درباره فیلم «در آغوش درخت» بابک خواجه‌پاشا

تا مسأله مرگ و زندگی نباشد تغییر نمی‌کنیم

مریم شوندی
روزنامه‌نگار

هنوز هم وقتی صحبت از ناپدید شدن انسانی پیش می آید این پرچم آنتونیونی است که بالاست. او در فیلم ماجرا(1960) داستان مفقود شدن آنا و احتمال غرق شدن و یا رفتنش را طوری روایت می کند که خود به خود تحولات شخصیت‌های اطراف او، در پی ساخت فیلم جای می گیرند. فیلم در آغوش درخت با همین ایده اصلی ساخته شده است. ایده ای که به ما می گوید تا مسأله مرگ و زندگی در میان نباشد چیزی عوض نمی شود. ایده ای میان دو بحران ، یکی در زمینه و دیگری تکانه ای و ناگهان. به بیان دیگر، بحرانی در جریان است که با مفقود شدن شخصیت های داستان قرار است این بحران را تشدید و یا حل کند. بحران اول جدایی فرید از کیمیا و در پی آن جدایی دو کودک آنهاست. و بحران بعدی ناپدید شدن بچه ها و احتمال غرق شدنشان است. تا اینجای کار می توان «در آغوش درخت» را صاحب ساختمانی رونوشت شده از سبک روایت فقدان دید. اما با دقت به جزییات نقاط ضعف فیلمنامه آشکار می شود. شاید مهم ترین نقطه ضعف، انقطاع کنش‌ها باشد. ما با مجموعه ای از کنش هایی روبه رو ایم  که در دایره احتمال و ضرورت تعریف نمی شود. به‌عنوان مثال وقتی رضا با برادرش وارد مشاجره می شود، هیچ پیش زمینه ای از آن در فکر مخاطب کاشته نشده. یا وقتی بچه ها را در باغ توت پیدا می کنند ذهن مخاطب از علت رفتن بچه ها به باغ توت خالی است. این زنجیره وار نبودن کنش ها و تقلیل آن به حوادث بی پشتوانه، آفت چسبنده روند روایت است. بعضی صحنه ها هم اساساً هیچ نقشی در روند داستان و شناخت شخصیت ایفا نمی کند و به نظر اضافی می آیند. مثلا شرط‌بندی رضا روی بچه ها بر ریل قطار، که نه قلابی در روایت ایجاد می کند و نه شجاعت طاها را به مثابه اندوخته ای در حل بحران برای ما ذخیره می کند. یا صحنه غش کردن کیمیا در حمام که هیچ توضیحی درباره بیماری او به ما نمی دهد.در پرداخت شخصیت، مؤلف سعی کرده تا با برجسته کردن ویژگی های متعین، زوایای کاراکترها را برای ما روشن کند. ویژگی هایی مثل استفاده زیاد فرید از عطر و یا انگشت گاز گرفتن های کیمیا، که درست و به جا در تعریف شخصیت داستان به کار می آید. فرید را مردی می شناسیم که شیطنت هایی دارد و با زنان کارگرش زمزمه هایی می کند و کیمیا را زنی سرسخت که دچار ترومایی سخت تر از خود شده و آسیب های روحی را تحمل کرده. از آن سو اما اما گاهی این تعریف شخصیت در هزارتوی حوادث گم می شود. گاهی نیز در کنش ها تعریف شخصیتها تغییر می کند. کیمیا به‌عنوان زنی که در ماشین مرد غریبه‌ای دچار حادثه ای در 15کیلومتری ارومیه شده، به فوبیای فاصله دچار شده، اما با تنها نشستن در تاکسی مشکلی ندارد.اگر بخواهیم باز هم به پی ساخت آنتونیونی وار داستان برگردیم باید به‌دنبال تغییر وضعیت پس از بحران بزرگ بگردیم. «فقدان» اساساً به مثابه یک تکانه باید کارکردی داشته باشد. این تغییر وضعیت کجاست و در چه صحنه ای خود را برای مخاطب اثبات می کند؟ محتمل است که سازنده در ورطه طرفداران ایده «فیلم باز»، از نمایش ضروریات هم سر باز زده باشد و پیرنگ پایان باز را در جایی استفاده کرده باشد که نزدیک پایان نیست. اگر این اتفاق افتاده باشد کارگردان به انعقاد یک «حس» در آغوش گرفتن در انتهای فیلم رضایت داده و حل مسأله و حتی احساس نزدیک شدن به نقطه حل مسأله را نیز رها کرده. در مجموع اما فیلم در آغوش درخت یک فیلم خوب برای کارگردان آن است. بازی های قابل قبول و ایجاد موقعیت های اضطراب و تنش و البته چند پلان از صحنه های مشاجره رضا و فرید در مغازه عرقگیری که صاحب میزانسن است، این فیلم را یک شروع قابل دفاع برای مؤلف آن قرار داده است.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و بیست و پنج
 - شماره هشت هزار و صد و بیست و پنج - ۲۰ بهمن ۱۴۰۱