در حافظه موقت ذخیره شد...
21 سال قبل در چنین روزی حادثه دریاچه پارک شهر تهران رخ داد
فریادهای خاموش نیلوفران آبی
21 سال از آن روز گذشته ولی برای خانوادهها این داغ تا ابد تازه است. مرد پک عمیقی به سیگارش میزند و دبه آب را روی سنگ قبر آرزو و زهرا خالی میکند. میگوید از بستگان یکی از همین بچهها است و هر بار برای فاتحهخوانی به بهشت زهرا(س) میآید سری هم به این بچهها میزند. 14 اردیبهشت سال 81 در تقویم دل مردم تهران به نام روز نیلوفران آبی حک شده است. روزی که خندههای 6 دختر دانشآموز در دریاچه مصنوعی پارک شهر تهران برای همیشه محو شد. آن روز هوای مطبوع بهاری و نسیم خنکش، آرامش خاصی را بر جان تهرانیها نشانده بود اما کسی خبر نداشت این آرامش قبل از طوفان است. اولین روز هفته، 57 دانشآموز مدرسه طه 2 در شهرک کاروان تهران خوشحال و شاد راهی اردو شدند. هفته معلم بود و قرار بود بچهها برای بازدید از موزه پست به پارک شهر تهران بروند. صدای خندهها و دست زدن بچهها در اتوبوس توجه همه ماشینها و عابران پیاده را به خود جلب میکرد. دو ماه تا پایان سال تحصیلی مانده بود و این آخرین برنامه اردوی بچهها بود. بعد از بازدید از موزه پست، بچهها از خانم ناظم و بقیه مربیها خواستند تا چند ساعتی را در پارک شهر بمانند و از هوای بهاری لذت ببرند. با رسیدن به محوطه پارک شهر و دیدن قایقهایی که در دریاچه مصنوعی پارک این طرف و آن طرف میرفتند تعدادی از بچهها درخواست کردند تا سوار قایق شوند. کسی خبر نداشت قرار است ارابه مرگشان باشد. 14 دانشآموز در قایقی که فقط ظرفیت 7 نفر داشت نشستند و قایق به حرکت در آمد. عقربههای ساعت 11 و 15 دقیقه ظهر را نشان میداد. صدای خنده بچهها فضای پارک شهر را پر کرده بود. قایق به وسط دریاچه رسید ولی با یک تکان شدید واژگون شد. با جیغ و فریاد بچهها چند رهگذر به آب پریدند تا آنها را نجات بدهند. مرد قایقران هم داخل آب افتاد. لحظات تلخی درحال رقم خوردن بود. بچهها در عمق سه متری آب بالا و پایین میرفتند. نه خبری از نجات غریق بود و نه جلیقه نجات. مردم وحشتزده و سراسیمه تلاش میکردند بچهها را از آب بیرون بکشند. با اعلام خبر حادثه برای تهیه گزارش به پارک شهر اعزام شدم. به دلیل ترافیک شدید در اطراف پارک شهر آمبولانسهای اورژانس به سختی توانستند خودشان را به محل حادثه برسانند. پیکر بیجان آرزو و مریم در قایق بود و دو غواص سعی میکردند تا بقیه بچهها را از آب بیرون بکشند. اشک از چشمان همه کسانی که به تماشا ایستاده بودند جاری شده بود. ناظم مدرسه با چند نفر از کادر مدرسه به سر و صورتشان میزدند. کسی جرأت نداشت با خانواده این بچهها تماس بگیرد. کسی هم نمیدانست دقیقاً چه کسانی در آب غرق شدهاند. هر کدام از بچهها اسم دوستش را صدا میزد و وقتی جواب میشنید خیالش راحت میشد. سمیرا با گریه چادر خانم ناظم را گرفته بود و میگفت: نسرین و زهرا نیستند. من دیدم که سوار قایق شده بودند. با گذشت یک ساعت، اجساد 6 نفر از دانشآموزان و مرد قایقران از آب بیرون کشیده و به پزشکی قانونی منتقل شد. در حالی که تحقیقات مأموران کلانتری 113 بازار درباره این حادثه با حضور بازپرس مرحوم جواد اسماعیلی آغاز شده بود کسی دقیقاً نمیدانست کدامیک از بچهها در این حادثه غرق شدهاند. چند نفر از دانشآموزان هم در بیمارستان سینا بستری شده بودند. این بار مأموریت من رفتن به مدرسه در شهرک کاروان بود؛ منطقهای در جنوبشرق تهران. از مردم سراغ مدرسه را میگیرم و با دست انتهای خیابانی را که به تپهای ختم میشود نشانم میدهند. خبر حادثه پارک شهر از رادیو پخش شده بود و تعدادی از خانوادهها جلوی مدرسه ایستاده بودند. چند زن با التماس از مسئولان مدرسه میخواستند خبری از بچههایشان به آنها بدهند، اما کسی دقیقاً نمیدانست کدامیک از بچهها در این حادثه جان باختهاند. آن روزها خبری از فضای مجازی نبود و مردم از روزنامهها و صدا و سیما پیگیر اخبار بودند. سراغ مدیر مدرسه رفتم و از او خواستم تا عکس دانشآموزانی را که در این اردو شرکت داشتند در اختیارم قرار بدهد. لحظات نفسگیری بود، میدانستم اگر متوجه شود خبرنگارم، حراست را در جریان قرار خواهد داد، اما فضا به حدی پرتنش بود که بیدرنگ پرونده بچهها را روی میز قرار داد و من عکس 57 دانشآموز را از پروندهشان برداشتم. اسم هرکدام از بچهها را پشت عکس نوشتم تا بعد از شناسایی اجساد عکس قربانیان حادثه را در روزنامه منتشر کنیم. ساعتی بعد با عکس دانشآموزان به دفتر روزنامه آمدم. از میان عکس دانشآموزان تصاویر زینب کمرهای، بهاره رضایی، نسرین امینی، زهره رحیمی، مریم سروندی و آرزو جوادی را جدا کردیم تا برای انتشار آماده شود. نیلوفران آبی نامی بود که برای این بچهها انتخاب شد، اما شوک بزرگ وقتی بود که اعلام کردند روزنامه ایران توقیف شده است. همه تحریریه در شوک بودند. خیلی از همکاران از اینکه زحمات ما برای انتشار این گزارش با توقیف روزنامه به هدر میرفت، ناراحت بودند. سرانجام این گزارش در نشریه دیگری به چاپ رسید و وقتی با یک روز توقیف به روزنامه ایران اجازه انتشار داده شد گزارش ویژهای از نیلوفران آبی منتشر کردیم و با فراخوان گروه حوادث روزنامه ایران، مردم تهران برای یادبود این بچهها روز سهشنبه با شاخههای گل کنار دریاچه پارک شهر رفتند و گلها را به آب انداختند. نام نیلوفران آبی برای همیشه در پارک شهر حک شد. سالهاست نیلوفران آبی در قطعه 210 بهشت زهرا آرام گرفتهاند اما داغشان برای همیشه در سینه خانواده و همکلاسیها سنگینی میکند.