داماد شو یا بمیر!

ماجرای آخرین حیله سرو برای عدم وصلت با شاه ایران

به اینجا رسیدیم که پسران فریدون از آزمون شناخت ژنتیکی شاه یمن سربلند بیرون آمدند. سرو هم دید که ترفندش نگرفته و میهمانی‌ای برپا کرد و به شادی و سرور و از این جنگولک‌بازی‌ها پرداختند و غم به دل راه ندادند. شب که شد و دیگر همه خسته شده بودند این سه پسر زدند در کار تعارف و اصلاً راه ندارد ما اینجا در قصر بخوابیم و بیرون هوا خیلی هم خوب است و اصلاً ما می‌خواهیم این کشور شما را از بیرون دربار ببینیم و اینطور حرف‌ها. از سرو اصرار و از این سه پسر انکار، در حالی که سرو اصلاً خودش دلش می‌خواست این جماعت شب را بیرون منزل بخوابند. و چرا چنین میلی داشت؟ چون نقشه‌هایی پلید کشیده بود. تصمیم او بر این بود که با سحر و جادو فضای بیرون قصر را چنان سرد و زمهریر کند که سه پسر فریدون در خواب یخ ببندند و فریز شوند. اینطوری هم می‌شد آنها را به عنوان گوشت یخ زده صادر کرد و هم از شر آنها راحت می‌شد. البته شما باید خیلی از مرحله پرت باشید که فکر کنید پسران فریدون شر هستند. ما در ایران این همه زحمت کشیدیم، خرج کردیم تا این سه شاخ شمشاد به سرانجامی برسند که یک آدمی با اسم پرت و پلایی چون سرو برای دادن دخترانش به آنها اینقدر طاقچه‌بالا بگذارد. خلاصه که شب این سه برادر خاکی و متواضع تشک‌هایشان را در تراس قصر انداختند و دراز کشیدند کف زمین و خوابیدند. نیمه‌های شب بود که حس کردند گرما در سرما، سرما در گرما و نمی‌دانم چه و چه! بیدار شدند و همه جا عین قطب جنوب یخبندان بود. در میان این سه برادر، ایرج که فره ایزدی داشت با این سحر آشنا بود و آن را شکست. بنابراین این نقشه سرو هم شکست خورد و او در حد یک شمشاد ذلیل و حقیر شد. صبح او و درباریان آمدند که مدارک باقی‌مانده را امحا کنند که سه پسر همزمان گفتند «سلام! یک چای بدهید بخوریم لطفاً». در اینجا بود که سرو دیگر بی‌خیال شد و به حقانیت این سه برادر پی برد و قبول کرد که دخترانش را به آنها بدهد. در نهایت و هنگام بدرقه آنان علاوه بر اینکه بر اشتباه خود اذعان کرد سخنانی هم علیه داشتن دختر و مزایای پسر داشتن بر زبان راند که به دلیل نقض حقوق زنان وقعی به آن نمی‌نهیم و درکل نادیده‌اش می‌گیریم!