محیط زیست کشور سوگوار آخرین بازمانده سهقلوهای ایران و فیروز شد
اشک سیاه
زهرا کشوری
دبیر گروه زیست بوم
دل ایران بود و سحرگاه سه شنبه(نهم اسفند) دیگر چشمهای درشت زیبایش را باز نکرد. آن اشک سیاه چکیده از چشمان پیروز و جا خوش کرده بر گونههای او، بر سیمای یک ایران بزرگ جاری شد. دو روز مانده بود تا دلبری پیروز برای ایرانیها وارد دهمین ماه خود شود. در همه دقیقهها و ثانیههای گذشته دلبری کرد، بالید و رشد کرد. خلقی را در حسرت روزهایی گذاشت که علیرضا شهرداری با او تجربه میکرد. هرچند روی دیگر حال این روزهای دنیای شهرداری، او را به جایی رسانده تا پشت در اتاق دیالیز با لحنی بغضآلود بگوید میخواهد عطای محیط زیست را به لقایش ببخشد. اما آن روز که عکسهایش با برج میلاد در فضای مجازی منتشر شد، بسیاری را به این نتیجه رساند که از رهگذر آشناسازی پیروز با آذر و توران نسل یوز در اسارت ایران ادامه یابد. هرچند پیروز قرار نبود و نمیتوانست نسل یوزپلنگ آسیایی را از لبه تیغ انقراض برگرداند اما میتوانست ذخیره ژنی یوزپلنگ را تضمین کند. تمام یوزهایی که در مسیر این پروژه به حاشیه رانده شدند از جمله دلبر و کوشکی کار دیگری نمیتوانستند انجام بدهند. پیروز اما راه و رسم دوست داشتن طبیعت و حیاتوحش را به ایرانیها آموخت و رفت. او برخلاف ماریتا، بچه یوزپلنگ بافقی که از چماق و سنگ روستاییانی در بافق به پردیسان پناهنده شده بود، نقش ویژهای در عرصه اجتماعی ایران پیدا کرد. ماریتا قربانی تغذیه اشتباه در پارک پردیسان شد و در 9 شهریور 1386 جان باخت. روز مرگ او در تقویم ایرانی به نام روز ملی یوزپلنگ ثبت شد.
مرگ بر اثر بیتجربگی بود؟
چه کسی میداند علت دقیق مرگ پیروز چیست؟ آیا اگر ایران، مادر پیروز سزارین نمیشد و پسرها با زایمان طبیعی به دنیا میآمدند امروز سرنوشت دیگری برای آنها رقم میخورد؟ آیا همان سزارین باعث شد تا بچهها با نارسایی دستگاه گوارش (و آنطور که در چند روز گذشته مشخص شد پیروز نارسایی حاد کلیوی داشت)، به دنیا بیایند؟ بابک باستانی، دامپزشک سازمان حفاظت محیط زیست ضمن اشاره به اینکه عملکرد کلیه «پیروز» هیچگاه عملکرد مورد انتظار ما نبوده است، میگوید: این دفعه، سومین بار بود که کلیه «پیروز» دچار این مشکل شد. بدین جهت انتظار از کار افتادن کلیه و احتمال وقوع این اتفاق را همیشه داشتیم. سازمان حفاظت محیط زیست، سیاست اصلی را بر عدم اطلاعرسانی گذاشت مگر آن روزی که احساس میکرد کار از کار گذشته است. مثل پنجشنبه شب هفته گذشته که پس از دو بار انتقال پیروز به بیمارستان دامپزشکی مرکزی، بالاخره پردیسانیها از وخامت حال پیروز خبر دادند. تا پیش از آن هیچ خبر نگرانکنندهای از سمت پیروز شنیده نمیشد، حتی آن زمان که رسانهها عکسی از پیروز با گردنبند الیزابت منتشر کردند و پرسیدند دلیل استفاده پماد آنتیهمورویید چیست؟ سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرد حال پیروز خوب است و با توجه به یبوستی که از ابتدای تولد با آن درگیر است الیزابت به گردن او بسته شده است تا خودش را زخمی نکند. همچنان رسانهها برای محیط زیست قابل اعتماد نبودند. برای مثال روزنامه ایران در تاریخ 9 بهمن درخواست کرد تا شرایط تهیه گزارش توسط گروه زیست بوم ایجاد شود. این نامه به درخواست روابط عمومی سازمان حفاظت محیط زیست نوشته شد با وجود این هرگز پاسخی (چه منفی و چه مثبت) از پردیسان نگرفت. اما پنهانکاری برای چیست؟ پیروز به این دلیل به تهران آمد که شرایط مطلوبی نداشت و کارشناسان احتمال میدادند که خیلی زود به سرنوشت دو برادرش دچار شود. آیا اگر وضعیت پیروز زودتر به گوش رسانهها میرسید از رهگذر اطلاعرسانیها، راهی برای نجات او پیدا نمیشد؟ چرا کارشناسان محیط زیست تا چند روز پیش متوجه نارسایی حاد کلیوی او نشدند؟ آیا پیروز هم مثل دو ببر سیبری(آموری) در پروژه تکثیر ببر مازندران، قربانی بیتجربگی کارشناسان شد. آیا بعد از 12 سال همچنان تصمیمگیریها بر پاشنه آزمون و خطا میچرخد؟
شکست پروژه احیای ببر مازندران
سال 89 بود؛ آن روزها سازمان محیطزیست روسیه پایش را در یک کفش کرد دو پلنگ ایرانی را به این کشور ببرد تا برای المپیک زمستانی سوچی 98 آماده کند. آنطور که مرحوم «محمدباقر صدوق» معاون وقت محیط طبیعی پردیسان به خبرنگار ما گفته بود ایرانیها هرگز بهدنبال احیای ببر مازندران نبودند. زمانی که روسها بهدنبال پلنگ ایرانی میآیند، طرف ایرانی پیشنهادهای دیگری از جمله ایجاد فرصت تحصیلی برای دانشجویان ایرانی در روسیه را به آنها میدهد اما دو پلنگ وحشی از طبیعت ایران به روسیه رفت تا دو ببر روسی از یک باغوحش به ایران بیاید. ببرها از فرودگاه یکسره به باغوحش آمدند تا «ارم» به جهنم «ببرهای آموری» تبدیل شود. رئیس وقت باغوحش ارم در یک خبررسانی عجیب و هیجانی اعلام کرد که ماده ببر باردار است و تا بارش را در ارم زمین نگذارد اجازه نمیدهد از باغوحش خارج شود! خیلی زود معلوم شد باری برای زمین گذاشتن وجود ندارد!
«محمدجواد محمدیزاده» رئیس وقت سازمان محیط زیست، میان انتخاب میانکاله و سمسکنده بهعنوان زیستگاه ببر مازندران در رفت و آمد بود که خبر رسید ببر نر به بیماری «مشمشه» مبتلا شده است.
ندانمکاری کارشناسان محیطزیست
پیش از آنکه دامپزشکان تشخیص بدهند ببر سیبری به بیماری مشترک انسان و حیوان یعنی «مشمشه» مبتلا شده، کارشناسان محیط زیست ببر مرده را تاکسیدرمی کرده بودند اما همین که فهمیدند مشمشه بین انسان و حیوان مشترک است، هم پوست تاکسیدرمی شده را معدوم کردند هم اعلام کردند حاضر نیستند به هیچ وجه به باغوحش ارم نزدیک شوند. سؤالی که بیپاسخ ماند این بود: «چرا کارشناسان محیط زیست توان تشخیص این بیماری را نداشتند؟»
معمای مشمشه
ابتلای ببر روسی به مشمشه هم برای همیشه یک معما ماند. مشمشه از گوشت الاغی که به ببرها داده شد، به آنها منتقل شد. مسئولان باغوحش بدون توجه به منوی متنوع روسها، برای ببرها، گوشت الاغ را جلوی ببرها گذاشته بودند. حیوانهای زبانبسته سه روز مقاومت کرده بودند اما در نهایت پیروزی با گرسنگی بود. ببرها گوشت الاغ را خوردند و به مشمشه مبتلا شدند. هنوز هم این معما واکاوی نشده که آیا ابتلای ببرها به مشمشه عمدی و توطئه بود یا سهوی. رئیس وقت باغوحش ارم میگفت 25 سال است قوت غالب گربهسانهای ارم گوشت الاغی است که از مرز و از سمت کرمانشاه به تهران میآید. او تا به آن روز هرگز شاهد چنین اتفاقی نبوده است. در نهایت نه تنها ببر مازندران احیا نشد، که مسئولان باغوحش ارم مجبور شدند نزدیک به 14 گربهسان(شیر) باغ ارم را معدوم کنند تا بیماری مشمشه همهگیر نشود. «محمدجواد محمدیزاده» تا پیش از آنکه گوشت الاغ، پرونده احیای ببر خزری را ببندند از احیای شیر ایرانی هم داد سخن داد. برخلاف ببر منقرض شده خزری، شیر ایرانی را میتوان در هند یافت. طرح احیای شیر ایرانی پیش از انقلاب هم روی میز مذاکره مسئولان وقت میرود اما هندیها تنها در قبال گرفتن «یوز ایرانی» حاضر به دادن شیر ایرانی میشوند! مسألهای که با مخالفت ایران در آن زمان روبهرو میشود. محمدجواد محمدیزاده تا پیش از شکست طرح احیای ببر خزری، به جد روی احیای شیر ایرانی مانور میداد. این اصرار کارشناسان بسیاری را نگران کرده بود. بسیاری میترسیدند این هیاهو باعث شود تا ژن یوز ایرانی در قبال گرفتن شیر به هند برود. تجربه کارشناسی ایرانیها در احیای گونههای منقرض شده قابل اتکا نبود. این موضوع در تبادل پلنگ ایرانی و ببر روسی خود را نشان داد. پلنگهای ایرانی تولید مثل کردند و ببر نر روسی مرد و ببر ماده هم برای همیشه به حاشیه رفت!
نگرانی برای ایران
حالا در پروژه تکثیر در اسارت یک مادر پسر از دست داده وجود دارد و دو توله مادر گم کرده! آیا باید نگران وضعیت ایران، آذر و توران بود؟ آیا پروژه تکثیر در اسارت _که میتوانست با زنده ماندن سه پسر ایران به یکی از موفقترین پروژههای احیا در جهان تبدیل شود_ باز هم بر اثر اشتباههای کارشناسی، از ذخیره ژنی یوزپلنگهای آسیایی قربانی خواهد گرفت؟ یا نه مرگ «پیروز» راه اشتباه و خطا را در ادامه این پروژه خواهد بست؟
یادداشت
حفاظت مهم تر از تکثیر در اسارت
علیرضا جورابچیان بنیانگذار پروژه حفاظت از یوز آسیایی
سازمان محیط زیست کشور باید تمرکز خود را بر حفاظت از زیستگاههای یوز در طبیعت کرده و سرمایهگذاریها را بر حفاظت و رفع مشکلات زیستگاهها معطوف کند. باید شرایط برای محیطبانها به گونهای فراهم شود که آنها با جان و دل از زیستگاه یوز در طبیعت محافظت کنند. زیستگاههای متعددی در کشور وجود دارد که هنوز یوزپلنگ در آن زندگی کرده و ما حتی آماری دقیق از تعداد و محل زندگی آنها نداریم. سال 76-75 در هیچ زیستگاهی از کشور یوزپلنگ آسیایی شناسایی نشده و همه چیز بر اساس حدس و گمان بود. اما طی 4 سال تحقیقات و تلاشهای بی وقفه، 5 زیستگاه شناسایی شده و بر همان اساس نیز طرح پروژه یوزپلنگ آسیایی طراحی شده و کلید خورد. در فاز اول این پروژه 5 زیستگاه جدید شناسایی شده و تعداد زیستگاهها به 15 رسید. در آن مقطع زمانی وجود تمام این زیستگاهها با عکس و فیلم به اثبات رسید. حالا گفته میشود که تعداد زیستگاهها کمتر شده و توران تنها زیستگاه یوز آسیایی است. این در حالی است که بنده به عنوان فردی که سالهای زیادی را وقف مطالعه و بررسی یوزپلنگ آسیایی کرده است، با قاطعیت اعلام میکنم که به استثنای توران، هنوز زیستگاه یوز آسیایی در مناطقی مانند نایبندان، استان کرمان، اصفهان و... نیز وجود دارد. مشکل اینجاست که سازمان محیط زیست که باید حامی حیات وحش و طبیعت باشد، از پرداختن به امورات اولیه غافل شده و به امورات ثانویه مشغول است. متأسفانه شناسایی و حفاظت از زیستگاه یوز آسیایی در طبیعت با مشکلات عدیدهای مواجه شده و حفاظت از این گونه بسیار کمیاب در اولویتهای ثانویه قرار گرفته است.