نگاهی به کتاب مادر «ایران»
روایت استقلال یک مادر شهید
فائزه سراجان
فعال فرهنگی
با گذشت بیش از 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، نگاه به زنان هنوز مسألهای مورد توجه در جامعه است. برخی میگویند جامعه مردسالار ایرانی مانع پیشرفت زنان شده ولی دولتمردان نظر دیگری دارند و حضور وزرای زن در کابینه دولت، نمایندگان زن در مجلس و حضور زنان در ادارات را مصداقی برای گفته خود میدانند. «عصمت احمدیان» شاید مصداق حرف دولتمردان نباشد، اما زنی است که توانسته بدون دریافت وام و کمک همسرش کارآفرینی و اشتغالزایی کند. مادری که دو فرزندش شهید شد، ولی بدون آنکه عزلتنشینی را انتخاب کند، وارد میدان کار شده است. اگرچه روحیه کار و تلاش از بچگی درونش جرقه زده، اما همراهی همسرش در ابتدای کار، این ذوق را کور نکرد و هنگامی که خانم احمدیان از همسرش درخواست مرغ و خروس برای پرورش میکند، او خواستهاش را اجابت میکند اما در ادامه راه، فقط خودش بود و خدای خودش.
شخصیت عصمت احمدیان را میتوانید در کتاب «مادر ایران» ببینید و بخوانید. با شروع فصل اول کتاب و فضاسازی خوب «باغ بهادران»، محل تولد و زندگی خانم احمدیان کتاب، خوب پیش میرود، ولی تعلیقی وجود ندارد تا مخاطب بخواهد داستان را ادامه دهد؛ چراکه داستانهای کوتاهی از زندگی عصمت احمدیان در فصل اول و مربوط به زندگیاش در باغ بهادران آورده شده که ربطی به هم ندارند و مطلب را شهید می کند و موتور خواننده را خاموش. به نظر میرسد با پیشرفتن کتاب، نویسنده میان حجم انبوهی از پراکندهگوییهای راوی، دستوپایش را گم کرده و نتوانسته نظم خوبی به متن دهد. متن سرشار از دیالوگ است؛ دیالوگهایی که اگر به متن تبدیل میشد، خوانش متن را روانتر میکرد. ضمن آنکه برخی دیالوگها به لهجه جنوبی و برخی با متن معیار نوشته شده و قانون ثابتی را برای دیالوگنویسی در کل کتاب، رعایت نکرده است.
هرچند تحقیق کتاب به نظر کامل میرسد اما ابهاماتی در متن به چشم میآید. برای مثال زمانی که عصمتخانم، تازه عروس است و از روستا به اهواز نقل مکان میکند، قطعاً احساساتی برای او رقم خورده یا حتی نحوه رفتن از روستا به اهواز و بردن جهاز در کتاب مشاهده نمیشود. همچنین از روابط میان خانم احمدیان و همسرش به سادگی عبور شده. این سؤال برای مخاطب ایجاد میشود که چگونه شوهر خانم احمدیان آنقدر او را آزاد گذاشته و به حال خود رها کرده و حتی هنگام کارآفرینی نیز هیچ کمکی به خانم احمدیان نمیکند. هیچ علاقه مشترکی میان آنها در کتاب مشاهده نمیشود.
کتاب اصطلاحات زیادی دارد. طبق توضیح تدوینگر، بیشتر اصطلاحات متعلق به راوی است. دست نبردن در آنها نکته مهمی است که نویسنده رعایت کرده و در پایان به اصطلاحات راوی اشاره کرده است؛ ولی اصطلاحات و حتی مکانها نیاز به پاورقی بیشتری دارد. کسی که اهواز را نمیشناسد، مسلماً مکانهایش را نیز نمیشناسد.
هرچند در کتاب به شناخت خوبی از عصمت احمدیان میرسیم و با شخصیتپردازی خوبی که از او شده، ویژگیهایش نمایان میشود اما شخصیتپردازی دیگر شخصیتها به نظر ضعیف میآید. شوهر و فرزندان خانم احمدیان نمود کمرنگی در کتاب دارند. در طول روایت، گاهی به عمد یا سهواً زاویه دید و زمان فعلها عوض میشود و به نظر میرسد از کارآفرینی خانم احمدیان بعد از جنگ، به سرعت عبور شده است. ضمن آنکه عصمت احمدیان به عنوان یک زن تنها، با بازار سروکار دارد و طبیعتاً به خاطر زن بودنش، با مشکلات بیشتری برای کارآفرینی دستوپنجه نرم کرده، اما این مشکلات را کمتر در کتاب میبینیم. درواقع مشکلات نشان داده نشده بلکه به جمله «نه اینکه من مشکل نداشتم، داشتم ولی اهل غر زدن نبودم» اکتفا شده و همین موضوع شخصیت عصمت احمدیان را تا حدی افسانهای میکند. انتظار میرفت وقتی راوی میگوید: «برای روستاییان کارآفرینی کردم تا به شهر مهاجرت نکنند» را میخوانیم، این را هم بخوانیم که چه شد او چنین حرفی را زد! با مطالعه یا گوش دادن به کدام سخنرانی به این نتیجه رسید؟ و برای کارآفرینیاش کدام مسیرهای سخت اداری را طی کرد؟ و سؤالاتی از این دست که جایش در کتاب خالی است.
به هرحال باید به این هم توجه داشت که این اثر، اولین کار نویسنده است و او با تواضع در بخش ضمائم به این موضوع اشاره کرده و جالبتر آنکه از محقق و حتی پیادهساز نیز تشکر کرده است که موجب دلگرمی به آن بزرگواران است. گاهی ممکن است نویسندگان از محققان تشکر کنند، اما کمتر پیش میآید نامی از پیادهساز برده شود. پیادهساز، کار مهمی را برعهده دارد ولی همیشه گمنام واقع میشود. همچنین نویسنده اصطلاحات راوی را تیتروار پشت سرهم آورده و عنوان کرده که آن اصطلاحات متعلق به راوی است، درحالیکه میتوانست چنین چیزی را ننویسد تا خواننده گمان کند اصطلاحات متعلق به نویسنده است. کتاب«مادر ایران» به قلم نورالهدی ماهپری توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.