تحلیلی بر آهنگ «برای...» از منظر مختصات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران
احساسی رسانه زده!
ایلیا داوودی
روزنامه نگار
یکی از موضوعات قابل توجه در اتفاقات اخیر تولید اثری با عنوان «برای...» از سوی شروین حاجیپور بود. او متن این ترانه را بر اساس توئیتهایی ساخته است. ویدئوی او تعداد بازدید قابلتوجهی داشت و در همان روزهای نخست انتشار دست به دست شد و توانست به یکی از نمادهای جریان شورشکننده تبدیل شود. اما نکته قابل توجه درباره این ترانه آن است که هیچگونه مضمونی تحت عنوان مضامین اقتصادی و حتی مضامینی که مرتبط با مشکلات جامعه باشد، در آن به چشم نمیخورد. مسأله اساسی اینجاست که اگر این ترانه بهصورت اصیل و برمبنای نارضایتیهای اجتماعی شکل گرفته بود، آیا باز هم مضمون آن به مضامین موجود محدود میشد یا مضامین دیگری در آن به شمار میرفت؟ هیچ موضوعی از قبیل بیکاری، گرانی، تورم، مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای اقتصادی بهطور پررنگ در آن به چشم نمیخورد و این موضوع قابل تأمل است. مطلب حاضر به چرایی رسانهزدگی ترانه «برای...» میپردازد و سعی دارد از این طریق ثابت کند آنچه در قالب حرکتهای خیابانی در ماههای اخیر شاهد بودیم، بیش از آن که اعتراضاتی اصیل باشند، شورشهایی رسانهزده بودهاند. در ادامه به تحلیل برخی مضامین متن این اثر پرداخته خواهد شد.
خاستگاه رسانهای و نه مردمی
این ترانه را نه یک ترانه اجتماعی بلکه یک ترانه رسانهای باید قلمداد کرد. ترانه، اولاً به حالت کلی مضامینی را بازگو میکند و ثانیاً مضامین مهمی هم که در شعر قرار دارند، مضامینی هستند که عمدتاً سوژههای خود را از رسانهها گرفتهاند. به این ترتیب شاید این نکته قابل اعتنا باشد که ذهن جامعه ایرانی تا چه اندازه از رسانه و موضوعاتی که رسانه برای او مسأله میکند، تأثیر پذیرفته است.
طیفشناسی حامیان و دربرگیرندگی
یکی از سؤالات قابل تأمل درباره ترانه آن است که خاستگاه این ترانه، از کدام قشرهای اجتماعی بوده است؟ یعنی کدام اقشار از آن حمایت کردهاند و افرادی که این ترانه را دست به دست کردهاند و آن را مانیفست اعتراضات خود قرار دادهاند، در حقیقت متعلق به چه طبقات یا اقشاری بودهاند؟ به نظر نمیرسد که طبقات فرودست به این ترانه توجهی داشته یا حتی در شکل گرفتن آن دخیل باشند. بلکه سطح خواستههایی که در ترانه وجود دارد، ناظر بر این است که افرادی از طبقات بالاتر، برای نمونه طبقه متوسط یا بالاتر اقدام به تولید و بازنشر آن کردهاند.
مشکلات اقتصادی یا حیثیتخواهی؟
نکته دیگر درباره این ترانه آن است که خواستههای معترضان در اغتشاشات اخیر ناظر بر چه مباحثی بوده است. برای نمونه، میتوان گفت که در این خواستهها عمدتاً حیثیت مسأله اساسی بوده است و نه مشکلات اقتصادی و مسائلی از این دست.
مصادیقی از مسألهسازی رسانه در ترانه
موضوع دیگری که میتوان درباره ترانه و مضامین آن در نظر گرفت، فاصله ترانه از ذهن عموم جامعه است. مضامین ترانه، مضامینی نیستند که تمام جامعه برای آن اهمیت قائل باشند. برای نمونه مسأله انقراض یوزپلنگی به نام پیروز چندان برای جامعه مسأله مهمی نیست که بخواهد در چنین بزنگاهی و برای چنین اعتراضاتی آن را بهعنوان خواسته اصلی خود قلمداد کند. در ادامه به برخی از بندهای ترانه که از مصادیق رسانهزدگی آن محسوب میشوند، بهعنوان نمونه پرداخته خواهد شد.
موسیقی و اجتماع در ایران
ماهیت این ترانه، ماهیتی احساسی است و نوعی احساس غم، غصه و تأسف در آن به چشم میخورد، نه نوعی ابراز خشم و کوبندگی. از این جهت نیز میتوان این ترانه را در نسبت با معترضان، ترانهای توصیفی توأم با تأسف و حزن درنظر گرفت نه ترانهای اعتراضی. نکته دیگر آن است که این ترانه و متن آن بر مبنای مجموعه توئیتهایی در فضای مجازی بویژه توئیتر شکل گرفته است. افرادی که در شبکههای اجتماعی و در صفحه خود این توئیتها را منتشر کردهاند، لزوماً افراد مشهور و برجستهای نبودهاند. منتشرکنندگان این دسته توئیتها، افرادی هستند که عمدتاً فعالیت و هویت خود را براساس شبکههای اجتماعی تعریف کردهاند. مجموعه توئیتهای «برای» خود نشانهای از سرخوردگی حامیان این مجموعه توئیتها و به دنبال آن، حامیان آهنگ «برای» است. نشانه روشن این قضیه هم آن است که اندکی پس از فروکش کردن اعتراضات در روزهای آغازین، این مجموعه توئیتها شکل گرفت؛ انگار که حرکت کف خیابان نتوانسته راه به جایی ببرد و حالا باید در توئیتر آن را امتداد بخشید تا مبادا فروکش کند! بر این اساس، این جنبش را اصالتاً باید جنبشی مجازی و برخاسته از مسائل فضای مجازی و رسانه دانست و کنشگری و ادراکسازی آن نیز بیشتر در عرصه مجازی برجسته است. چنان که اخیراً مشاهده میشود در سطح شهر چندان کنشگری قابل ملاحظهای از سوی کسانی که خود را معترض مینامند، مشاهده نمیشود، اما در عوض در فضای مجازی، عمده فعالیتها و اعتراضها و کنشگریها پررنگ است و بهگونهای بازنمود داده میشود که انگار هنوز اعتراضات در جریان است و تمام کشور درگیر آن است! موسیقی در ایران به جای تخیلی شدن، تصویری شده است؛ یعنی از پیچیدگیای که قبلاً داشته به سمت سادهتر شدن حرکت و تغییر کرده است. آهنگ «برای...» نیز یکی از مصادیق عینی این گزاره است. موسیقیای که به سادهترین شکل ممکن با مخاطب ارتباط برقرار میکند. موسیقیای که ردیفی از ایماژها را خلق میکند و محور مشترک تمامی ایماژها آن است که در ذهن مخاطب به راحتی قابل مکانیابی هستند و تعین پیدا میکنند. اما چه کسی این تعین را به ذهن مخاطبان و ایماژها بخشیده است؟ پاسخ یک کلمه است؛ رسانه! این آهنگ برای همه کسانی که با رسانه مرتبط بودهاند و جنجالهای رسانهای پیرامون موضوعات مختلف را دنبال کردهاند، کاملاً آشنا و قابل درک است، اما کسانی که زیاد در این فضا نبودهاند، نمیتوانند این موسیقی را درک کنند. بر این اساس حتی اگر با فرضی محال، در نظر بگیریم که این موسیقی، موسیقی یک انقلاب است، آنگاه صاحبان این انقلاب، آدمهای توئیتری و اینستاگرامی هستند؛ نه آدمهای به واقع فرودست، فقیر و بیچاره که در مناطق محروم زندگی میکنند یا در حاشیه شهر به سختی روزگار میگذرانند! اساساً، هم ماهیت موسیقی و هم محتوای شعر آن هیچ سنخیتی با اقشار فرودست ندارد. موسیقی «برای...» را باید موسیقی مرور پس از شکست قلمداد کرد. در متن ترانه سرشکستگیهایی مرور میشوند و این مرور با هیچگونه دعوتی به مبارزه و اعتراض همراه نیست؛ بلکه جنبه غصه خوردن و اندوهگین بودن دارد و کاملاً انفعالی است. موسیقی نه یک فراخوان برای مبارزه که یک مرثیه غمانگیز است که بیشتر باید با آن گریه کرد! نه ترغیبکننده است و نه تشویقکننده و نه حتی میان حامیان آن میتواند همبستگی ایجاد کند. نوعی مخدر جمعی است که بیشتر نوعی انسان مفلوک را به تصویر میکشد!
موسیقی ایرانی از گذشته تاکنون بویژه از دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از جنبه حماسی، جمعی و همبستگی خارج شده و بیشتر حالت فردگرایانه پیدا کرده است. موسیقی با المانهای فردگرایانه پیوند برقرار میکند و در عین حال به هیچگونه اکت یا کنشی هم منجر نمیشود. دقیقاً به همین خاطر است که موسیقی «برای...» بیشتر یک موسیقی نمادین و دکوری است که میتواند در عالیترین حالت خود، تزئینی برای حرکتهای کف خیابان باشد و طبیعتاً هیچگونه خطری هم به دنبال ندارد. دغدغههای موسیقی «برای...» دغدغههایی ملی نیستند و اینگونه نیست که تمام کشور در مناطق مختلف با آن ارتباط برقرار کنند، بلکه دغدغههای جمع محدودی از شهروندان در برخی شهرها را پوشش میدهد. «برای...» نه موسیقی اعتراض و خشم که موسیقی سرخوردگی، انفعال و اندوه است.