چه کسی می‌خواهد نویسنده شود؟

انجمن دکترهای خردسال...

محمدعلی یزدانیار
دبیرگروه کتاب
mohammadaliyazdanyar@gmail.com

 

چند روز پیش سر کلاس از بچه‌ها در مورد شغل آینده‌شان سؤال کردم. نام مشاغل و حرفه‌های مختلف را دانه به دانه نام می‌بردم و هر کسی هر شغلی را که دوست داشت با بالا بردن دستش انتخاب می‌کرد. مثل سابق و زمان بچگی ما هنوز همه دوست دارند که دکتر و مهندس بشوند. در کمال تعجب و احتمالاً به خاطر محبوبیتی که بین بچه‌های کلاس دارم – و این بسیار عجیب است – چند نفری هم دوست داشتند معلم شوند. پلیس و آتش‌نشان و فوتبالیست و حتی آشپز و آرایشگر هم بین انتخاب‌های بچه‌ها دیده می‌شد. وقتی با ذوق و شوق پرسیدم «چه کسی دوست دارد نویسنده شود؟» فقط یک نفر و آن هم با چند ثانیه تأخیر دستش را بالا آورد. در مورد اینکه اساساً چرا این دانش‌آموز دستش را برای نویسندگی بالا آورد خارج از چند حالت نیست، حالا یا یک احتمال، یا چند یک از احتمالات در کنار هم. 1- دستش را بالا آورد چون درکل دوست دارد هر چیزی می‌شود دست بالا ببرد 2- دستش را بالا آورد چون دید هیچ‌کسی دستش را بالا نیاورده و آبروی آقای معلم در خطر است 3- دستش را بالا آورد چون معلمش را دوست دارد و این معلم یکی دو باری گفته است که نویسنده است، بنابراین با نویسنده شدن هم می‌توان پا جای پای آقای معلم گذاشت 4- دستش را بالا آورد چون نویسنده را با شغل دیگری اشتباه گرفته بود 5- دستش را به دلایلی غیر از این دلایل که بر ما روشن نیستند بالا آورد. نکته مهم در احتمالات بالا این است که همین یک نفر هم نویسندگی را واقعاً دوست ندارد. این موضوع  به درک نکردن کار نویسنده هم مربوط نیست. دانش‌آموزان من در مورد دکتر و مهندس و آتش‌نشان هم جز مقادیری تخیل و توهم، هیچ ایده خاصی ندارند. موضوع به آنجایی برمی‌گردد که دکتر و مهندس و پلیس و چه و چه و چه برای آنها مابه‌ازای موفق و توصیه‌شده عینی دارد. نویسنده اما از ریشه در معادلات خانواده‌ها، نهادهای تربیتی و آموزش و پرورش دیده نمی‌شود. یعنی شما کتاب‌های درسی را که ورق بزنید مثلاً یک نویسنده کودک و نوجوان مشهور و معروف را جوری که به دل بچه‌ها بنشیند برایشان معرفی نکرده. مثال‌های تمرینی هیچ درسی شاعر و نویسنده نیست و بابا که آب داد هم کاملاً آدم دست به آچاری است. در این میان جواب دادن به سؤال تیتر کار سختی نیست. هیچ‌کس نمی‌خواهد نویسنده بشود و من نگرانم برای جامعه‌ای که بچه‌هایش عشق خلق قصه نداشته باشند و مسئولانش هم هر روز بر غلظت این غبار اضافه کنند.
والسلام.

جستجو
آرشیو تاریخی