نگاهی به رمز ماندگاری آثار «کریشتوف‌کیشلوفسکی» در سینما

فیلمسازی ‌که سینما را برای سرگـــــــــرمی نمی‌خـــواستــــــــ

احمد محمدتبریزی
روزنامه‌نگار

نام کمتر کارگردانی در سینما مثل نام «کریستوف کیشلوفسکی» سینمادوستان را به وجد می‌آورد. چیزی حدود 30 سال از ساخت فیلم‌های این کارگردان لهستانی می‌گذرد و فیلم‌هایش همچنان زنده‌اند و پر از حرف. آثارش در جهان تدریس می‌شود و فیلم‌هایش رنگ و بوی کهنگی به خود نمی‌گیرند.

تعمق‌آقای‌کارگردان
آوازه نام کیشلوفسکی کمی دیر در سینمای جهان پیچید و مدت کوتاهی پس از موفقیت آخرین فیلم‌هایش، در 54 سالگی از دنیا رفت. او در همین مدت زمانِ کوتاهِ حضورش در سینما، کاری کرد کارستان و مفاهیم و معنایی تازه وارد جهانِ سینما کرد. کیشلوفسکی را بسیاری از منتقدان به خاطر آثار معناگرایانه‌اش می‌شناسند و برخی دیگر پیوند فیلم‌های او با اجتماع و مردم را ستایش می‌کنند. کارگردان لهستانی آدمِ عجیب و عمیقی بود. عمیق نگاه می‌کرد، عمیق تفکر می‌کرد و عمیق فیلم می‌ساخت و دقیقاً همین عمقِ موجود در فیلم‌هایش دلیل ماندگاری آثارش هستند. او سینما را برای سرگرمی نمی‌خواست، بلکه فیلم می‌ساخت تا حرف‌های اساسی بزند. او برای ساخت فیلم‌هایش به فرمول‌های رایج در هالیوود یا دیگر کشورهای اروپایی وابستگی ندارد. کیشلوفسکی می‌خواهد حرفِ خودش را در چارچوبی که خودش می‌شناسد بزند و برای این کار دانش، استعداد و مهارت لازم را دارد. کیشلوفسکی سینماگرِ مؤلفی است که نور، رنگ و موسیقی را بخوبی می‌شناسد. فیلم‌هایش پر از رنگ و نت هستند و در هر قاب با نمادها و معناهای زیادی روبه‌رو هستیم. کیشلوفسکی برخلاف بسیاری از سینماگران اروپایی سینما را تنها از جنبه هنری دنبال نمی‌کند و فقط به دنبال ساختن قاب‌های زیبا نیست.
مردم و اجتماع در سینمای کارگردان لهستانی حضوری پررنگ دارند. مردم با دردها و رنج‌های شخصی‌شان، به فیلم‌های کیشلوفسکی می‌آیند و از مسائل شخصی و فردی به مسائل جمعی و گروهی می‌رسند. کیشلوفسکی قبل از کارگردانی فیلم‌های سینمایی، مستندساز بود و به خاطر همین سابقه مستندسازی، خودش عقب می‌ایستد و دوربینِ نظاره‌گرش، همه چیز را به ما نشان می‌دهد. کیشلوفسکی با فیلم‌هایش به دنبال موعظه و نصیحت کردن نیست و با روایتِ جذاب و بدون لکنتش، برای همیشه در ذهن بیننده اثرگذاری‌اش را حک می‌کند.
فیلمسازی که عاشق ادبیات است
نکته مهم دیگر در مورد شخصیت و آثار کارگردانِ فقیدِ لهستانی به علاقه او به ادبیات و پشتوانه کتابخوانی‌اش برمی‌گردد. او فیلنامه فیلم‌هایش را می‌نوشت و به وضوح تأثیر اندیشه‌های نابِ فیلسوفان را در میان آثارش می‌توان مشاهده کرد. دقیقاً به همین علت، فیلم‌های او رنگ و بویی فلسفی دارند. خودش در جایی علاقه‌اش به ادبیات را چنین بیان کرده بود: «در مصاحبه‌ها همیشه از من می‌پرسند کدام یک از کارگردان‌ها بیش از دیگران بر من تأثیر گذاشته‌اند. من جواب این سؤال را نمی‌دانم. احتمالاً بسیاری از آنها به انواع و اقسام دلایل بر من تأثیر گذاشته‌اند و طرح و الگوی منطقی در این میان وجود ندارد. هر وقت در نشریات از من چنین سؤالی می‌پرسند، همیشه در در جواب می‌گویم: شکسپیر، داستایوسکی و کافکا! روزنامه‌نگارها با تعجب می پرسند «مگر اینها کارگردانند؟» من می‌گویم «نه، نویسنده‌اند.» به نظرم اینها از فیلم مهم‌ترند.» کیشلوفسکی برای عاشقان سینما فراتر از یک فیلمساز است. فیلم‌هایِ او، بویژه چند فیلمِ آخرش، میراثی گرانبها هستند که تاریخ انقضا ندارند و از هنر و معنا سرشارند.