حرفهای در حوزه کتاب که کمتر دربارهاش میدانیم
مهدی صالحی
دبیر انجمن ویرایش و درست نویسی و مدرس
در گذر تاریخ ایران فرهنگی، هرگاه زندگی بزرگان و اثرگذاران و حاکمان را برمیرسیم، به یک محور اساسی برمیخوریم: اینان همه، پیش و بیش از آنچه هستند، ادیب و زبانداناند. همین ویژگی سبب شده بود که اغلب حکومتها و حاکمان در پرورش و پاس هنر و ادب بکوشند و هنرمندان و نویسندگان و ادیبان را بر صدر بنشانند و قدر بنهند. این راهبرد مهم در حکمرانی فرهنگ، مایه و پایه نوعی حاکمیت فرهنگ شده بود. در این سپهر تاریخی جغرافیایی، هر تاریخ و هر جغرافیا، فکر و ادب و هنر متمایز خود را در نمایش و هماوردی با دیگریهای زمانهاش آفریده و برای ما به یادگار گذاشته است.
پس از جنبش مشروطه و روی کارآمدن اندیشههای نو و بیاعتنایی به میراث فرهنگی گذشته و نفی آن، راهبردهای فرهنگی هم کمرمق شد و خاک گرفت و از چشم افتاد و در پیچوتاب تاریخ و چشمنوازی فرهنگ ینگهدنیا گم و محو شد. شاید پنهانترین این راهبردها، تربیت جامعه ادیب و هنرفهم بوده باشد.
این غفلتها کار را به آنجا رساند که از حدود صد سال پیش ادیبان و زبانفهمان دانشور، نگران اوضاع زبان فارسی و کهنفرهنگ ایرانیاسلامی شدند و در نوشتهها و سخنرانیهای خود هشدارها دادند. نگرانیها از شیوه نگارش شلخته و کاربرد فارسی بیرگوریشه در مطبوعات و بعدها در کتابهای دانشگاهی بود، از وضع آموزش بیسود وثمر و بهروزنشده زبان و ادب فارسی در مدارس و دانشگاهها و بعدترها از سخیفگوییها و خطاخوانیها و بدنویسیها در رسانهها، بهخصوص در رادیو و تلویزیون.
فضای مجازی که همهگیر شد آسیبها به بحران رسید و مجاز، حقیقتی تلخ را همچون خار مغیلان در چشمان اهل فرهنگ فرو کرد. زبان بیرمق و بیریشه که پایه اجتماعیشدن فرزندان شده بود و در رسانهها منتشر میشد، در این مجازخانه به ظهور و بروز رسید و جهانگیر شد. زبان آلوده، ذهنها و شناختها را آلود و جانها را آشفت. کتابنخوانیها هم علتافزا و مرضآور شد.
در این وانفسا که نفس زبان و اندیشه و هنر به شماره افتاده است، شماری از اهل فضل دردمند مرزبانی اقالیم ذوق را وظیفه دیدند و از جا برخاستند بدان امید که نمی به ریشهها بماند. اینان بهجای خودنویس و خودکار آبی، خودکار قرمز به دست گرفتند و کوشیدند ناراستیهای متنهای نویسندگان را شناسایی و گوشزد کنند و از متنها بزدایند. گاه هم ناچار شدند متنها را از نو بنویسند و جور نویسندگان و مترجمان کارنابلد را بکشند و البته که از اجردیدن هم چشم بپوشند.
کار آنقدرها بالا گرفت که صواب را در این دیدند که اینهمه خطاها را جمع کنند و به دانشجویان و خواهندگان، مجمعالاغلاط را بیاموزند و از آن پرهیز دهند. بعضی هم کوشیدند برای زبان فارسی روز، معیارهایی بسازند و معیارنویسی را رواج دهند. اینان گاه در وادی برنامهریزی زبان سخنها گفتند اما هجوم آسیبهای زبانی امانشان نداد که از این کارزار فراغت یابند و کار را به سرانجام برسانند. اینان ویراستار نام گرفتند و کارشان ویرایش خوانده شد.
در ۲۰ سال گذشته، به همت همین فرهنگبانان زبانورز و با تلاش ویراستاران، کارواژه ویرایش برای بسیاری افراد آشنا شد. البته هنوز کسانی ویرایش و حروفچینی را یکی میدانند و حتی بعضی از اهالی زبان و دانشجویان و استادان، ویرایش را دانشمهارتی ضروری نمیدانند و آن را در حد غلط گیری و نمونهخوانی میپندارند. در ضرورت ویرایش همین بس که اگر نباشد، خودنویسندهپنداران و شلختهنویسان چنان عرصه را فتح میکنند که سره از ناسره شناخته نمیشود، متنها همه ناپخته میمانند و خطاهای زبانی رگوریشه درخت زبان را میخشکاند. میدانیم که مفهوم در ذهن نویسنده چنان است که گاه میپندارد به هر شکل که بنویسد، مخاطب میخواند و میفهمد. غافل از اینکه بسیارند نویسندگانی که اگر متنشان را خودشان بخوانند، از فهم نوشته خود عاجز میمانند. در اینجاست که بازخوانی و بازنویسی متن توسط نویسنده، وظیفه نخستین صاحب اثر در قبال مخاطبان و زبان است. حتی اگر این نخستین وظیفه ارتباطاتی بهدرستی ادا شود، باز هم وجود خطا و نادرستی در متن ناممکن نیست. ویراستار، با حوصله و شکیبایی، با همدلی با نویسنده و برپایه دانشهای زبان، متن را چنان میپیماید که گویی جویشگری ذرهبین بهدست در پی رگهای از طلاست. البته که در اینجا طلای کثیف کژیهای زبانی بیشتر به دست میآید! ویراستار خطاهای زبانی و لغزشگاههای بیانی را میشناسد و از ظرفیتها و ظرافتهای زبان آگاه است. میداند که نوشتن بسیار پرپیچوخمتر از گفتن است، پس میکوشد چنان برای متن مادری کند که طفل متن از عهده همه فرازها و نشیبهای کلام برآید. تلاش میکند متن را خواندنی کند و روان و محتوا را دستیاب و این خدمتی است به مخاطب و نویسنده و ناشر. از سوی دیگر پاسداشت زبان معیار را شعار و هدف خود میداند تا زبان، این محور فرهنگ راسختر بماند و در هر متن به رنگی دیگر ببالد. نه عجب که در مراکز مهم دانش و نشر در دنیا، عُجب نویسندگان و مترجمان مادرزاد دیری است محو شده و همه دستدردست ویراستاران، مرزهای زبان و ذوق و دانش را میگسترند و فرهنگ را برمیآورند. همین تلاشها چنان زمینهآفرین بوده که در مردمان شوق کتابخوانی و دانشافزایی آفریده و جامعهای ساخته است که باید آن را «جامعه خوانا» بنامیم. جامعهای که مردمانش کتابخوانی را ارزشی بیهمتا و بزرگترین تفریح میدانند و یکیکشان خود را به این زیور میآرایند. این مردمان، کتابخوانی را مدیون ویراستارانی هستند که همکارند در آفرینش آثار.