گفت‌و‌گویی با مریم رمضانی، نویسنده «میلیشیا»

واقعیتی تاریخی از کوچه‌ پس‌کوچه‌های مشهد

هر کدام از کاراکترهای «میلیشیا» ویژگی‌های رفتاری خاص خود را دارند و هرکدامشان طی داستان مسیر خود را طی می‌کنند و سیر تحولی مختص به خود دارند.
«میلیشیا» رمانی است با محوریت جنایت‌های منافقین و شهادت شهید هاشمی‌نژاد. در حقیقت نویسنده در این اثر با رفت و برگشت به زمان گذشته و حال و در زاویه دید‌های متفاوت در هر فصل به جنایات منافقین و نهایتاً شهادت شهید هاشمی‌نژاد پرداخته است. این کتاب که اولین رمان بلند نویسنده است در سال1401 از سوی انتشارات ستاره‌ها در 240 صفحه وارد بازار کتاب
شد.
 
 به‌عنوان اولین سؤال برویم سراغ اسم کتاب، «میلیشیا» به چه معناست؟
«میلیشیا» به‌معنای نیروی شبه‌نظامی است؛ یعنی افرادی که آموزش نظامی به‌شکل حرفه‌ای ندیده‌اند و نظامی نبوده‌اند؛ اما جذب شده و مسلح می‌شوند.
ایده و موضوع رمان «میلیشیا» از کجا به ذهن شما رسید؟
موضوع پیشنهادی از طرف حوزه هنری واحد خراسان بود. اما ایده، پس از انجام تحقیقات شکل گرفت. یک بار کتاب را براساس ایدۀ اولیه نوشتم؛ اما چون در انتها از نظر داستانی آن را نپسندیدم، مجدد ایده داستان را طرح‌بندی کردم و از نو نوشتم. این بار کتاب را به دوستان داستان‌نویسم دادم تا موشکافانه بخوانند، همچنین استاد گرامی آقای تشکری آن را بررسی کردند. شکر خدا بازخوردها مثبت بود.
یکی از نقدهایی که به اثر شما شده این است که کاراکترهای کتاب در حد تیپ مانده‌اند و بجز پرویز بقیه کاراکترها به شخصیت تبدیل نشدند؟ پاسخ شما در این مورد چیست؟
با احترام، از نظر خودم این‌طور نیستند. هر کاراکتر برای تبدیل ‌شدن به شخصیت باید منحصربه‌فرد شود و بیشتر از آن، بتواند حسی را در مخاطب به وجود آورد؛ یعنی مخاطب با آن همراه شود، از آن بدش بیاید یا دوستش داشته باشد. کاراکترهای «میلیشیا» در این زمینه موفق بوده‌اند. ویژگی‌های رفتاری خاص خود را دارند، فیزیک چهره و قد وقامتشان متفاوت است. هرکدام‌شان طی داستان مسیر خود را طی می‌کنند و سیر تحولی مختص به خود دارند.
مهم‌ترین پیام «میلیشیا» برای خواننده چیست؟
پیام را قطعاً مخاطبان باید بازگو کنند. هر مخاطب بسته به درک و دریافت خود و بسته به فضای فکری‌ای که دارد، محتوای متفاوتی را از کتاب برداشت خواهد کرد.
چه انگیزه یا هدفی سبب شد که به منافقین بپردازید و درباره آنها اثری را خلق کنید؟
در پاسخ به سؤال اول عرض کردم که این موضوع در خود حوزه هنری خراسان مطرح شد. طبیعتاً مثل هر موضوع دیگری، پس از تحقیق و بررسی، زوایای آن آشکار شد. زمانی که شخصیت‌ها را خلق کردم و با آنها مأنوس شدم، دیگر این کتاب و این موضوع با من بیگانه نبودند. من و شخصیت‌ها حدود دو سال‌ونیم با هم دم‌خور بودیم تا بالاخره داستان کتاب تمام شد.
حین نگارش کتاب تا چه حد به واقعی بودن شخصیت‌ها و وقایع داستان پایبند بودید؟ در حقیقت مرز بین تخیل و واقعیت در اثر شما تا کجاست؟
در داستان «میلیشیا» واقعیت در حد چند خط تاریخی است، مانند قوانین سازمان مجاهدین خلق و شهادت آقای هاشمی‌نژاد و کوچه ‌پس‌کوچه‌های شهر مشهد. باقی اتفاقات همه برخاسته از تخیل و داستانی است.
چرا در «میلیشیا» زاویه دیدهای متفاوتی را برای روایات انتخاب کردید و با یک زاویه دید واحد داستان را پیش نبردید؟
این برمی‌گردد به فرم کتاب. در عین اینکه روایت کتاب خط ‌سیری داستانی و روبه‌ جلو را پیش گرفته، زمان بین گذشته و حال در رفت‌وآمد است. اسم بخش‌ها را «فاز» گذاشتم و این اصطلاح را نیز از دل خودِ سازمان مجاهدین و مراتبشان بیرون کشیدم. درباره زاویه‌ دید‌ها، در هرفصل این را مدنظر قرار دادم که راوی کیست و چه چیزی را می‌خواهد نشان دهد. سعی کردم بر این اساس بهترین زاویه ‌دید را برگزینم و مقید به یک زاویه‌‌ دید نباشم. به‌نظرم این کار تصویر و تصور خیلی بهتری از آن فصل برای مخاطب ساخته است.
قهرمان در «میلیشیا» کیست؟
قهرمان شر، همان عطا یا فیروز است و شخصیت دوم کتاب را می‌توانم کامران معرفی کنم. شخصیت‌های دیگر هم بسته به نقششان در کتاب در مراتب بعدی قرار می‌گیرند.
درباره فعالیت‌های قلمی و پژوهشی که این روزها مشغول آن هستید و اثری که آماده چاپ دارید بفرمایید؟
من کتاب دیگری دارم به ‌نام «آن هفت روز» که روایت داستانی سه شهید محله پورسینای مشهد است و چاپ شده. علاوه بر آن، چند داستان کوتاه نیز نوشته‌ام که در مجموعه‌های «دور از جان» و «به‌صرف عصرانه» چاپ شده‌اند. این روزها مشغول طرح‌بندی یک کتاب مستند هستم. هنوز برای اسمش به نتیجه نرسیده‌ام. اما به امید خدا در ۱۴۰۲ چاپ خواهد شد.