چگونه قاتل زنجیرهای نزد روانشناس اعتراف کرد؟
شیطان در دادگاه
در شماره های گذشته خواندید که فردی به نام تئودور رابرت باندی که دریکی از خانه های مادران مجرد به دنیا آمده بود وسال ها به دنبال هویت گمشده و شناسایی پدرش بود شروع به انجام قتل های سریالی کرد. طعمه های او زنان جوان بودند. با افزایش ناپدید شدن تعداد این زنان، پلیس بروشورهایی را در سراسرمنطقه سیاتل پخش کرد تا اینکه دو ماهیگیر با قرقره به طور تصادفی با بقایای اسکلت دو زن قربانی در شرق پارک ایالتی دریاچه سامامیش برخورد کردند. دراین قسمت بقیه مطلب را بخوانید.
در 7 ژوئن 1977، باندی در فاصله 64 کیلومتری از زندان گارفیلد در گلنوود اسپرینگز به دادگاه پیتکین در آسپن برای یک جلسه رسیدگی مقدماتی منتقل شد. او وکیل خود بود و به همین دلیل، قاضی از بستن دستبند یا پابند او را معاف کرد. در طول تعطیلات، او از کتابخانه حقوقی دادگاه بازدید کرد تا در مورد پرونده خود تحقیق کند. در حالی که در پشت قفسه کتاب خود را از دید نگهبانان مخفی کرده بود، پنجرهای را باز کرد و از طبقه دوم به پایین پرید. هنگام فرود، مچ پای راستش آسیب دید ولی لنگان لنگان خود را به حومه جاده رسانید و سپس به سمت جنوب کوه آسپن رفت. در نزدیکی قله، او وارد یک کابین شکار شد و غذا، لباس و یک تفنگ دزدید. روز بعد، او کابین را ترک کرد و به سمت جنوب شهر کرستدبوت ادامه داد، اما در جنگل گم شد. او به مدت دو روز بیهدف در کوه سرگردان بود در 10 ژوئن، او به یک کمپینگ در دریاچه مارون رفت و غذا برداشت. سه روز بعد، او یک ماشین را در لبه زمین گلف آسپن دزدید. باندی محروم از خواب و درد مداوم ناشی از رگ به رگ شدن مچ پایش. به آسپن برگشت؛ جایی که دو افسر پلیس متوجه چرخیدن خودروی او به داخل و خارج از مسیر شدند و او را به جلو متوقف کردند. شش روز بود که از فرار او میگذشت.
باندی پس از دستگیری به زندان منتقل شد و طرح فرار جدیدی را تنظیم کرد. او نقشه دقیقی از زندان شهرستان گارفیلد و یک اره برقی به دست آورد. در طول غروب هر روز، در حالی که سایر زندانیان در حال دوش گرفتن بودند، او سوراخی در حدود یک فوت مربع (0،093 متر مربع) ایجاد کرد. او با کاهش وزن 35 پوندی (16 کیلوگرم)، توانست فضای خزیدن به درون آن را برای خود ایجاد کند. در شب 30 دسامبر، اکثر کارکنان زندان در تعطیلات کریسمس و زندانیان بدون خشونت با خانوادههای خود مرخصی گرفتند، باندی کتابها و پروندهها را روی تختش ریخت و با پتویی پوشاند تا حالت خوابیدهاش را شبیهسازی کند و به فضایی که حفر کرده بود رفت. او از سقف وارد آپارتمان رئیس زندان شد که با همسرش بیرون از زندان بود لباسهای زندانبان را پوشید و از در بیرون رفت. باندی پس از دزدیدن یک ماشین، به سمت شرق حرکت کرد اما ماشین خراب شد. یک راننده عبوری او را سوار کرد. از آنجا او با اتوبوس ادامه داد و سپس سوار یک هواپیما شد و به شیکاگو رفت. نگهبانان زندان تا ظهر 31 دسامبر، 17 ساعت بعد، فرار را کشف نکردند.
باندی از شیکاگو با قطار به میشیگان رفت، 8 ژانویه او یک شب در هتلی اقامت کرد و سپس اتاقی را با نام مستعار کریس هاگن در یک پانسیون در نزدیکی پردیس دانشگاه ایالتی فلوریدا اجاره کرد. باندی بعدها گفت در ابتدا تصمیم گرفت شغل پیدا کند و از فعالیتهای مجرمانه بیشتر خودداری کند، زیرا میدانست که احتمالاً تا زمانی که توجه پلیس را جلب نکرده باشد، میتواند در فلوریدا آزاد و پنهان بماند اما هنگام درخواست شغل در یک کارگاه ساختمانی، زمانی که از او خواسته شد تا مدرک شناسایی ارائه کند، او به عادات قدیمی خود یعنی دزدی از مغازه و سرقت پول و کارت اعتباری از کیف زنان که در سبدهای خرید در فروشگاههای مواد غذایی محلی باقی مانده بود، بازگشت.
در ساعات اولیه 15 ژانویه 1978 - یک هفته پس از ورودش به تالاهاسی - به خانه انجمن خانواده چی امگا دسترسی پیدا کرد. در حدود ساعت 2:45 بامداد، او با یک تکه هیزم سنگین بلوط به سر مارگارت بومن، 21 ساله که خواب بود، کوبید و جمجمه او را خرد کرد. سپس او را با یک جوراب نایلونی خفه کرد. پس از کشتن بومن، وارد اتاق خواب لیزا لوی 20 ساله شد او را بیهوش و خفه کرد. خشونتآمیز به او تجاوز کرد در اتاق خواب مجاور، او به کتی کلینر حمله کرد، فک او را شکست و شانهاش را زخمی کرد. سپس نوبت کارن چندلر شد او دچار ضربه مغزی، شکستگی فک، از دست دادن دندان و له شدن انگشت شد. چندلر و کلینر از این حمله جان سالم به در بردند. باندی در حال فرار از صحنه، توسط نیتا نیاری، دیده شد. کارآگاهان تالاهاسی تشخیص دادند این چهار حمله در مجموع در کمتر از 15 دقیقه، رخ داده است.
مدت کوتاهی پس از حمله باندی، پلیس شروع به بررسی صحنه جنایت کرد اگرچه لوی بشدت مجروح و بیهوش بود، در ابتدا از حمله جان سالم به در برد اما مدت کوتاهی پس از آن در مسیر بیمارستان درگذشت. ظرف یک ساعت بعد، باندی با پوشاندن جوراب شلواری به صورتش به خانهای دوبلکس هشت بلوک دورتر رفت. در حدود ساعت 4 صبح، دانشجویی را در رختخوابش مورد حمله قرار داد، شانه و فک و جمجمه او را از پنج نقطه شکست. او با ناشنوایی دائمی و آسیب تعادلی مواجه شد باندی به دلایل نامعلومی ماسک خود را برداشت و روی تخت انداخت. همسایههای توماس در اتاقهای مجاور صدا را شنیدند و با پلیس تماس گرفتند. پلیس موی باندی را در جوراب پیدا کرد این واقعیت که باندی خیلی زود پس از قتل بومن و لوی به توماس حمله کرد، چیزی بود که مجریان قانون را گیج کرد.
در 8 فوریه باندی پس از سرقت یک ماشین ون 240 کیلومتر به سمت شرق راند. او در یک پارکینگ به لسلی پارمنتر 14 ساله، دختر رئیس کارآگاهان اداره پلیس جکسونویل نزدیک شد و خود را «ریچارد برتون، آتش نشان» معرفی کرد، اما وقتی برادر بزرگتر پارمنتر از راه رسید و با او روبهرو شد، فرار کرد. بعد از ظهر، او 97 کیلومتر به سمت غرب به سمت دریاچه سیتی حرکت کرد. صبح روز بعد جسد کیمبرلی دیان لیچ 12 ساله پیدا شد. کارشناسان پزشکی قانونی حدس زدند که لیچ قبل از بریدن گلویش مورد تجاوز قرار گرفته است.
در 12 فوریه باندی یک ماشین دزدید و از تالاهاسی گریخت و در سراسر پانهندل فلوریدا به سمت غرب رانندگی کرد. سه روز بعد، حدود ساعت یک بامداد، توسط افسر پلیس پنساکولا، دیوید لی، در نزدیکی خط ایالت آلاباما متوقف شد. در حالی که لی مظنون خود را به زندان منتقل میکرد، نمیدانست یکی از 10 فراری تحت تعقیب افبیآی را دستگیر کرده است، او شنید که باندی گفت: کاش مرا میکشتی.
آزمایشات فلوریدا، ازدواج
خروج از دادگاه مقدماتی، میامی، 1979
باندی در ژوئن 1979 به دلیل قتل و حمله به چی امگا در دادگاه محاکمه شد. علیرغم حضور پنج وکیل تعیین شده توسط دادگاه باندی خودش بسیاری از دفاعیات را انجام داد. شش ماه بعد، دادگاه دوم در اورلاندو برای اتهام ربودن و قتل برگزار شد. باندی یک بار دیگر پس از کمتر از هشت ساعت عمدتاً به دلیل شهادت یک شاهد عینی که او را دید که لیچ را از حیاط مدرسه به سمت ون هدایت میکرد، مجرم شناخته شد. در 10 فوریه 1980، باندی برای سومین بار به اعدام محکوم شد. در اکتبر 1981، بون که در طول محاکمات با او ازدواج کرده بود دختری به نام رز به دنیا آورد و باندی را پدر نامید.
حکم اعدام، اعترافات و اعدام
مدت کوتاهی پس از پایان محاکمه لیچ و آغاز روند طولانی تجدیدنظر باندی برای اولین بار شروع به افشای جزئیات جنایات و فرایندهای فکری خود کرد. باندی حرفه خود را به عنوان یک دزد بازگو کرد و این سوءظن طولانی مدت را تأیید کرد که تقریباً هر چیزی را که داشت به سرقت برده است. او گفت: واقعاً از داشتن چیزی که میخواستم و برایش بیرون رفته و به دست آورده بودم، لذت میبردم. داشتن و تملک انگیزه مهمی برای تجاوز و قتل نیز بوده است. قتل برایش به عنوان فرصتی برای ماجراجویی بود.
هاگمایر مأمور پلیس افبیآی گفت: قتل فقط یک جنایت یا خشونت نیست. بلکه تبدیل به تملک میشود و قربانی برای قاتل بخشی از وجودش میشود. در ژوئیه 1984، نگهبانان زندان دو تیغه اره برقی را که در سلول باندی پنهان شده بود، پیدا کردند. چند ماه بعد، نگهبانان یک آینه غیرمجاز پیدا کردند و باندی به سلول دیگری منتقل شد. مدت کوتاهی پس از آن، او به دلیل مکاتبات غیرمجاز با یک جنایتکار برجسته دیگر به نام جان هینکلی جونیور، به تخلف انضباطی متهم شد. در حالی که تمام راههای تجدیدنظر تمام شده بود و انگیزه دیگری برای انکار جنایات باندی وجود نداشت، موافقت کرد با بازرسان صحبت کند. او اعتراف کرد هر هشت قتل در واشنگتن و اورگان را انجام داده است. او به سه قتل دیگر اعتراف کرد. نلسون گفت: این زنستیزی مطلق جنایات او من را متحیر کرد، خشم آشکار او علیه زنان غیر قابل وصف است.
باندی اعتراف کرد چند قتل دیگر را مرتکب شده است، از جمله چند قتل که برای پلیس ناشناخته بود. باندی در ساعت 7:16 صبح روز سهشنبه، 24 ژانویه 1989 روی صندلی برقی اعدام شد. آخرین سخنان او خطاب به وکیلش بود: عشق من خانواده و دوستانم است.
مشخصات عملکرد و قربانی
باندی یک جنایتکار غیرمعمول سازماندهی شده و حسابگر بود که از دانش گسترده خود در مورد روشهای اجرای قانون برای فرار از شناسایی و دستگیری استفاده کرد. صحنههای جنایت او در مناطق جغرافیایی وسیعی بود. روشهای تهاجمی باندی عبارت بودند از ضربههای شدید و خفه کردن، دو تکنیک نسبتاً بیصدا که میتوانستند با وسایل خانگی انجام شوند. او عمداً از اسلحه گرم به دلیل سر و صدایی که ایجاد میکرد اجتناب کرد. اثر انگشت او هرگز در صحنه جنایت یافت نشد.
باندی در دادگاه میامی در سال 1979
به گفته کارشناسان FBI، شیوه عملکرد باندی در سازماندهی و پیچیدگی در طول زمان تکامل یافته است، همانطور که برای قاتلان زنجیرهای معمول است. در اوایل شامل ورود اجباری در اواخر شب و پس از آن یک حمله خشونتآمیز با یک سلاح به یک قربانی در خواب بود. همانطور که روششناسی او تکامل یافت، او به تدریج در انتخاب قربانیان و صحنههای جرم سازماندهی بیشتری کرد. او از ترفندهای مختلفی برای فریب دادن قربانی خود استفاده میکرد. باندی بهعنوان فردی خوشتیپ و کاریزماتیک شناخته میشد، ویژگیهایی که از آن برای جلب اعتماد قربانیان و اطرافیانش در زندگی روزمرهاش استفاده میکرد. در مواقعی که ظاهر و جذابیت او مفید نبود، او با معرفی خود به عنوان افسر پلیس یا آتشنشان از اقتدار این دو جایگاه استفاده میکرد. باندی گفت: او هیچ لذتی از آسیب رساندن یا ایجاد درد برای فردی که به او حمله کرده بود، نداشته است. او اعتراف کرد جوانی و زیبایی معیارهای مهم در انتخاب قربانیانش بودهاند.
پس از اعدام باندی، رول از شنیدن بسیاری از «زنان جوان حساس، باهوش و مهربان» که نوشتند یا تماس گرفته و گفتند به دلیل مرگ باندی بشدت افسرده شدهاند، متعجب و نگران شد. بسیاری با او مکاتبه کرده بودند، چند نفر گفتند که هنگام مرگ او دچار حمله عصبی شدند. رول نوشت: «حتی در هنگام مرگ، تد به زنان آسیب میرساند.»
معاینات روانی
باندی تحت معاینات روانپزشکی متعددی قرار گرفت. نتیجه نظرات متخصصان متفاوت بود. دوروتی اوتنو لوئیس، استاد روانپزشکی در دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک در ابتدا اختلال او را دوقطبی تشخیص داد، اما بعداً نظر خود را تغییر داد. او همچنین احتمال اختلال شخصیت چندگانه را مطرح کرد. بر اساس رفتارهای توصیف شده در مصاحبهها و شهادت او در دادگاه به نظر میرسید باندی به یک فرد دیگر تبدیل میشود. یکی از مقامات زندان در تالاهاسی نقل میکند او برای من عجیب شد. در یکی از جلسات او یک دگردیسی وتغییر در بدن و صورتش انجام داد و احساس کرد بویی از او متصاعد میشود، تقریباً تغییر کامل شخصیت. آن روز از او ترسیدم.
در حالی که متخصصان تشخیص دقیق و یکسان روانی در مورد باندی ارائه نکردند، اکثر شواهد از اختلال دوقطبی یا روانپریشی به سمت اختلال شخصیت ضد اجتماعی اشاره داشتند. باندی بسیاری از ویژگیهای شخصیتی را که معمولاً در بیماران با اختلال شخصیت ضد اجتماعی یافت میشود، نشان داد مانند جذابیت ظاهری و با کاریزما و عدم احساس گناه یا پشیمانی. یکی از روانپزشکان اذعان کرد: گاهی اوقات او حتی من را هم فریب میدهد. دکتر لوئیس گفت: تد یک روانپریش واقعی، بدون هیچ پشیمانی یا همدلی است. اختلال شخصیت خودشیفته (NPD) به عنوان یک تشخیص دیگر برای او داده شده است.
بعدازظهر قبل از اعدام، باندی مصاحبه داشت و گفت: «این اتفاق به تدریج رخ داد. اعتیاد به پورنوگرافی پسران را به سمت «تد باندی شدن» سوق میدهد. در حالی که باندی در نهایت به 30 قتل اعتراف کرد، هرگز مسئولیت هیچ یک از آنها را نپذیرفت، او تقصیر را به گردن پدربزرگ بدسرپرست، غیبت پدر بیولوژیکیاش، پنهانکردن اصل و نسب واقعی توسط مادرش، الکل، رسانهها، پلیس، خشونت در تلویزیون و در نهایت، مجلات جنایی و پورنوگرافی انداخت. او برنامههای تلویزیونی را مقصر دانست که او را برای سرقت کارتهای اعتباری «شستوشوی مغزی» میکردند.
قربانیان
شب قبل از اعدام، باندی به 30 قتل اعتراف کرد، اما تعداد واقعی آنها مشخص نیست. تخمین زده شده که او اقدام به بیش از 100 قتل کرده است.
مشکوک
باندی مظنون به چندین قتل و ناپدید شدن است پروندههایی که بینتیجه باقی ماندهاند. در سال 1987 او گفت: قتلهایی وجود دارد که هرگز درباره آنها صحبت نمیکند.