«ایران» از آخرین تلاشها برای انکار معادلات جدید غرب آسیا با طرح یک پروژه رسانهای گزارش میدهد
عبور رسمی بانیان برجام از برجام
روزنامه هممیهن در حالی روز گذشته تیتر یک خود را به بازتاب نقطهنظرات به اصطلاح «دو کارشناس مسائل ایران» اختصاص داد که اساساً دو کارشناس ادعایی خود را به صورت کامل به مخاطبانش معرفی نمیکند. «ولی نصر» و «علی واعظ» در مجله فارن افرز درباره برجام مقاله مشترکی نگاشتند و در آن از یک «پیمان منطقهای» برای «جایگزینی برجام» سخن گفتند و ادعا کردند این پیمان، هم به نفع ایران است و هم اعراب.
اینکه دو عنصر دولت امریکا پس از ماهها اهمال در به سرانجام رساندن پرونده هستهای و همزمان با نتایج ناگوار توافق ایران و عربستان برای امریکا و اسرائیل، سخن از یک پیمان منطقهای جدید زدند و بلافاصله نشریات برجامی آن را در داخل کشور بازنشر دادند، زمینهای برای بروز سیاست جدید امریکا در قبال مسائل ایران است. «نپذیرفتن شروط منطقی ایران درباره برجام»، «ناکامی پروژه آشوبهای خیابانی و ایجاد ناامنی»، «ناکامی در اجماع بینالمللی علیه ایران به بهانههای حقوقبشری»، «ناکامی در ایجاد خلل میان روابط ایران-چین-روسیه به بهانه جنگ اوکراین» و در نهایت «ناکامی در پروژه عادیسازی روابط اسرائیل و اعراب» از جمله مهمترین دلایلی است که امریکا و همپیمان منطقهای او یعنی رژیمصهیونیستی را در یک «گرداب اضطراب» در قبال ایران و خاورمیانه قرار داده است. بنابراین طبیعی است که بار دیگر شبکههای برجامی تقلا کنند و به یکباره از مسائل جدیدی چون پیمان منطقهای سخن گفته و آن را هم به نفع ایران و دیگران بنامند!
سابقه نصر و واعظ چیست؟
به تصریح هممیهن، ولی نصر مشاور ارشد اسبق فرستاده ویژه امریکا در امور افغانستان و پاکستان است. از سوی دیگر اما علی واعظ نه صرفاً «استادیار دانشگاه جورجتاون و مدیر برنامه ایران در گروه بینالمللی بحران» بلکه مشاور رابرت مالی، مسئول مذاکرهکننده امریکایی در مذاکرات اخیر احیای برجام نیز بوده است. مسئولیت گروه امریکایی بحران پیش از این برعهده «رابرت مالی» بوده و اسامی افرادی چون «جرج سوروس»، «تزیپی لیونی» وزیر خارجه اسبق اسرائیل، «هوشنگ انصاری» وزیر اقتصاد دولت هویدا و «استفان هدلی» مشاور امنیت ملی بوش در میان اعضای هیأت مدیره آن دیده میشود. نکته جالب دیگر آن است که «جیسون رضاییان»، جاسوس سازمان CIA نیز از اعضای همین گروه بوده است.
ایران نباید تضمین بخواهد!
به گزارش هممیهن، واعظ و نصر با این مقدمه که «شکست احیای برجام نتیجه لجبازی ایرانیها هم هست»، ایران را متهم اصلی عدم احیای توافق معرفی میکنند و مینویسند «با طولانی شدن مذاکرات، تهران موانعی بر سر راه توافق ایجاد کرد و خواستههای متعددی از جمله تضمین عدم خروج مجدد دولت بعدی ایالاتمتحده از توافق را مطرح کرد که واشنگتن به سادگی نمیتوانست آنها را برآورده کند.» در واقع به عقیده کارشناسان ادعایی روزنامه هممیهن، دولت جمهوری اسلامی ایران نباید از دولت ایالاتمتحده امریکا درخواست «تضمین» کند و باید به رؤسایجمهور بعدی امریکا نیز این حق را بدهد که همچون دونالد ترامپ هر وقت صلاح دیدند از توافق با ایران خارج شوند و همه هزینههای آن را مردم ایران تحمل کنند.
ما برجام منطقهمان را میخواهیم!
در بخش دیگری از این مقاله، نویسندگان امریکایی آن مدعی میشوند در برجام «از روی عمد مسائل منطقهای از جمله تأمین مالی ایران برای گروههای مسلح نادیده گرفته شده است، چراکه سیاستگذاران غربی معتقد بودند نمیتوانستند همزمان هم به توافق هستهای دست یابند و هم تنشهای دیگر را رفع کنند.» در روایت نصر و واعظ، برجام منطقهای اساساً خواستهای است که حتی اگر در برجام اول محقق نشده است اما بالاخره میبایست ایران به آن تن دهد:«آنها {غرب} تصمیم گرفتند که بهتر است ابتدا روی توقف برنامه هستهای ایران تمرکز کنند، سپس مذاکرهکنندگان در آینده میتوانند به مسائل دیگر بپردازند.»
مسألهای که البته مقامات دولت سابق ایران نیز بارها در قالب موضوعات مختلف به آن اشاراتی داشتند و یک نقطه مهم اختلافی که تحت کلیدواژه «میدان و دیپلماسی» داغ شد، در واقع برجام منطقهای بود؛ مسألهای که با دخالت دلسوزان نظام و شخص شهید سرافراز حاج قاسم سلیمانی به حسرتی برای امریکا و همپیمانان او تبدیل شد؛ حسرتی که حالا در اظهارات عناصر این دولت یعنی نصر و واعظ بازمطالبه شده است، چراکه آنها به خوبی فهمیدهاند که وضعیت امروز منطقه و ناکامی امریکا در نقشههای خود ناشی از ناکامی آنها در مهار قدرت منطقهای ایران بوده است.
از تهدیدهای سالیوان تا دلسوزیهای واعظ!
در ادامه این مقاله اما دلسوزیهای نگارندگان برای ایران و منطقه بیش از همه تزویر امریکاییها را نشان میدهد. نصر و واعظ مدعی میشوند ایران و کشورهای منطقه (اعراب) میبایست به توافقی جامع درباره مسائل هستهای و نظامی خود دست یابند، چراکه از یک سو عربستانسعودی جاهطلبی هستهای دارد و از سوی دیگر اعراب نگران ایران هستند.
نکته کلیدی مقاله دقیقاً آنجایی مطرح میشود که به عقیده نصر و واعظ، با حصول چنین توافق جامعی، هم اروپا و امریکا باید به آن احترام بگذارند و هم اپوزیسیون ایران! و از طرف دیگر «تثبیت توافق هستهای در چهارچوب منطقهای همچنین اعمال مجدد تحریمها را برای ایالاتمتحده دشوارتر میکند، زیرا برخلاف سال 2018 واشنگتن در صورت تلاش برای کنارهگیری از توافق، با مقاومت دوستان عرب خلیجفارس خود مواجه خواهد شد.» این اظهارات دلسوزانه اما در حالی مطرح میشود که تنها دو روز قبل از آن، جیک سالیوان مشاور امنیت ملی امریکا به تهدید ایران پرداخته و مدعی شده بود امریکا ممکن است برای اسرائیل در خرابکاری علیه برنامه هستهای ایران بیشازپیش حق قائل شود! دولت امریکا که سابقاً با کمک اروپاییها بازی «پلیس خوب، پلیس بد» را اجرا میکرد، حالا اما ناچار است از یک سو چهرههای اندیشکدهای را به میدان بیاورد و از طرف دیگر به طور رسمی لفاظی کند.
نکته مقاله چیست؟
آن چیزی که با هوشیاری تمام از سوی عناصر دولت امریکا در این مقاله پنهان شده، این است که امریکاییها نمیخواهند بپذیرند با رویگردانی نسبی عربستان از سیاستهای دولت ضعیف بایدن و از سوی دیگر تکیه ایران بر سیاست همسایگی بدون دخالت نیروهای خارجی، اساساً راهبرد «منطقه عاری از امریکا» کلید خورده است و «نظم جدید منطقهای» با اخراج تدریجی نیروهای سنتکام در حال تحقق است؛ بنابراین حتی در قبال توافقات منطقهای کشورهایی در فراسوی مرزهای خود، حق دخالت قائل است و آن را از طریق نویسندگانی چون نصر و واعظ مطرح میکند.
نویسندگان در آخر اما حرفشان را به صورت صریحتر و واضحتر بیان میکنند:«برای واشنگتن و متحدانش، یک توافق منطقهای گسترده مزایای دیگری نیز خواهد داشت.
این توافق هم بهعنوان مدیریت بحران عمل کرده، هم به محدود کردن بیشتر فعالیتهای هستهای ایران کمک میکند و هم محدودیتهای دائمی و اقدامات شفافسازی را در برنامه هستهای تهران ایجاد و از رقابت میان همسایگان ایران برای تطابق با فناوری چرخه سوخت هستهای تهران جلوگیری میکند. به عبارت دیگر این توافق، توافقی به مراتب بادوامتر و قدرتمندتر از برجام خواهد بود.»
ادعایی که در میانه روند تحولات غرب آسیا و همچنین همگراییهای فرامنطقهای با حضور قدرتهای آسیایی، شاید بیشتر شبیه یک آرزو برای امریکاییها باشد تا یک پروژه جدی در دست اجرا. امریکاییها در آخرین اعترافات خود پس از اذعان به شکست فشار حداکثری، به ناکامیهای اقتصادی در قبال سلطه دلار نیز تصریح داشتهاند و از طرف دیگر جریانهای رقیب دولت بایدن نیز معتقدند ضعف سیاست خارجی امریکا دیگر مجالی برای بازگشت به دوران هژمونی باقی نگذاشته است.
نکته جالب دیگر اما آنجا است که جریان غربگرای داخلی بدون آنکه اشتباهات خود را درباره توافق هستهای و هزینههایش برای ملت ایران بپذیرد، حتی برای منافع امریکایی حاضر است از پروژهای که به مثابه «ناموس سیاست خارجی» خود دانسته است، عبور کند؛ عبوری که شاید با عبور از محمدجواد ظریف همراه شده و نیاز به تئوریسینهای جدیدتری داشته باشد.