتی بالای 50 درصد در کشورهای خود برخوردارند. این سیاستمداران نارندرا مودی نخستوزیر هند و آلن برسه از سوئیس، آندرس مانوئل لوپز اوبرادور از مکزیک و آنتونی آلبانسه از استرالیا هستند. از جمع آنها مودی در هیروشیما حضور یافته ولی فقط به عنوان یک ناظر. او با محبوبیتی 78 درصدی ظاهراً در صدر پلکان محبوبها قرار دارد اما وی هم به درون گرداب ستیزهای قومی و مذهبیای فرو افتاده که جامعه هند را دربر گرفته و تأثیرگذاری او را به حداقل رسانده است.
زیر «50 درصد»ها
در «گروه 7» اما رهبری را در هیروشیما نمییابید که از یک اقبال عمومی ولو 50 درصدی برخوردار باشد. نزدیکترین فرد به هرم 50 درصدی جورجیا ملونی نخستوزیر زن ایتالیا است که پاییز گذشته به قدرت رسید و یک راستگرای افراطی است و از حمایتی 49 درصدی نزد مردم کشورش برخوردار است. آمار استخراج شده توسط بنگاه «مورنینگ کانسالت» محبوبیت داخلی بایدن را 42 درصد برآورد کرده ولی این رقم مورد تردید اساسی قرار دارد. در آمار همین بنگاه، جاستین ترودو نخستوزیر کانادا 39 درصدی است، اولاف شولتز صدراعظم آلمان از مقبولیتی 34 درصدی برخوردار است، ریشی سوناک که بر بریتانیا حکم میراند، حمایت 33 درصد از مردم این کشور را پشت خود میبیند و بیلان محبوبیت فومیو کیشیدا در ژاپن 31 درصد است. از همه ضعیفتر و لرزانتر امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه است که فقط 25 درصد مردم کشورش او را قبول دارند و خیابانهای شهرهای فرانسه طی 6 ماه اخیر محل جولان معترضان پرشماری بوده که به قواعد تازه وضع شده درخصوص بازنشستگان خرده میگیرند و افزایش سن بازنشستگی تا 64 سال را ناعادلانه میانگارند.
سرانی که به وظایف خود عمل نمیکنند
مایکل آبراموویتز، رئیس نهاد موسوم به «خانه آزادی» که مدعی بسط دموکراسی در سطح جهان است، درباره تعارضهای فوق میگوید: وضع بعضی از این سیاسیون در کشورهای خود اسفبار مینماید و یکی از آنها، جو بایدن است. او حتی اگر اکثر خیابانهای امریکا را با سنگفرش طلا مفروش کند، حداقل نیمی از مردم کشورش او را خواهند کوبید و این حرکت را بیارزش خواهند شمرد. شماری از این کشورها خود را مهد دموکراسی مینامند اما آزادی در آنها فقط صوری و در جهات منفی است و این حس وجود دارد که سران آنها هرگز به وظایف خویش به طور کامل عمل نمیکنند.
از زیادهخواهی غریب ترامپ تا شکست محتمل سوناک
امریکا بر اثر ضعف بایدن در برخورد قاطعانه با امور کشورش و حرکت پرشتاب دونالد ترامپ برای پس گرفتن عنوان ریاست جمهوریاش به یک نقطه آشفتگی چشمگیر رسیده و کار به جایی کشیده که ترامپ خواستار تغییر برخی قواعد قانون اساسی امریکا شده تا هرگونه مانعی در راه به قدرت رسیدن مجدد وی محو شود و نظام قضایی این کشور هم به رغم وجود اسنادی آشکار از کجرویها در کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری وی، نتوانسته او را تأدیب و بابت تخلفاتش مجازات کند. در چند کشور دیگر هم که رهبرانشان به هیروشیما آمدهاند، اوضاع آشکارا ناامن است. در بریتانیا جدیدترین نظرسنجیها حاکی از آن است که اگر انتخابات اواخر تابستان سال گذشته که ریشی سوناک را جانشین «ترزا می» کرد، تکرار شود، سوناک به رهبر حزب مخالف (کارگر) خواهد باخت و در کانادا هم سناریوی مشابهی وجود دارد و ترودو و حزب او (لیبرال) در صورت انجام انتخاباتی تازه برخلاف مرتبه قبلی به حزب مخالف خود (محافظهکار) خواهد باخت. اگر هم به گستره آلمان چشم بدوزیم، یک انتخابات مجدد احتمالی اولاف شولتز و حزب او (سوسیال دموکرات) را به سوی شکست مقابل «دموکرات مسیحی»ها سوق خواهد داد.
چنگ زدن به عارضه کرونا
دفاعیه این عنوانداران لرزان در قبال ضعفهایشان به چنگ زدن به بهانههایی ناکافی همچون تبعات رواج بیماری کرونا منحصر میشود که اگرچه کشتههای فراوانی را در سطح جهان برجای نهاد، اما تنها حالت سرپوشی را دارد که این سیاسیون کم کفایت میخواهند بر ساختارهای لرزان سیاستگذاری خویش بگذارند. کارل بیلد، نخستوزیر سابق سوئد میگوید: کرونا البته چهار سال تلخ را بر جهان حاکم ساخت اما حجم بیکفایتیهای اقتصادی که نامرادیهای اجتماعی را هم در کشورهای مختلف افزون ساخته، بیش از آنی است که بتوان همه آن را به کمرونقیهای برخاسته از عملکرد ویرانگرانه «کووید19» نسبت داد.
از دیروز تا امروز
این اولین باری نیست که اجلاس «گروه هفت» در شرایطی برگزار میشود که زیر پای سران حاضر در آن سست و اوضاع کشورهای آنان آشفته است اما به اعتقاد جان کرتون، مدیر بخش «ارزیابی فعالیتهای گروه 7» در دانشگاه تورونتوی کانادا، تفاوت آشکار این مرتبه با دفعات قبلی این است که اینک جهان در یک سراشیبی عمومی قرار دارد و کمتر سیاستپیشه ارشدی را میتوان محبوب مردم یافت حال آن که در گذشته لرزشها و اوضاع بد هرگز گسترهای چنین عظیم را در دنیای غرب شامل نمیشد. وی میگوید: «این رهبران سهلانگار در یک جهان چندقطبی که دیگر در تسخیر مطلق امریکا و روسیه نیست، بیش از پیش احساس سرگشتگی میکنند. وقتی رهبران این کشورها آیندهای تیره را در انتخابات بعدی کشورهای خود انتظار میکشند، چطور میتوانند برای چنان آیندهای برنامهریزانی دلسوز باشند؟ مگر برای آنها آینده کشورشان بدون حضور خودشان اهمیتی هم دارد؟!
منبع: New York Times