ماجراهای خانم آقای او؟

آفتابه، لگن... سرخ کن!

ریحانه  ابراهیم‌زادگان
طنز نویس


این ماسماسک وامانده و اینستاغرامش یومیه سورپریز دارد. هر جا سرک می‌کشیم پر شده است فوتوغراف سرخ‌کن بدون روغن. حاق گفت و شنو ملتفت می‌شوی یا ابتیاع کرده‌اند یا مترصدند ابتیاع کنند و اگر مُقر بیایی نداری و نمی‌خواهی، به هر ترفند و حربه مجابت می‌کنند به فکر باشی. از شما چه پنهان بالکل ملتفتمان نمی‌شود خورش و خوراک بدون روغن، خشک و بی‌رنگ و لعاب و پچل، به چه سیاق از گلوی آدم پایین می‌رود. فرضاً از گلو پایین رفت، بی‌حظ بصری، در تماشای اطعمه بدمنظره چشم آدم سیر نمی‌شود.
پی جو شدیم از کم و کیفش سر دربیاوریم، مستحضر شدیم همان فر خودمان است به جهت جای کم، سرعتش بیشتر است. کم‌مثقال ظرف دارد آدم می‌ماند چند نوبه اغذیه بپزد بردارد دوباره بپزد که شام شب و چاشت فردای اهل خانه کفایت کند.
خان‌جان خدابیامرز یک مطبخ دو متر در دو متر داشت. چهار تا قفسه داشت، با منسوج چیت چهارخانه پرده دوخته بود به جهت تزئین طبقات، آدم از تماشایش سیر نمی‌شد. یک اجاق نفتی داشت، با همان کوفته و دلمه بار می‌گذاشت عطرش بلند می‌شد همسایه‌ها می‌آمدند سهم می‌گرفتند. یک روز وقت می‌گذاشت کیک می‌پخت.
خودش تعریف می‌کرد ده تا کیک می‌پخت تا اجاق جان بگیرد، دو تا کیک اول خراب می‌شد هشت تا می‌ماند. با همان اجاق هشت تا کیک می‌پخت برای اهل خانه. نسوان امروزی فر برقی و مایکروفر و هواپز و کیک‌پز و دیگ و دیگچه نچسب تفلون و چدن و سرامیک و قس‌علیهذا دارند، کیک و شیرینی و دلمه و پیراشکی‌شان را از مغازه ابتیاع می‌کنند، لاکن طمع کاسه بشقاب و اسباب اثاثیه برقی از سرشان نمی‌افتد، والا که زنیت‌داری به اینها نیست.
فی‌الحال پسین کرونا و ماه مبارک، بازار عروسی داغ است و بالطبع هول و هراس جفت و جور جهیزیه به دل عروس‌ها و ننه بابای بخت برگشته‌شان افتاده. من مرده، شما زنده اگر به سیاه جهیزیه این سرخ‌کن بدون روغن الصاق نشد. والا از هزار قسم قابلیت مایکروفر جز گرم کردن غذا که از چراغ و دیگ هم برمی‌آمد، استعمال نمی‌شود، فی‌الحال چه خجسته خوش‌خیالند این نسوان تجدد‌زده که خیال می‌کنند این جنگولک بازی‌ها زنیت‌دارشان می‌کند. یک دوره، سرخ‌کن پرروغن مد شد تا خرتناقش روغن می‌ریختند به جهت ژست لوکسوری! به سالی و ماهی نگذشت رفت پسله انبار و گنجه و کمد. عاقبت این ادا اصول‌ها همان پشت و پسله است.
اگر نسوان به شمایل ما زنیت داشتند، کارشان با هیزم هم راه می‌افتاد. آفتابه لگنشان هفت دست شده، شام ناهارشان به سیاق همیشه... هیچ!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و یک
 - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و یک - ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲