عکسی که فاجعه یکشنبه را نشان میدهد
بازیکن پرسپولیس صدم ثانیه تا کور شدن!
بیایید تصور کنیم فاجعه رخ داده و از حالا به بعد برای نشکستن سرها، کور نشدن چشمها، نریختن ورزشگاهها و زنده ماندن انسانها طرحی نو دراندازیم
غیر قابل بخشش 20 سال بعد از فاجعه هیسل در اولین تقابل مجدد دو تیم هواداران لیورپول با اجرای طرح موزائیک، واژه «amicizia» که در زبان ایتالیایی بهمعنی دوستی است؛ خطاب به هواداران یوونتوس عذرخواهی کردند. تعداد قابل توجهی از هواداران یوونتوس پشت خود را چرخاندند. در دیدار برگشت در تورین، برخی از هواداران یوونتوس پرچمهایی با عنوان «بدون عذر» و «نمیبخشیم» را به ورزشگاه آورده بودند.خیلی اشتباهات هرگز قابل بخشش نیست.
سعید زاهدیان
روزنامه نگار
با توام؛ دقیقاً با خود تو. با
تو-یا شمایی- که مرزهای حماقت در ورزشگاهها را جابهجا کردید. با شمایی هستم که از روی سکو بطری، سنگ، میوه و هر چیزی را که دم دستت باشد با تمام توان به سوی اعضای تیم رقیب پرتاب میکنی. فرقی نمیکند هوادار استقلال، پرسپولیس، سپاهان، صنعت نفت، آلومینیوم یا هرتیم دیگری هستی. در تمام ورزشگاهها و میان تمام هواداران این قبیل رفتارهای پلشت و پلید به وفور دیده میشود.
دربی 100، ورزشگاه آزادی؛ وقتی بازیکنان نیمکتنشین پرسپولیس به دلیل سوءمدیریت مسئولان برگزاری مسابقه از پلههایی بالا آمدند که روبهروی هواداران دو آتشه- به قول خودشان تیفوسیهای استقلال- است، دو دستم را از شدت ترس روی سرم گذاشتم و از خودم میپرسیدم: «آنها از این مسیر خطرناک به سلامت میگذرند؟ آیا چیزی به سر و چشم عیسی آلکثیر، محمد عمری، سینا اسد بیگی و… برخورد نمیکند؟»
در 20-15متری ماجرا ایستاده بودم، منزجر و متحیر از اتفاقی که در حال رخ دادن است. تعداد زیادی از عکاسان برای گرفتن تصویر به سمت ذخیرههای پرسپولیس دویدند ولی اتفاقی افتاد که همه آنها سرجایشان میخکوب ایستادند. سنگ به یکی از عکاسان که جلوتر از همه میرفت اصابت کرد. ناخودآگاه او برای سپر کردن سر و صورت، دستش را به سمت سرش بالا آورد. هزینه مراقبت از جان و سلامتی او، دوربین و لنزی بود که به زمین سقوط کرد و شکست. چند نفر که همان حوالی ایستاده بودند، با خندهای تلخ گفتند:«واااااای… دوربینش شکست… این دوربین و لنزها خیلی گران است. بیش از ۲۰۰ میلیون پول وسایل عکاسی است.»
وسط همین حرفها بود که یک بطری کوچک آبمعدنی جلوی پای عیسی زمین خورد؛ آلکثیر برای آنکه خودش را خونسرد نشان دهد، خم شد و بطری را برداشت و یک جرعه سر کشید و در حالی که از در آن آب بیرون میپاشید، بطری را به سمت سکوها پرتاب کرد. بطری روی هوا میچرخید و قطرههای آب بین زمین و هوا معلق بود. این قطرههای آب انگار بنزین بود روی آتش خشم هواداران. بارانی از اشیا به سمت پیست تارتان سرازیر شد. کریم باقری راهش را کج کرد و سر بازیکنان داد کشید: «یالا… زودتر بروید روی نیمکت بنشینید!»
در آن لحظات ته دلم هرآنچه فکر کنید نثار آنهایی کردم که از بالا سنگ و بطری به سمت زمین پرتاب میکنند و از خودم پرسیدم مسئول بیتدبیر و کم خرد این بخش نمیداند بازیکنان صاف جلوی تیفوسیها بیرون میآیند؟ هر کس یکبار به ورزشگاه آزادی آمده باشد، حتماً میداند که انتهای آن پلهها دقیقاً روبهروی تیفوسیهای استقلال است.
بیتدبیری مسئولان را تماشا میکردم، از طرفی نگاهم خیره مانده بود به آدمی که برای درآوردن دوزار روزی به ورزشگاه آمده و حالا دوربین و لنزش میلیونها تومان خسارت دیده که ذهنم سر خورد به بازی ایران و کرهشمالی؛ به نارنجک دستسازی که پیش پای بازیکن حریف منفجر شد و دود غلیظی از کنار بازیکن حریف به آسمان رفت و مسابقه نیمهکاره ماند چون بازیکنان کره شمالی زمین را ترک کردند. بازی ایران و ژاپن در مقدماتی جام جهانی 2006 جلوی چشمم آمد که بازهم به دلیل باز نکردن تمام درهای طبقه دوم، ۷ نفر زیر دست و پا له شدند و مردند. هر دو بازی را همینجا در آزادی بودم.
سرم را پایین انداختم و بتنهای ترک خورده و داربستها را دیدم و یاد ورزشگاه متقی ساری افتادم که بخشی از سقف آن فروریخت و جان تعدادی از هموطنان را گرفت. در تمام این لحظات، نگران فاجعه بودم؛ مبادا اتفاق مشابه «ورزشگاه هیسل» تکرار شود. دلهره داشتم که اگر یکی از سنگها به چشم کسی برخورد میکرد، اتفاق تلخ «سرباز احمدی» در بازی سپاهان-پرسپولیس که به کور شدن یک جوان منجر شد تکرار میشود(آن بازی هم در ورزشگاه فولادشهر بودم). همه اینها در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت؛ بعد از مسابقه، به نعیم احمدی عکاس روزنامه ایران گفتم: «صحنه پرتاب بطری به سمت آلکثیر و آب خوردن او را داری؟»
او جزو عکاسانی بود که قصد داشتند از نیمکتنشینان پرسپولیس عکاسی کنند که بعد از شکستن دوربین یکی از همکارانش، جلوتر نرفت و از همان فاصله عکس گرفت.
دنبال آن صحنه میگشتیم که عکس دیگری ما را حیرتزده کرد؛ تصویری از «محمد عمری» که یک تکه سنگ مقابل صورت و چشمش بود. سنگی که کمتر از ۱۰سانتیمتر تا اصابت با چشم این بازیکن و خلق فاجعهای مشابه کور شدن «سرباز احمدی» فاصله داشت. یاد سنگی افتادم که در اهواز سر حسین فرکی را شکست و او را غرق در خون، کنار زمین انداخت. یاد شیئی افتادم که به سر مایلیکهن-سرمربی وقت سایپا- خورد و او روی پیست کنار زمین از هوش رفت. برای همین با توام؛ با تو- و همه شمایی- که مرزهای نادانی را جابهجا کردهاید و لابد در خلوت به ژانگولربازی خود میخندید. شک ندارم انسانیت که هیچ، ذرهای عقل هم در سرتان وجود ندارد چون نمیفهمید محمد عمری یک جوان معمولی نیست. محمد عمری «سرمایه اجتماعی» است. سرمایهای که ذره، ذره در سرما، گرما، برف و باران عرق ریخته، دویده، لرزیده تا به اینجا رسیده و یک حماقت کافی بود تا سرنوشت او را عوض کند. فارغ از استعداد ذاتی و توانایی فردی، برای ساخته شدن او مربیان متعددی زحمت کشیدهاند. او «جوانی» خداداد عزیزی است که در بزنگاه ایران و استرالیا در ملبورن با یک گل دل ملتی را شاد کرد. او شبیه روزهای اول حمید استیلی است که با ضربه سرش برابر امریکا «یکایران» به هوا پرید. او اول راه مهدویکیا، کریمی، دایی، آزمون، طارمی و… است که میتواند در روزهای نه چندان دور «شادیملی»بسازد. شاید بگویید چقدر عصبانیام. من عصبانیام از مسئولان برگزاری، از مأموران ورزشگاه، از فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ که در کارگاه ساختمانی آزادی که دمدست هر هوادار یک تکه سنگ و بتن است، بیتوجه به عواقب یک فاجعه فقط به فکر برگزاری مسابقه هستند.
از نظر من حادثه رخ داده است و الان که ۷۲ساعت از دربی گذشته، میتوانم همه اتفاقات را تجسم کنم. از مصاحبه سرشار از خشم یحیی گلمحمدی تا بیانیه باشگاهها که نقشی در کنترل هواداران خود ندارند. لابد پلیس هم درحال توضیح است که احتمالاً سرنخهایی از مقصر حادثه پیدا کرده و بزودی ضارب دستگیر میشود. برنامه میثاقی حسابی داغ شده و الی آخر!
اما بیانیهها و مصاحبهها و پیگیریها و محرومیتها و محکومیتها چه دردی از ما دوا میکند؟ در چنین مواقعی میگویند یک دیوانه سنگی در چاه میاندازد که هزارنفر عاقل نمیتوانند درآورند.
از نگاه من فاجعه هیسل، ماجرای ورزشگاه متقی ساری، کور شدن سرباز احمدی، دوباره تکرار شده است. بیایید تصور کنیم فاجعه رخ داده و از حالا به بعد برای نشکستن سرها، کور نشدن چشمها، نریختن ورزشگاهها و زنده ماندن انسانها طرحی نو دراندازیم.
کات
بازی مرگ در ورزشگاه ساری
در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۰، تیمهای پرسپولیس و شموشک در ورزشگاه متقی ساری به دیدار هم رفتند که به دلیل ازدحام بیش از حد تماشاگران، شماری از آنها برای تماشای بازی به بالای سقف سکوها رفتند و به دنبالشان تماشاگران دیگری نیز خود را به روی سقف رساندند. با افزایش تعداد تماشاگر و ورود فشار به ستونها و تیرچهها دقیقاً در هنگام آغاز نیمه دوم سقف ورزشگاه فرو ریخت و شماری از حاضرین که هیچگاه شمار دقیقشان اعلام نشد، کشته و زخمی شدند. پس از آن حادثه، برای چند سال به احترام درگذشتگان آن فاجعه در ابتدای بازیها یک دقیقه سکوت اعلام میشد اما با گذر زمان همه چیز به حالت عادی بازگشت و همه فراموش کردند که سوءمدیریت در یک مسابقه جان تعدادی از هموطنانمان را گرفت. هنوز هستند هوادارانی که به دلیل ضایعه نخاعی از روی ویلچر و تخت بازیهای امسال پرسپولیس را تماشا میکنند و ایستادن و راه رفتن برای آنها به حسرتی ابدی تبدیل شده است.