زنان، گمشدگان سینما
نقدی بر بازنمایی زن در سینمای ایران و جهان
زهراسادات رضوی علوی
دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
برای آنان که اهل سینما هستند دوران طلایی سینما - سینمای کلاسیک- همواره آشنا و الهامبخش است. زن در گزیدهای از آثار مهم سینمای کلاسیک و در عصر طلایی سینما یک عنصر پویا، فعال، کنشگر و مسأله حلکن تصویر شده است. فهرست پر و پیمانی از آثار سینمایی کلاسیک وجود دارد که زن را اینگونه به تصویر میکشد؛ زنانی که کار را بدرستی پیش میبرند، میتوان روی آنها حساب باز کرد و در عین حال کاملاً زن هستند، بیآنکه ادای مردان را درآورند.
این زنان عمدتاً باهوش و زیرک اند و در عین حال زیبا، عاطفی، دقیق و گاهی سرخوش و سربههوا اما در همه حال موجودی شریف و دوستداشتنیاند که در مسیر داستان مؤثرند؛ تغییر ایجاد میکنند و خود نیز دگرگون میشوند. در این آثار، کارگردان بهدنبال خلق ابرقهرمان یا ابرزن نیست بلکه در دل یک زندگی واقعی-خیالی زنی را میآفریند که گویی سالها در کنار ماست و ما او را میشناسیم. نگاه واقعی و معمولی و نه اغراق شده به زن در طول داستان اتفاقاً این باور را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که زنانگی همین است؛ کنشگر، فعال، شاد و مؤثر. گاه این تصویر به قدری دقیق و درست خلق میشود که زن، وجهی اسطورهای- مثالی مییابد و اگرچه در دل یک زمان و مکان معین قرار گرفته اما از زمان و مکان فرامیرود.
این همان زنی است که در سینمای امروز جهان، کمتر یافت میشود. سینمای امروز یا بهدنبال خلق ابرقهرمان از زنان است که با قدرتهای ماورایی در پی سلطه بر جهان و فرموله کردن نظریات فمینیستی هستند یا بهدنبال کاویدن وجهی اروتیک از زن. زنانگی در سینمای امروز در خدمت صنعت سینماست و نه سینما در خدمت ساخت چهرهای انسانی و زنانه از زن.
در سینمای امروز ایران نیز وضعیت دلخواه نیست. زن در سینمای ما با تصویر واقعیاش بسیار فاصله دارد؛ زن در آنچه که سینمای اجتماعی خوانده میشود، عمدتاً منفعل و بیدستوپا تصویر میشود یا سرگردان و حیران و بریده از جامعه. در این نوع از سینما که بخش عمدهای از سینمای ما را دربرمیگیرد، چیزی از سنخ کنشپذیری به جای کنشگری زنانه به مخاطب قالب میشود و هیاهو، شعارزدگی و موضوعزدگی جای تجربههای ناب و اصیل زنانه و انسانی را گرفته است.
موضوع اصلی سینمای اجتماعی ایران پرداختن به آسیبهای اجتماعی است اما در این ویترین، دردها و رنجهای زنان، آنقدر اغراقآمیز به تصویر کشیده میشود که همراهی و همدلی تماشاگر، تبدیل به ترحم میشود و حتی روزنهای برای تغییر بازنمیماند. تصویر ارائه شده از زن امروز در سینمای اجتماعی ما تصویری منفعل، خسته و عصبی است که یا تسلیم است یا مقاومتش از جنس نابودی است؛ در نتیجه هویتی که از زنان ساخته میشود برابر است با «زن قربانی» که با سکوت و قربانی شدن همتافت میشود.
زن واقعی و آشنای امروز ما که در تلاطمهای اجتماعی و تاریخی، ریشههای هویتی خود را حفظ کرده است، کمتر در سینمای ما به چشم میآید. یافتن این زن در زندگی امروز کاری دشوار است و آسان؛ دشوار از آن جهت که باید آوار روزمرگی و هیاهوی مد روز را به کناری زد و تجربههای چنین زنانی را در وقایع مختلف این چهل و چند سال کشف کرد و آسان از این روی که در پیرامون ما فراوان و فراوان چنین زنانی وجود دارند که دیروز و امروز این کشور را ساختهاند و فردای آن نیز با امید به همین زنان رقم خواهد خورد.
میتوان آثاری را در سینمای ایران شمرد که ما را با تجربه چنین زنانی همراه میکند اما هنوز به جریان اصلی تبدیل نشده است. جشنوارههای خارجی، تصویر «زن قربانی» را از ما میپسندد اما آنچه میتواند افقی در مقابل نسل امروز زنان ایران باز کند بازنمایی تصویر زنانی است که با حفظ هویت زنانه و در امتداد هویت تاریخی و آیینی این سرزمین، در میدانهای تأثیرگذاری، حضور و تپش دارند. در جشنواره امسال رگههایی از این نگاه وجود دارد اما همچنان زنان واقعی امروز با زنانگی اصیل و انسانیشان، گمشدگان بزرگ سینما هستند.