۱۰ دی ماه سال ۱۳۸۶ورزشگاه فولادشهر اصفهان؛ درگیری، چمن سبز، تماشاگران قرمز و زرد، پرتاب صندلی، هجوم افراد به یکدیگر و بازیکنان در حال تمرین.... این آخرین تصاویری است که جوان 19 ساله در زندگیاش دید. از آن روز تا امروز برای این جوان جز سیاهی چیز دیگری برای دیدن وجود ندارد؛ جوان 19 ساله از شهرستان سورش جان استان چهارمحال و بختیاری که قرار بود بعد از اتمام دوران خدمتش به دنبال سرنوشتش برود، با یک سهلانگاری بزرگ تمام آرزوهایش به یک رؤیای دست نیافتنی تبدیل شد تا پدر و مادرش هم دفتر آرزوهایشان برای محمود را ببندند. محمود احمدی که به خاطر برخورد مواد محترقه به صورتش دچار ترک خوردگی جمجمه شد؛ از ناحیه دو چشم هم آسیب دید تا برای همیشه نابینا شود. در آن زمان نه باشگاه سپاهان این موضوع را گردن گرفت و نه هیچ یک از ارگانها و سازمانهای مربوطه اما تا دلتان بخواهد وعده به گوش رسید. از استخدام در کارخانه فولاد مبارکه گرفته تا اعزام به خارج از کشور برای درمان؛ اما همه اینها در نهایت منجر به عدم پرداخت دیه به محمود احمدی شد! در آن زمان، رئیس جمهور وقت با این سرباز دیداری تصنعی داشت و به جز آرزوی سلامتی و موفقیت، کار دیگری برای او انجام نداد!داستان سرباز احمدی تا مدتها سوژه داغ رسانهها بود و با زیرکی خاص مقصران خیلی زود به دست فراموشی سپرده شده و هیچ کس نتوانست آنها را محکوم کند. حتی شخصی که این کار را انجام داده بود گفت بعد از پرتاب مواد محترقه متوجه شدم کلاه او پرت شد.