ما پایِ در نمیرویم و به واسطه یک مترجم اشتباهی - پشت کردن به حسها و دریافتها به واسطه حضور دائمی ذهن قاضی- میخواهیم صدای آنها را به دلخواه تفسیر کنیم، در حالی که اگر پای در برویم و با آنچه پشت آن کوبشها در انتظار ماست روبهرو شویم، شاید کسی را ببینیم که شرمگین پای در ایستاده است و میگوید: ببخشید، کلیدها پشت در جا مانده بود. هر صدایی، کوبشی و رنجی در درون ما، آمده است که دارو، مرهم و کلید پشتِ در جامانده را به ما برگرداند به شرط این که ما بیواسطه در را روی او باز کنیم. اگر ما در را روی سر و صداهای درونمان، تردیدها و کشمکشها باز کنیم، شعله یقین را خواهیم دید.