بابک خواجه‌پاشا از تجربه کارگردانی «در آغوش درخت» به «ایران» گفت

هنوز امیدی برای جهان بهتر هست

نیلوفر ساسانی
روزنامه‌نگار

«در آغوش درخت» اولین تجربه کارگردانی بابک خواجه‌پاشا است. او پیش از این سابقه دستیاری مجید مجیدی و رضا میرکریمی را داشته و همین موضوع باعث شد این دو فیلمساز سر صحنه فیلمبرداری این فیلم در ارومیه حضور پیدا کنند و به او مشورت بدهند. «در آغوش درخت» که در آن از زبان‌های تُرکی و فارسی استفاده می‌شود یک درام خانوادگی است و دغدغه‌های یک زوج ایرانی و فرزندانشان را بیان می‌کند. مارال بنی‌آدم، جواد قامتی، روح الله زمانی، اهورا و رایان لطفی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی هستند. بابک خواجه‌پاشا در گفت‌وگو با «ایران» از تجربه کارگردانی «در آغوش درخت» گفت که در ادامه می‌خوانید.

 اغلب سیاستگذاران فرهنگی و تهیه‌کننده‌ها تأکید دارند بر اینکه سینمای ایران باید به سمت حمایت از فیلمسازان اول برود. در روند ساخت فیلم اولتان چقدر این حمایت‌ها را مشهود و واقعی دیدید؟ مسیر یافتن سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده هموار بود یا نه؟ مهم‌ترین مؤلفه برای جلب اعتماد آنها چه بود؟
 هدف سیاست حمایت از فیلمسازان اول احتمالاً کشف نگاه جدید و ورود جریان فکری تازه در سینماست. این امر مستلزم معرفی یا کشف فیلمسازی با نگرشی تازه‌ است. اما نکته مهمتر از نگاه من این است که پس از تجربه ساخت فیلم اول آیا باید فیلمساز رها شده و سراغ کشف استعداد تازه‌ای برویم؟ اینکه چگونه باید از فیلمساز اول -به شرط کسب موفقیت- برای ساخت اثر بعدی‌اش حمایت کنیم امر مهمی است که اتفاقا در راستای همین سیاست قرار می‌گیرد و باید برای آن برنامه داشته باشیم. در باره تجربه شخصی خودم لازم است از  سجاد نصراللهی‌ و محمدرضا مصباح به خاطر حمایت‌هایشان تشکر کنم. دلیل حمایت آنها از «در آغوش درخت» اتمسفری بود که بر این فیلم حاکم بود و در فیلمنامه وجود داشت. فیلم موضوعی انسانی دارد و معضلی را بررسی می‌کند که به اعتقاد من در جامعه ایرانی امروز بسیار مهم است اما توجه جدی به آن وجود ندارد. خانواده تأثیرگذارترین کانون و بنیان ایجاد تمامی خوبی‌ها و بدهی‌هاست. فیلم ما تلاش کرده این مساله را واکاوی کند و مشکلات یک خانواده ایرانی را بررسی کند. علت همراهی سرمایه‌گذار، تهیه‌کنندگان فیلم و ارگان‌های حامی فیلم به خاطر اهمیت همین مضمون بود.
 «در آغوش درخت» در ادامه فیلم‌هایی چون «خانه»، «پوست»، «آتابای» در  استان‌های آذربایجان غربی و شرقی و در بخش‌هایی به زبان ترکی آذربایجانی ساخته شده است. خروجی حضور دوربین فیلم‌ها در این مناطق عمدتاً شکل‌گیری نماهایی است که از نظر بصری جذاب و دیدنی هستند. مهمترین شاخصه‌ای که سبب شد روایت قصه را به این منطقه ببرید چه بود؟
بخش عمده‌ای از تولیدات سینمای ایران به خاطر هزینه و نزدیکی بازیگران در تهران تولید می‌شود و در طولانی‌مدت لوکیشن‌ها، اتمسفر و آدم‌ها تکراری می‌شوند. با توجه به اینکه سینما از لحاظ بصری هم باید برای مخاطب آورده‌های بدیع و تازه‌ای داشته ‌باشد تصمیم گرفتیم از مرکز دور شویم. مؤلفه مهم بعدی این بود که من اقلیم آذربایجان را خوب می‌شناسم، آدم‌هایش را بهتر می‌شناسم و ضمن اینکه بومی بودن فضا از علاقه‌مندی‌های خودم در سینماست. با احترام و توجه به فولکلور و بومی بودن منطقه و استفاده بهینه از اتمسفر آن اثرمان اصیل‌تر و درونی‌تر می‌شود و قطعاً توفیق بیشتری در پرداخت شخصیت‌ها داریم. مسلماً شناخت من فیلمساز از فضا و آدم‌های منطقه در معرفی درست و باور آن از سوی مخاطب تأثیر مستقیم دارد. نکته مهم بعدی اینکه یکی از ویژگی‌های شاخص کشور ما همین تفاوت زبان‌، اقلیم، اقوام و ادیان است. لازم است از این امتیازها که ویژه است و در هر کشوری وجود ندارد به نحو احسن استفاده کنیم. اقلیم آذربایجان، اقلیم منحصربه‌فردی است. مناطق دیگر کشورمان هم همین‌طور است، اقلیم کویر در ایران بی‌همتاست، جنوب کشورمان بی‌نظیر است، فضای سیستان و بلوچستان شگفت‌انگیز است و سینمای ما هر چقدر از مرکز فاصله بگیرد و به این مناطق نزدیک شود، به آثار بدیع و بی‌بدیلی می‌رسد که می‌تواند شناسنامه‌ای برای معرفی ایران به جهان باشد. اطمینان دارم این تازگی و منحصر به فرد بودن فضا، فرهنگ و جغرافیا برای مخاطب همه کشورها جذاب است.
 پرداختن به رابطه دو برادر به ویژه در کودکی از سوژه‌های بکر سینمای ایران است. از چگونگی شکل گرفتن ایده و پرداخت قصه بگویید؟
در اطراف خودم بارها با چنین اتفاقی روبه‌رو بودم. روابط زیبایی که بچه‌ها در خانواده‌ دارند اما انگار بزرگترها این ارتباط را درک نمی‌کنند یا نمی‌بینند و جهان آنها را نمی‌فهمند و گاهی تصمیماتی می‌گیرند که در تضاد با جهان بچه‌هایشان است. با دقت در روابط کودکان و تفاوت دنیای آن‌ها به این نتیجه رسیدم که جهان دو برادر و نگاه آنها به جهان بزرگترها می‌تواند ایده خوبی برای پرداخت بیشتر در یک کار سینمایی باشد.
 «در آغوش درخت» نخستین همکاری سازمان سینمایی سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است اما با توجه به بحران والتهاب آفرینی بخش پایانی فیلم، نمی‌توان آن را جزو آثار کودک و نوجوان قرار داد. در حالی که با توجه به مشارکت کانون پرورش فکری کودکان به نظر می‌رسید فیلم قرار است برای کودکان باشد اما «در آغوش درخت» بیشتر درباره کودکان است.
بله، قطعاً فیلمی درباره کودکان است. اگر چه بچه‌های امروز با  کودکی همنسلان من تفاوت دارند. این بچه‌ها خیلی خوب می‌فهمند و درک می‌کنند و دیگر قرار نیست فقط با موضوعات ساده روبه‌رو باشند. داستان این فیلم را یک بچه ده، یازده ساله هم به خوبی درک می‌کند و شاید بتواند در خانواده‌اش تأثیرگذار باشد اما تمرکز نگاه من خاطرنشان کردن ارزش کودک در خانواده بود. یک شعر ژاپنی هست که همیشه آن را برای خودم تکرار می‌کنم: «تا زمانی که کودکان روی زمین قدم می‌گذارند هنوز امید برای جهانی بهتر هست.» این نگاه که برای من خیلی مهم است درفیلم « درآغوش درخت» لحاظ شده‌ و معتقدم جای این فیلم دقیقاً کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان و حوزه هنری است به این خاطر که بر اساس اخلاق و انسانیت و معرفت نوشته شده و امیدوارم مخاطب خودش را هم پیدا کند.
 همراه با قاب های دیدنی محمود فکری، بازی‌های درست با انتخاب خوب بازیگران از ویژگی‌های «در آغوش درخت» است. علاوه بر جواد اقامتی و مارال بنی‌آدم، دو بازیگر کودک به خوبی از پس نقش برآمده‌اند. از انتخاب بازیگران و چگونگی آشنایی و معرفی دو بازیگر کودک بگویید.
فرایند انتخاب بازیگران چند ماهی طول کشید. از ابتدا تصمیم‌مان با سرمایه‌گذار این بود که سراغ بازیگرانی که  قبلاً چهره شده‌‌اند و زیاد شناخته‌ شده‌اند نرویم تا با توجه به سابقه ذهنی مخاطب باری به فیلم اضافه نکند و مخاطب از درک درست فیلمنامه جا نماند. جواد قامتی را در فیلم «پوست» دیده بودم که حضور فوق‌العاده‌ای‌‌ داشت. او آدم اهل مطالعه‌ای است و سینما را خوب می‌شناسد. مارال بنی‌آدم هنرمند فوق‌العاده و بسیار بااخلاقی است. فاکتورهای خاصی برای انتخاب بازیگر مدنظر داشتیم. یکی از شاخصه‌هایمان این بود که بازیگر نقش کیمیا و فرید در دنیای واقعی هم تجربه پدر و مادر شدن داشته باشند و کودکان را درک کنند. نکته مهم بعدی مباحث مرتبط با اخلاق حرفه‌ای بود، به خاطر دوری لوکیشن و سختی کار و... به بازیگرانی نیاز داشتیم که اهل تعامل باشند و خوشبختانه این دو عزیز فوق العاده همراه بودند. فرایند و مسیر انتخاب بازیگران کودک هم طولانی بود و در نهایت به انتخاب اهورا و رایان لطفی رسیدیم. در مرحله پیش تولید خیلی وقت گذاشتیم که روابط را کشف کنیم و آدم‌ها را بشناسیم. سعی ‌کردیم به روش‌های مختلف بچه‌ها با دو بازیگر بزرگسال ارتباط برقرار کنند. با خرید کادو و برقراری دیالوگ و قهر و آشتی‌ها، یواش‌یواش روابط شکل گرفت و قوی‌ شد. در همکاری با آقای مجیدی و میرکریمی کار کردن با کودکان را از آنها آموخته بودم. فضای کارشان را دوست داشتم و تلاش ‌کردم تا بازی بهتری از بچه‌ها بگیرم. گاهی برای یک سکانس یا پلان حدود 4 - 5 پنج ساعت با بچه‌ها صحبت می‌کردیم، قدم می‌زدیم و رفاقت می‌کردیم تا سکانس دربیاید. جا دارد از بازیگران کار تشکر کنم که به من اطمینان داشتند و همکاری با آنها تجربه‌ای لذت‌بخش برای من بود.
 از همکاری با رضا میرکریمی به عنوان مشاور کارگردان و تقدیرهایتان در تیتراژ پایانی از مجید مجیدی، علی سرابی و  هادی حجازی‌فر که ردی از سینمای آنها را در این فیلم می‌توان دید بگویید؟
تأثیر فکری مجید مجیدی و رضا میرکریمی بر من که کاملاً مشخص است و به شکل جدی از علاقه‌مندان این دو عزیز هستم.  علاوه بر مجیدی و میرکریمی،‌ اصغر فرهادی و نوری بیلگه جیلان 4 فیلمساز محبوب من هستند. این چهار نفر هم در فیلمنامه‌نویسی و هم در کارگردانی بر ذهن من تأثیر داشتند. سال‌ها پیگیر آثارشان بودم، با آنها کار کردم، از آنها آموختم. افتخار می‌کنم به این که بگویم آنها استاد من هستند. با هادی حجازی‌فر سال‌ها رفاقت دارم و در این فیلم هم بارها به لحاظ روحی و روانی به من کمک کرد و انرژی داد. دوست عزیزم علی سرابی در این پروژه یک همراه تمام قد بود هم از بابت روحیه دادن به کار و هم مشاوره و در بعضی لحظات برای بازی گرفتن. محمد عسکری از دیگر دوستان عزیزی است که جا دارد از او تشکر کنم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و بیست و پنج
 - شماره هشت هزار و صد و بیست و پنج - ۲۰ بهمن ۱۴۰۱