احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی در گفتوگو با «ایران»:
سیاست جشنوارهسازی به تنهایی کارگشا نیست
جوایز ادبی نیازمند سازکار خودانتقادی هستند
«بررسی نقاط قوت و ضعف جوایز ادبی نباید تنها به محدوده برگزاری اختتامیه و نهایتاً چند روز بعد از اعلام اسامی آثار برگزیده محدود شوند! با این حال نباید فراموش کرد که جوایز، عصای حضرت موسی نیستند که حکومت در دست گرفته و همه مشکلات ادبیات را با آن حل کند. از هیچ جایزهای، در هیچ کجای دنیا نمیتوان چنین انتظاری داشت.» این گفتهای است که احمد شاکری بر آن تأکید دارد و معتقد است برای کاربردیتر شدن هر چه بیشتر خروجی رویدادی ادبیـرقابتی، بهتر است بعد از فروکش کردن تبوتاب برپایی اختتامیهها نیز سراغ جوایز رفت. در گفتوگوی امروز «ایران» با این نویسنده و منتقد ادبی، نکاتی را درباره اما و اگرهایی که جایزه جلال پشتسر گذاشته است و همچنین مسائل پیشروی این جایزه میخوانیم؛ صحبتهایی که تنها به جایزه جلال محدود نمیشود و بخشی از آن را میتوان به دیگر جوایز ادبی داخلی، اعم از دولتی و خصوصی نیز تعمیم داد.
اواسط زمستان سال قبل شاهد برگزاری اختتامیه دوره دیگری از جایزه ادبی جلال بودیم؛ رویدادی ادبی که امسال پانزده ساله شد. از جهت وقایع و تغییراتی که این رویداد ادبی به خود دیده است، میتوان سه دوره مختلف را برای آن برشمرد؛ جایزه جلال در دوره دوم که برپاییاش به بنیاد شعر و ادبیات داستانی سپرده شد، با بیشترین گلایهها در دولت قبل همراه بود. حالا که چندی است تبوتاب برپایی اختتامیه را پشتسر گذاشتهایم، از دیدگاه خود نسبت به آخرین دوره و همچنین ارزیابیتان از چگونگی برگزاری دورههای مختلف آن بگویید.
در ابتدا باید از اینکه روزنامه ایران طرح سؤالاتی درباره جایزه جلال را به حولوحوش اعلام اسامی برگزیدگان محدود نکرده است و حالا بعد از گذشت چند ماه شاهد چنین گپوگفتی هستیم، تشکر کنم. امیدوارم چنین نگاهی مدنظر سایر رسانهها هم باشد و آنان نیز طی سال درباره نقاط قوت و ضعف رویدادهای ادبی بنویسند. بعد از اتمام هر جشنوارهای، بهترین فرصت برای پرداخت به وجوه مختلف آن است. نخستین مسألهای که علاقهمندم به آن بپردازم نگاهی است که سبب رونق بخشیدن به جشنوارهها در دوره اخیر شده است؛ سیاستی که افزون بر حفظ جشنوارهها، توجه به برپایی رویدادهای رقابتی تازهای را در کلیت ایران فرهنگیمان مدنظر دارد. نکته دیگری که نمیتوان از آن صرفنظر کرد، وضعیت جشنوارههای ادبی داخلی و آن چیزی است که موجب راهاندازی این جایزه از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی شد؛ هم از جهت اهمیت مبالغ اعطایی به برگزیدگان و هم به واسطه جدی بودن متولیان در برگزاریاش، اما مسأله مهم دیگری که نیاز به بررسی جدی دارد، کارکرد و موضعی است که جایزه جلال طی دورههای گذشته داشته است. اینکه قدرت جریانسازی داشته یا نه! اگر بله، تنها به یکی، دو دوره اختصاص داشته است یا آن را میتوان یک ویژگی عام در همه پانزده دوره دانست. به گمانم فارغ از اینکه چه کسی و چه گروهی این جایزه را برگزار کند، باید رعایت یکسری مؤلفهها را در نظر داشته باشد.
این ضرورتها را تنها برای جایزه جلال برمیشمارید؟
نه، رعایت یکسری از این شاخصها با در نظر گرفتن قوانین حاکم برای همه رویدادهای ادبی در حیطه داخلی ضروری است و از هیچ جایزهای قابل سلب نیست. حتی فرقی ندارد جایزه جلال از سوی کدام دولت برپا میشود. آن چیزی که جایزه جلال در آن تعریف شده و بر اساسش معنا پیدا میکند، کلیت ادبیات است. نظام فرهنگی و ادبی کشورمان باید تدارکی جدی برای حفظ و ارتقای ادبیاتمان ببیند؛ هر چند اغلب جوایز ادبی قدرت پوششدهی کامل ادبیات را ندارند و هر جایزهای کارکردهای محدودی دارد. در وهله نخست باید مشخص شود از برگزاری جایزه جلال چه انتظاری داریم، از سویی مؤسسانش آن را بر مبنای چه اساسنامه و توقعاتی راه انداختهاند و چه میزان از توقعات مذکور برآورده شدهاند. سیاست جشنوارهسازی، سیاستی نیست که به تنهایی بتواند اولویتهای ما را در فضای ادبی تأمین کند. اینکه طبق روال همیشه تنها به داوری و معرفی آثار برتر اکتفا شود، کافی نیست! منتخبان بعد از اعلام اسامی نباید به حال خود رها شوند؛ اتفاقی که نقد آن به عموم رویدادهای رقابتی دولتی و خصوصی وارد است. رویدادهایی از قبیل جایزه جلال باید در تربیت منتقد و نویسنده انقلابی بکوشند، در صورتی که طی دههها شاهد اهتمامی جدی در این رابطه نبودهایم. جایزهای با این ابعاد برگزاری، میتواند تلنگری به کلیت ادبیات بزند و مسئولان را متوجه ضرورت آموزش علاقهمندان به ادبیات و داستاننویسی سازد، هر چند فضای ادبی ما جدیتی در اصلاح روشهای اشتباه در پژوهشهای ادبی ندارد.
تا به امروز جایزه جلال را چقدر منطبق بر خواستههای خود یافتهاید؟
انتظارات نسبی است، مطلق نیست و از طرفی نمیتوان انتظار نامعقولی داشت. جایزه جلال، عصای حضرت موسی نیست که حکومت در دست گرفته و همه مشکلات ادبیات را با آن حل کند. از هیچ جایزهای، در هیچ کجای دنیا نمیتوان چنین انتظاری داشت. با این حال جوایز باید کارکرد مؤثری داشته باشند. اساسنامه هر جایزهای را مؤسسان آن طرح میکنند؛ افرادی که انتظار میرود هم درباره گذشته ادبیات، هم زمان حال و هم ضرورتها اطلاعات کافی داشته باشند. به نظر میرسد تفکری که جایزه جلال را طراحی کرده چندان جامع نبوده است، البته بحث من اساسنامه نیست. آن تصویری که طی ادوار مختلف از جایزه جلال ترسیم شده یا حداقل مدیران انتظار ایجاد آن را داشتهاند محقق نشده است. متولیان طی سالها از اهمیت برگزاری آن گفتهاند، در صورتی که برای ناشران اهمیت چندانی ندارد که آثارشان در این فهرست قرار بگیرد یا نه. درباره کتابفروشان نیز اینگونه است، حتی حاضر نیستند ویترینی به آثار منتخب بدهند.
همان گلایه همیشگی درباره اینکه جوایز داخلی، چه خصوصی و چه دولتی تأثیر چندانی بر بازار نشر ندارند!
بله و این سؤالی است که متولیان رویدادهای ادبی باید از خود بپرسند و به دنبال حل آن باشند. خب نتیجه یک جایزه حداقل باید در یکی، دو بخش دیده شود. جایزهای که نه اهداف انقلاب در آن جای جدی دارد و نه کتابفروشیها کاری به منتخبانش دارند، نیازمند بازنگری جدی است. تولید، خطدهی و پرورش نویسندگان جوان از جمله مسائل مهمی است که باید در برگزاری رویدادهای رقابتی به آنها توجه جدی شده و نتیجه جایزه جلال باید در چنین مواضعی دیده شود. برای منِ نوعی سؤال است که نتیجه مبالغی که طی سالهای اخیر برای برگزاری جایزه جلال خرج شده، کجا دیده شده است! در برگزاری جایزه جلال و همچنین دیگر رویدادهای رقابتی ادبی باید یک نقطهای را در نظر بگیریم که دستیابی به آن هدف شود.
با این تفاسیر ارزیابی شما از برگزاری جایزه جلال طی دورههایی که پشتسر گذاشته است، چیست؟
نقد جایزهای به وسعت برگزاری جایزه جلال کار راحتی نیست، هر چند خود من به چگونگی برگزاری دورههای قبل گلایه داشته و دارم. این نقد هم میتواند از ابعاد مختلفی از جمله ساختار، روشها، مبانی و اندیشهها مطرح شود، اما نقد من به دورههای قبل جایزه، محصولمحور بوده! اینکه چرا فلان رمان یا داستان کوتاه در دورهای برگزیده یا شایسته تقدیر شده که مضمون آن با اساسنامه جایزه در تضاد بوده است و شایسته نام جایزه جلال نیست. این جایزه نیازمند سازکار خودانتقادی است؛ اتفاقی که در هیچ دورهای از آن رخ نداده و نیازمند رویهای برای بررسی کاستیها و نقاط قوت سالهای مختلف برگزاریاش است. جشنوارهها باید سنجهای برای هر دوره خود داشته باشند، اینکه حضور فلان داور یا نحوه انتخاب درست بوده یا نه؛ باید دید در هر دورهای چه آثاری با چه دقت و بر چه مبنایی انتخاب شدهاند! تا مواردی از این دست بررسی نشود، نمیتوان آسیبشناسی درستی از برپایی جشنوارهها داشت. این مسأله هم تنها به جایزه جلال محدود نمیشود، اغلب رویدادهای رقابتی فرهنگی-هنریمان چنین وضعیتی دارند؛ نه سازکار خودانتقادی و نه تحمل مواجهه با دیگرانتقادی دارند! جشنواره و جایزهای که دنبال نقد خودش نیست، حداقل باید راه را برای نقد دیگران باز بگذارد. متولیان این جوایز گمان میکنند اگر ایرادات کارشان مشخص شود، دیگر در جمع مفتخران قرار نمیگیرند. این تفکر اشتباهی است! هیچ رویداد و جایزهای خالی از ایراد و کاستی نیست. درباره همین جایزه جلال اگر دنبال نقد دورههای قبل باشید، با پاسخهایی از این دست روبهرو میشوید که خیلی هم خوب بوده است و انتقاد شما را روانه چاله تکثر آرا میکنند. جالب است در تأیید آن هم تأکید میکنند که تکثر آرا باید باشد و...
در ارتباط با همین جایزه و با توجه به شرایط فعلی، آنهم بدون در نظر گرفتن شرایط آرمانی، برای ارتقای جایزه جلال چه پیشنهادی میدهید؟
مطرح کردن بحث «آرمانی» نگاه کردن میتواند، هم یک حرف خوب باشد و هم یک لغزشگاه، چراکه هر نقدی را میتوانند با این گفته رد کنند و بگویند شما اگر خیلی بخواهید با بلندپروازی نگاه کنید که هیچ جشنواره و جایزهای به درد نمیخورد، اما خب اینطور که نمیشود! حتی شنیدهام برخی تأکید میکنند جلال یک جایزه سیاسی و حاکمیتی است، هرچند من چنین نظری ندارم و اتفاقاً معتقدم باید مقابل چنین تفکراتی ایستاد. درست است که جلال از سوی حاکمیت برگزار میشود اما اهداف ادبی دارد. به طور قطع حاکمیت به اثری جایزه میدهد که پاسدار ارزشها و از سویی ادبیات فارسی و فرهنگ حاکم بر سرزمینمان باشد. البته در کنار توجه به چنین مواردی باید بحث تلاش برای ارتقای ادبیاتمان را هم دنبال کرد. متأسفانه جایزه جلال طی سالهای گذشته در گیرودار اختلاف و تعدد نگرشها، قربانی تنوع تفکرات مجریان برگزاری آن شد. پوستر جایزه را ببینید! عکسی که متعلق به دوره چپ و تودهای بودن جلال است را بر آن گذاشتهاند، در صورتی که او در زندگیاش تنها یک دورهای اینگونه بوده است و بعد با مذهب آشتی میکند. پیشتر عدهای در این جایزه بودند که گمان میکردند جلال در نقطه اوج ادبیاتمان بوده! و تأکید داشتند که این جایزه یعنی تفسیر جلال از ادبیات، تفکر اشتباهی است. اسم این جایزه جلال است اما برای جلال که نیست! به جمهوری اسلامی تعلق دارد. جمهوری اسلامی در عرصه ادبیات به جایگاهی فراتر از جلال راه پیدا کرده است. جلال یک اسم است و مظهری از نویسنده و اهل قلمی که در دوره خود نقشی ایفا کرده است. در دوره اصلاحات افرادی مدیریت جایزه را به عهده گرفتند که جلال برای آنان قلهای دستنیافتنی محسوب میشد و متأسفانه رویکردی بیهویت را بر جایزه جلال حاکم کردند. استدلال آنان هم این است که هر کتابی که از سوی وزارت فرهنگ مجوز گرفته، میتواند به جمع منتخبان راه پیدا کند که این غلط است. در یک دوره جایزه در دست اصولگرایان است و در دوره دیگری اصلاحطلبان مدیریت آن را به دست میگیرند. این دست به دست شدنها و تغییر نگاه متولیان فرهنگی یکی از مهمترین دلایلی است که مانع جریانسازی جایزه جلال شده است. بسته به اینکه چه مدیریتی در رأس فرهنگ قرار بگیرد جایزه دگرگون میشود. البته گاهی هم آثاری انتخاب شدهاند که مورد توافق همه بودند اما در سالهایی هم اینطور نبوده و کتابهایی منتخب شدهاند که در زمره آثار سیاه دفاع مقدس به شمار میآیند. از آن بدتر اینکه نویسندگان ضدجنگ گاهی مدرس کارگاههای جایزه جلال شدند. خب این با سیاستهای جمهوری اسلامی در تضاد است!
نظیر انتخابهایی که در دوره برگزاری جایزه از سوی بنیاد ادبیات داستانی در دولت قبل شاهد بودیم؟
بله. جایزه، هم در دست دولتهای مختلف افتاد و هم بدتر اینکه دچار محفلگرایی شد. گاهی افرادی بر آن اثر گذاشتهاند که نماینده هیچ طیفی از ادبیات نبودهاند و جایزه گرفتار سلیقهگرایی صرف شده است. با اینکه تغییر نگاه با عوض شدن دولتها طبیعی است اما باید برای به حداقل رساندن چنین مواردی در برگزاری جایزه جلال تدبیری اندیشید. به هر حال حاکمیت باید چارهای برای هدایت ادبیات بیندیشد و به نقطهای دست پیدا کند که حتی تغییر دولتها و به تبع آن مدیریتها هم نتواند خدشه بزرگی به جایزه وارد کند.
شما چه پیشنهادی دارید؟
یکی از بهترین راهکارها همان بحث خودانتقادی و از آن مهمتر تحمل دیگرانتقادی است. نکته مهم دیگر سیاستهای تکساحتی است که قربانگاه این جایزه و دیگر جشنوارهها شده است. در برگزاری این جایزه زحماتی کشیده شده که منکر آن نمیشوم اما فاصله گرفتن جایزه از شعار ضروری است. ما در زمینه جایزههای ادبی نیازمند کارهای زیربنایی و جدی هستیم. اثرگذاری بر ادبیات کاری نیست که یکی، دو روزه اتفاق بیفتد، باید صبر به خرج داد، هر چند که مدیران فرهنگی تا به امروز تمایل چندانی به کارهای زیربنایی نشان ندادهاند. جشنوارهها بهترین ویترین برای معرفی کارهای خوب هستند اما واقعیت اینجا است که ادبیات در خلال برگزاری جوایز ساخته نمیشود و به برنامهریزی طولانیتری نیاز دارد. ما تنها بر مقدمات متمرکز شدهایم و گمان میکنیم با طراحی چنین ویترینهایی میتوانیم کار شگفتانگیزی انجام دهیم.