نگاهی به فیلم «خانواده فیبلمن» و چند فیلم دیگر که سوژهشانسینماست
خانـوادهفـیبـلــــــــــــمن
وقتی سینما جادو میکند و رؤیا میبافـد احمد محمدتبریزی در سینما خیلی عرف نیست که فیلمسازان درباره سینما فیلم بسازند. به همین خاطر تعدادِ فیلمهایی که سینما را محوریت فیلمشان قرار میدهند خیلی کم است. احتمالا کارگردان ها پیش خودشان فکر میکنند سینما مسألهای شخصی و مخصوص به آنهاست و برای مخاطبان عام جذابیت زیادی ندارد. با این حال هرگاه کارگردانان بزرگ، سینما را سوژه فیلمشان قرار دادهاند، اثری درخور و تماشایی خلق کردهاند.
شروع عشقی بزرگ
استیون اسپیلبرگ کارگردان بزرگ امریکایی در آخرین فیلمش به سراغ سالهای نوجوانی و پا گرفتن عشقی آتشین در وجودش رفته است. «خانواده فیبلمن» یا «فیبلمنز» یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر اسپیلبرگ است که تا الان جایزه بهترین فیلم درام گلدن گلوب را برده. فیلم به طور شگفتانگیزی ما را به دنیای دیوانهوار پسری به نام سمی فیبلمن میبرد و جنون او به سینما را نشان میدهد. دنیای شخصیت سمی که برگرفته از زندگی اسپیلبرگ است، با دیگر همسن و سالانش تفاوت دارد و عشق به سینما چنان در وجودش رخنه کرده که میخواهد همه چیز را از پشت دوربین ببیند. سمی پس از آشنا شدن با جادوی سینما، دلباخته و متحیر این هنر شگفتانگیز میشود.
فیلم برای شروع به دهم ژانویه 1952 میرود. سالهای پس از جنگ جهانی دوم و دورانی که سینما در حال رشد و گسترش است. سمی میخواهد برای اولین بار به سینما برود و نخستین فیلم زندگیاش را روی پرده نقرهای به تماشا بنشیند. اتفاقِ بزرگ همین جا در زندگی سمی رقم میخورد و جادویی بزرگ در زندگیاش رخ میدهد. در آن شب سرد زمستانی، فیلم برای تمام حاضران در سالن تمام میشود ولی برای سمی تازه سرآغاز یک ماجراجویی بزرگ است. رؤیایی دلنشین وارد زندگی سمی شده و او را با خود برده است. با دیدن فیلم در سینما، زندگی سمی به دو بخش تقسیم میشود: او حالا با فیلمی که دیده زندگی میکند و لحظاتش رنگ و بوی دیگری گرفته است. سمی دیگر آن آدم سابقِ قبل از رفتن به سالن سینما نیست.
فیلمها مثل رؤیا هستند
قبل از ورود به سینما مادر رو به سمی میگوید «فیلمها مثل رؤیا میمونند» و سمی این جمله را با گوشت و پوستش درک میکند. مادر در ادامه این مسیر سخت به بزرگترین همراه و مشوق او تبدیل میشود. مادر اولین کسی است که به سمی دوربین فیلمبرداری میدهد و میگذارد پسرش صحنه تصادف اسباببازیهایش را همانند همان تصویری که در سینما دیده فیلمبرداری و بازسازی کند. هرچه زمان میگذرد دوربین و تصویرسازی تمام زندگی سمی میشود.
او با دقت و وسواس عجیبی از هر چیزی که میبیند فیلمبرداری میکند و هر چه میگذرد قابها، تصاویر و سینما در ذهنش پررنگتر میشود. وقتی اولین فیلمش را با بازی خواهرها و همکلاسیهایش میسازد با اینکه فیلمش فیلم کوچکی است ولی با تحسین بسیاری از سوی اطرافیان روبهرو میشود. از همان فیلم کوچک میشد حدس زد چیزی در درون این پسر بچه مشتاق میجوشد که او را از دیگران متمایز میکند. سمی سینما را زندگی میکند و به شکل یک تفنن به آن نگاه نمیکند.
پدر بااینکه در ابتدای راه مخالف خرج کردن پولهای سمی برای سینما و سرگرمی است و همانند دیگر والدین با نگاه سنتیاش میخواهد فرزندش اول به درس و مشقهایش برسد، اما او هم در ادامه به حامی و مشوقی بزرگ تبدیل میشود. «خانواده فیبلمن» به خوبی نشان میدهد برای تبدیل شدن به کارگردانی بزرگ باید چه عطش و شوری عجیب در درون داشت.
سمی به عنوان شخصیت اصلی فیلم، جز سینما به چیز دیگری فکر نمیکند. او خیلی زود میفهمد چطور با سینما میتوان از شخصی ، قهرمان ساخت یا او را منفور و منزجرکننده نشان داد. اسپیلبرگ در «خانواده فیبلمن» تصویری عریان و حقیقی از زندگیاش نشان میدهد. او به دنبال آن نبوده که از خودش قهرمان بسازد یا بگوید خانوادهای بدون نقص داشته است. اتفاقاً او روی مشکلات شخصیتی یا خانوادگیاش خیلی مستقیم دست گذاشته و ناکامیهای خانوادگی و شخصیاش را به تصویر کشیده است. با تماشای «خانواده فیبلمن» به خوبی متوجه میشویم چطور اسپیلبرگ فیلمهایی تماشایی به نام «نجات سرباز رایان»، «فهرست شیندلر»، «پارک ژوراسیک» و «ایتی موجود فرازمینی» را ساخته است و به یکی از بزرگترین کارگردانان سینمای جهان تبدیل شده است.