ــــــــهـوش را توزیع‌کردی بر جهاتــــــ

راز بقای انرژی روانی ما انسان‌ها رسیدن به خودآگاهیِ جمع شدن در خود است. آدم‌هایی که ذهن پراکنده‌ای دارند نمی‌توانند از عهده مسئولیت‌های زندگی برآیند و در موقعیت شکننده و ضعف قرار می‌گیرند. حافظ می‌گوید:
ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع
به حکم آنکه چو شد اهرمن، سروش آمد
از نگاه حافظ، رسیدن به خوی فرشتگی در گرو جمع شدن در خود است و کسانی که نتوانسته‌اند مجموع و یک‌دله شوند همنشینی جز اهریمن درون خود نخواهند داشت.
در واقع افراد آگاه کسانی هستند که جلوی نشتی‌های انرژی را می‌گیرند. اگر در طول روز خودتان را زیر نظر بگیرید، می‌بینید مدام به عناوین و بهانه‎های مختلف، انرژی روانی خود را از نشتی‌هایی چون شکایت، ناله، خشم، مکالمه‌های ذهنی آشفته و نظایر آن از دست می‌دهید. مثل این است که یک گربه در هوای سرد زمستان مدام دست و پای خود را تکان دهد و بی‌جهت آنها را به این سو و آن سو پرتاب کند، این کار انرژی او را هدر خواهد داد و در سرما تلف خواهد شد.
وقتی انرژی ذهنی و روانی خود را بی‌جهت هدر می‌دهیم چه اتفاقی می‌افتد؟ مولانا در این باره می‌گوید:
هوش را توزیع کردی بر جهات
می‌‌نیرزد تره‌ای آن تُرهات
آبِ هُش را می‌کشد هر بیخ خار
آب هوشت چون رسد سوی ثمار
کافی است به جریان روزمره زندگی خودمان نگاه دقیقی بیندازیم. آیا جز این است که علت و سرآغاز آشفتگی‌های درونی ما همین اتفاقی است که مولانا در این دو بیت روایت می‌کند؟ او می‌گوید آگاه باش که تو ظرفیت‌های درونی خود را مدام پراکنده می‌کنی، هوشی که باید به صورت آگاهانه و بجا از آن استفاده شود در جهات مختلف هرز می‌رود و ثمره‌ای از آن نمی‌روید. دقیقاً مثل این است که باغبانی به جای آن که منابع آب را صرف درختان باغ خود کند، رها می‌کند و در اختیار خارها و علف‌های آن باغ می‌گذارد.