نازنین بنیادی هم از شورای همبستگی براندازان کنار کشید
افتضاحات بی پایان اپوزیسیون
نازنین بنیادی هم از شورای به اصطلاح همبستگی و جمع مبدعان منشور موسوم به «مهسا» جدا شد. حالا شیرین عبادی به همراه دو چهره معلومالحال دیگر یعنی مسیح علینژاد و عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تروریستی کومله، قرار است به ادعای خودشان «ائتلافی برای رفع اختلاف مخالفان جمهوری اسلامی» باشند. جدایی بنیادی که هیچ گاه وزنهای حتی کوچک در عرصه سیاست حساب نمیشده از ائتلافی که آن هم بیش از یک سیرک سیاسی کارکرد نداشته، به خودی خود حائز اهمیت ویژهای نیست با این حال بهانه خوبی است برای بازخوانی این روایت که چرا و چگونه چنین فردی به یکی از بازیگران اصلی نمایش اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد، چه کسانی را نمایندگی میکرد و آمدنش به صحنه و رفتنش از آن چه معنایی داشت.
کمدی تشکیل و فروپاشی یک ائتلاف
«شورای همبستگی» که روز گذشته به واسطه اعلام خروج بنیادی - بازیگر 42 ساله هالیوودی- خبر فروپاشیاش رسانهای شد، ائتلافی بود که تنها دو ماه عمر کرد. اواسط اسفندماه سال گذشته در حالیکه نیروهای معاند ایران از نتیجهبخشی اغتشاشآفرینیهایشان در ایران به کلی ناامید شده بودند، با هدف تجدید قوا و از تب و تاب نیفتادن تحرکات ایذاییشان ابتدا با برگزاری یک نشست در دانشگاه جورج تاون واشنگتن اعلام همبستگی کردند؛ همبستگیای که وقتی به مرحله انتشار منشور رسید با حذف علی کریمی و گلشیفته فراهانی آغاز شد و بعد وقتی نزدیکی حامد اسماعیلیون با سازمان منافقین از پرده بیرون افتاد و دعوای هواداران اسماعیلیون و پهلوی بالا گرفت با جدایی آنها از شورا تکمیل شد. حالا اینکه آن زمان همین نازنین بنیادی با آن سه نفر دیگر پیام دادند که بر «ادامه اتحاد» خود تأکید دارند، فقط پرده دیگری از آن مضحکه بود. شیرین عبادی در گفتوگو با اینترنشنال دلیل جدایی بنیادی را حملات و ناسزاگویی کاربران شبکههای اجتماعی به او اعلام کرد، اما وقتی با این سؤال مواجه شد که یک «وزنه سیاسی» که نمیتواند حملات در فضای مجازی را تحمل کند چطور میخواهد علیه یک نظام سیاسی براندازی کند، از پاسخ باز ماند!
صدای مردم ایران به زبان انگلیسی
بنیادی در بخشی از پیام توئیتریاش برای اعلام خروج کامل از شورای مذکور نوشت: «در این مسیر فراز و نشیبهای زیادی رو تجربه کردم و همواره سعی بر این داشتم که صدای مردم ایران باشم.» این شاید جزو معدود توئیتهایی بود که او به زبان فارسی مینوشت، زیرا به عنوان فردی که از 20 روزگی با خانواده به انگلیس مهاجرت کرده و تا 19 سالگی زیر پرچم پادشاهی بریتانیا نفس کشیده و بعد در رؤیای شهرت به امریکا سفر کرده بود، بیش از آن انگلیسی و امریکایی است که بخواهد به زبان سلیس فارسی «صدای مردم ایران» باشد.
با این حال «فراز و نشیب» عمل سیاسی نازنین بنیادی به نظر بیش از آنکه محصول خواست خودش باشد، مانند بازیچه قرار گرفتن او توسط کلیسای «ساینتولوژی» است؛ آنجا که او را با تغییر رنگ مو و آرایش چهره و لباس به سوژهای برای جلب توجه و همراهی تام کروز از اعضای سرشناس کلیسایشان تبدیل کردند و به وقت ضرورت نه تنها به آن رابطه خاتمه دادند که تمام مستندات آن رابطه را معدوم کردند.
مهره امریکایی ائتلاف براندازان
بازی با مهره نازنین بنیادی به عنوان مهرهای سیاسی هم رسماً از اوایل پاییز 1401 و با وقوع برخی ناآرامیها آغاز شد. اگر چه این بار نه کلیسای ساینتولوژی که دولتهای انگلیس و امریکا در تدارک یک مهره سیاسی میان تهی و گوش به فرمان با حضور در کمپینهای به اصطلاح حقوق بشری برای او سابقه دست و پا کردند. به تصور آنها این چهره تبلیغشده قابلیت آن را داشت که در دیدار با دولتمردان و حضور در نهادهای بینالمللی به عنوان «نماینده مردم ایران» معرفی شود! بر اساس همین سناریو بود که نزدیک به یک ماه پس از آغاز اغتشاشات در ایران، بنیادی یکی از دو ایرانی شد که به عنوان «نمایندگان جامعه مدنی ایران» با دولتمردان امریکایی از جمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه، وندی شرمن معاون وزیر خارجه و راب مالی نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران دیدار کرد و بعد به عنوان نماینده زنان ایران با کاملا هریس، معاون رئیسجمهور امریکا و جیک سولیوان، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور امریکا دیدار و گفتوگو کرد. کار تا آنجا پیش رفت که بنیادی با حضور در نشست شورای امنیت از طرف برخی فعالان ضدانقلاب «نخستوزیر آینده ایران» لقب بگیرد؛ ادعایی که مثل «رئیسجمهوری خودخوانده مریم رجوی» فقط مایه تمسخر و استهزاء بود.
با این حال، این پیشینه نشان میدهد، بیش از آنکه نازنین بنیادی به عنوان یک فعال سیاسی مستقل با پیشینه بازیگری دیده شود، باید او را مهره و نماینده دولت امریکا در جمع شورای براندازان تلقی کرد. کما اینکه خروج او از این شورا بیش از دلایلی که ذکر شد، میتواند به رویکرد حامیانش مرتبط باشد. دولتمردان امریکایی که درک کردهاند رؤیای براندازی در ایران بیش از حد غیرواقعی است و دستکم برای تعبیر این خواب آشفته نمیتوانند روی امثال پهلوی و علینژاد حساب کنند و البته هر چه دلار به پای این کمدی سیاسی ریختهاند، هدر رفته است.
البته نازنین بنیادی در همین اندازه حضورش کارکرد مطلوبی برای حامیان غربیاش داشت. تبدیل کردن منویات ضد ایرانی دولتهای غربی به «خواست مردم ایران» قلب ماهیتی بود که به بهترین نحو توسط چهرهای مثل بنیادی انجام شد. تکرار اتهامات نخنما شده مخالفان جمهوری اسلامی با لحن ملایم یک بازیگر البته نهچندان مطرح هالیوود، تقاضای تشدید «تحریمهای اقتصادی» به مثابه «شیمیدرمانی لازم»، درخواست قرار دادن سپاه ایران در فهرست گروههای تروریستی توسط انگلیس (در دیدار بنیادی با تام توگندات، وزیر امور امنیتی بریتانیا) و تکرار درخواست مداخله بیشتر امریکا در امور ایران، خواستههای غربی بود که در گلوی مهره خودساختهشان قرقره میشد. همه آن چیزی که نشان داد، امریکا و متحدانش تا چه حد در شناخت جامعه ایران به بیراهه رفتهاند و چطور دچار این توهم شدند که میتوانند از کسی که حتی فارسی حرف نمیزند و البته همچنان از سوی ملت و دولت ایران حائز حق ایرانی بودن است، یک صدای جعلی برای مردم ایران بسازند.