گفت‌و‌گو با جنگلبان نمونه کشوری که چوپانی را از دهان خرس بیرون کشید

نجات کلاغ سفید از چنگال سگ‌های ولگرد

حمیده گودرزی
خبرنگار


مگر می‌شود بارها و بارها تا سرحد مرگ از سوی خاطیان محیط زیست و منابع طبیعی مورد ضرب و شتم قرار بگیری اما کوچکترین ترسی به دل راه ندهی؟ با کمترین دستمزد و امکانات هر روز قبل از سپیده دم تا پاسی از شب و گاهی هم شب تا صبح در سوز و سرمای زمستان و گرمای بی‌حد و حصر تابستان کیلومترها در دل کوه‌های صعب العبور و جنگل‌های انبوه راه بروی تا مبادا شکارچیان و قاچاقچیان چوب موفق به شکار حیوانات و تخریب جنگل‌ها شوند.
مردی که نمی‌تواند شاهد حمله حیوانات گرسنه به چوپانان و در راه ماندگان باشد و دست از جان نشوید و نجات‌شان ندهد.... درست است، اگر عاشق کار و طبیعت نباشی تاب این همه سختی را نخواهی داشت و از نیمه راه برخواهی گشت اما همه اینها کارهای روزمره «حسینعلی عسگری دشتکی» است که به تازگی از بین صدها جنگلبان کشور و از بین 6 شهرستان چهارمحال وبختیاری به‌عنوان جنگلبان نمونه معرفی شده است.
او که 50 بهار از عمرش گذشته، اهل روستای دشتک و دارای همسر و سه دختر است و از 6 سال پیش تاکنون نیز به‌عنوان نیروی پیمانی و در سمت جنگلبان در اداره حفاظت از محیط زیست و مراتع شهرستان اردل از توابع چهارمحال و بختیاری مشغول به کار شده است. تفریح حسینعلی در نوجوانی شکار رفتن با دوستانش بوده. به «ایران» درباره آن روز که به همراه دبیر و همکلاسی‌های کلاس اول دبیرستان خود به ارتفاعات ملی استان چهارمحال و بختیاری رفته می‌گوید: «در آنجا با چند شکارچی غیر مجاز روبه رو شدم. در طی مسیر با آنها که تعداد زیادی کبک به همراه جوجه‌هایشان را شکار کرده بودند هم صحبت شدم و وقتی از زبان آنها شنیدم که کوه‌ها و جنگل‌های کشور مملو از حیوانات و گیاهان نایاب و با ارزش است که به‌دست افراد خاطی در معرض خطر انقراض هستند، تصمیم گرفتم تا سهمی در حفظ و نگهداری محیط زیست و طبیعت کشورم داشته باشم و از آن زمان هرکاری که در این راستا از دستم بر می‌آمد انجام می‌دادم.»
او که فارغ التحصیل رشته جغرافیا بوده و هم‌اکنون دانشجوی ارشد همین رشته نیز هست می‌افزاید: «بعد از پایان دوران کارشناسی به‌عنوان نیروی پیمانی جذب اداره محیط زیست اردل شدم و از آن زمان هم یک لحظه از عشقم به طبیعت کاسته نشده است. حقوقم پایین است. امکانات کمی در اختیار داریم. هر روز با خطرات زیادی روبه رو می‌شویم اما خدا را شکر از شغلم، زندگی و خانواده‌ام بطور کامل راضی هستم.
شغل جنگلبانی به عشق به طبیعت و شجاعت و جسارتش است. در غیر این‌صورت امکان فرسودگی زود هنگام شغلی و پشیمان شدن وجود دارد. چون یک جنگلبان ممکن است هم در معرض خطرات طبیعی مانند ریزش کوه و حمله جانوران وحشی قرار گیرد و هم با خطر قاچاقچیان چوب و شکارچیان غیر مجاز روبه‌رو شود. جنگلبان یعنی سرباز خط مقدم و مدافع از جان گذشته طبیعت. من هم به واسطه همین عشق و علاقه‌ام هر روز با یک کوله پشتی برای حفظ و صیانت از محیط زیست و منابع طبیعی و آبخیز‌داری به عرصه‌های جنگلی و مناطق صعب‌العبور از جمله دهدلی، باد دره، لیزیمه، چهار بنیچه، دیناران و آبشار زردلیمه که دهها هکتار است برای سرکشی می‌روم. حتی همسر و سه دخترم از علاقه‌مندان به طبیعت هستند.
همسرم هر شب کوله پشتی‌ام را بررسی می‌کند وسایل مورد نیازم را به همراه آذوقه و آب در آن می‌گذارد و برای حفظ محیط زیست و منابع طبیعی کارهای فرهنگی بسیار می‌کند. دخترانم هم همیار طبیعت هستند و هرازگاهی همراه مادرشان عده‌ای را برای پاکسازی طبیعت گرد هم می‌آورند. در واقع همین تعاملاتم با طبیعت و مردم است که باعث شد با بیش از 300 پرونده خوشنامی در کارم، باز هم بین صدها جنگلبان و شش شهرستان در چهار محال و بختیاری به عنوان جنگلبان نمونه معرفی شوم.»
خاطرات تلخ و شیرینی در ذهنش تداعی می‌شود: «بخوبی در خاطر دارم که در سال 99 در عرصه مرتعی منطقه با چوپانی که همراه گله‌اش از آن منطقه گذر می‌کرد روبه‌رو شدم که ناگهان یک خرس از مقابل من بلند شد و با پنجه چوپان را از ناحیه کتف مجروح کرد.
در همین حال من هم به کمک چوپان دویدم و با ایجاد سر و صدا خرس را از منطقه دور کردم و سپس با کمک نیروهای امدادی هلال احمر او را به بیمارستان رساندیم. البته یکبار دیگر هم چوپانی را که از سوی یک خرس گرسنه از ناحیه شکم بشدت مجروح شده بود نجات دادم. خدا را شکر هر دو آنها سالم هستند.» او می‌گوید: «در یکی از ارتفاعات سخت گذر و صعب‌العبور گروهی از کوهنوردان زن و مرد را دیدم که راهشان را گم کرده و از فرط تشنگی بی‌حال روی تخته‌سنگ‌ها افتاده بودند. بلافاصله به آنها کمک کردم. آب معدنی و آذوقه‌ای که در کوله پشتی‌ام داشتم به آنها دادم و بعد هم راه را به آنها نشان دادم.
همین چند وقت پیش هم موفق شدم کلاغ سفیدی را که نایاب نیز هست از چنگ سگ‌های ولگرد نجات دهم. کلاغ سرش در کیسه پلاستیکی که مقداری لاشه مرغ در آن قرار داشت گیر کرده بود و سگ‌های ولگرد نیز او را محاصره کرده بودند. من هم با شنیدن پارس سگ‌ها کنجکاو شدم و به سمت آنها رفتم و بلافاصله با مشاهده کلاغ نگون بخت آن را از چنگ سگ‌های ولگرد نجات دادم. »
حسینعلی خاطره تلخ هم دارد: «چند سال پیش به من خبر رسید که عده‌ای قصد قطع درختان جنگل را دارند. من هم پس از مطلع کردن نیروی انتظامی، حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی به محل رفتم. قاچاقچیان که دو نفر از آنها را نیز از قبل می‌شناختم به من حمله کردند و مرا زیر مشت و لگد قرار دادند. پس از دزدیدن دوربین و وسایلم نیز مرا در همان حال رها کردند که مدتی بعد مأموران به محل رسیدند و مرا به بیمارستان انتقال دادند.»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و چهل و یک
 - شماره هشت هزار و صد و چهل و یک - ۱۱ اسفند ۱۴۰۱