زشتی و زیبایی
محسن نفر
آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار
زشتی چیست؟ احساس بد آیندی و ابراز ناخوشایندی از چیزی! چرا زشتی هست؟ در حقیقت زشتی نیست! زشتی ایجاد میشود!
یعنی چه؟! آیا این بازی با لغات نیست؟! نه! چطور؟! اینطور که آنچه در عالم برون ما وجود دارد، همه زیبایی و سراسر تناسب و تعادل است. درعالم وجود، چیزی غیر از زیبایی نیست! زیبایی چیست؟ خوشایندی. مطبوعیت. گوارایی. دلنشینی. دلپسندی. تناسب. تعادل. موزونیت. یعنی هرچه هست به تعادل و تناسب و درستی و صحت و موزونیت... است. یعنی زیبایی، حقیقتاً هست.
زیبایی دو ساحت دارد: یکی ساحت وجود، یکی ساحت ظهور. ساحت وجود، یعنی هر آنچه خارج از وجود ما، هست. درعالم تحقق، چیزی ناسازو ناجور و نادرست و نابجا، وجود ندارد. همه چیز جور و درست و بجا است و این به غیر از زیبایی است؟! پس در ساحت وجود، همه چیز زیبا است. اما در ساحت ظهور، یعنی نمود، زشتی هویدا میشود!
«هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست!»
درچشم ما است که زیبایی گاهی ظهور میکند و گاهی غیبت! یعنی چه؟! ساحت دوم، نسبت ما با وجود است. در نسبت و طرفیت ما با وجود است که طلوع و غروب زیبایی، به چشم میآید. میدانیم که بشر، احوالی دارد. حال بسط و حال قبض! در حال بسط، نگاه آدمی به همه چیز، نگاه رضایت و خرسندی و خشنودی است و دراین حالت است که زیبایی ظهور میکند. یعنی به چشم میآید. نه اینکه به وجود میآید. گفتیم در عالم وجود، همه چیز بجا و صحیح و درست است و این تعادل و توازن و صحت، یعنی زیبایی. اصلاً زیبایی در وجود، یعنی تعادل و توازن. عدالت زیبا است. هرچیز که به تعادل و توازن رسیده و برسد، زیبا است.اما اینها گاهی به چشم میآید و گاهی نه! کی به چشم میآید؟! آنگاه که به آنها علم داشته باشیم! علم، یعنی آگاهی و اطلاع، خود زیبا است و موجب زیبایی! مناقشه برانگیز است! چه بسا آگاهیها و اطلاعاتی که زشت است و موجب زشتی! علم، فی ذاته، زیبا است و عدم آن که جهل باشد، فی ذاته زشت است. اما چرا علم گاهی زشت و موجب زشتی است؟ بهدلیل موضوع آن! نفس آگاهی و اطلاع، زیبا است.اما موضوع، ایجاد نسبت میکند! یعنی دانستن خوب است اما «چه دانستن» است که مورد مناقشه و نسبت است! ما میخواهیم «چه» بدانیم؟! در مورد «چه»؟ در چه موضوعی میخواهیم بدانیم؟ موضوعِ علم است که طرف نسبت و مواجهه ما قرار میگیرد و ما بنا بر حال و علاقهمان نسبت به موضوع، احساس زیبایی و زشتی میکنیم! پس موضوعیت علم است که آن را زشت و زیبا میکند. نسبت ما با آن موضوع است که زشت و زیبا را ایجاد میکند! اگر ما با موضوع، نسبت خوشایند یعنی احساس خوشایندی داشته باشیم، آن زیبا و در غیر این صورت، زشت است. جنایت و جرم و خلِاف، فی ذاته، زشت است. چرا؟ چون عدم صحت و درستی و نا بحق، یعنی ناروا است! در این صورت مرتکب جرم و جنایت هم به تبع آن، زشت و محکوم به زشتی است (بنابر ارتکاب.) اما اگر بدانیم که مرتکب، در وضعیت فرهنگی نامناسب و ضعیف یا فقر و تنگدستی و یا مرض و بیماری بوده است، دیگر در نظرمان زشت و کریه جلوه نمیکند! جرم و جنایتش، گرچه زشت است اما خودش نه. زیرا در حالت و وضعیت نامناسب و ناجوری قرار داشته است. یعنی اگر هر کس در آن وضعیت و حالت قرار گیرد، مرتکب جرم و جنایت میشود. پس آن وضعیت و حالت، علت و مرتکب و شخص، معلول است. علت، زشت و ناگوار و ناپسند است. اما معلول، نه! به همین سبب باید در پی طرد و رد علت باشیم نه معلول! (البته اگربه ظاهر معلول، خود، علت را پدید آورده باشد، طردِ او طردِ علت است.) یعنی گاهی افراد، جرم و جنایت ایجاد میکنند.یعنی بانی و باعث جرم و جنایت میشوند نه اینکه بر سر غفلت و جهل و وضعیت و شرایط نامتناسب، مرتکب آن شده باشند. خود، در پدید آوردن و ایجاد مجارم، نقش و اثر دارند.در این صورت اینها علت آن مجارم و جنایات هستند و طرد و رد آنها، طرد و رد جرم و جنایت است. چون اینان، علت ایجاد آن وضعیت و شرایط هستند نه اینکه معلول آن باشند. در این صورت مجرم و مرتکب، خود علت و بانی جرم و جنایت نیز بوده است! باری. پس ما در مواجهه با جرم و جنایت، اولاً و بالذات مکروه و در مواجهه با مرتکب، ثانیاً وبالتبع، کراهت داریم! نسبت ما با موضوعات، زشتی و زیبایی را پدید میآورد. مسائل عفت و اخلاق، حریم دارند. رعایت آن حریم، زیبا و عدم آن زشت است. اما همین مسائل در علم پزشکی و جراحی و معالجات، از حریم خارج میشوند و در آنجا طرح و بحث از آنها من باب علم و اطلاع جهت رفع عیب و بیماری، زشت نیست. بلکه ضرورت است و عمل به ضرورت، تکلیف است و انجام تکلیف، زیبا است. پس موضوعی که از حیث اخلاق، طرحش در حالت عادی و عمومی زشت است، در جایگاه مداوا و در علم پزشکی، علم و ضرورت است و در آنجا زیبا است. اما همان موارد در غیر جایگاه پزشکی و در انظار، زشت است. به ظاهر، یک امر میتواند هم زیبا و هم زشت باشد و این یعنی تناقض! اما تناقض نیست. جهاتش متفاوت است. وحدتِ جهت ندارند! از جهت پزشکی و رفع عیب، زیبا و از جهت غیر آن و اخلاق و در انظار عمومی، زشت است. در واقع نسبت به پزشکی زیبا و نسبت به غیرآن، زشت است. پس باز هم بحث، نسبت ما با موضوع است. در اینجا نکته جالبی متولد شد. بحث علم بود که به ذاته، خوب و زیبا است اما موضوع آن است که گاهی زشت است. پس زیبایی و زشتی، در نسبت با موضوع قرار میگیرند. نکته جالبتر، نسبت ما با موضوع علم است. یعنی دو مبحث است. یک زیبایی و زشتی نسبت به موضوع علم. دو زیبایی و زشتی در نسبت ما با موضوع علم. یعنی صرف نظر از موضوع علم، ما با آن در چه نسبتی هستیم؟! برای مثال نسبت ما با موضوع، نسبت مریض و طبیب با آن است یا نسبت یک فرد عادی در مقابل آن؟!