فعالیت نویسندهنماها در شبکههای اجتماعی
برای نوشتن نیازی به قلم نیست
هنوز از سالهایی که افراد اهل قلم در روزنامهها و مجلههای وزین این مملکت مخاطب را از دروازه جهل عبور میدادند چندان فاصله نگرفتهایم. زمانی قلم، قداست داشت. کسی که اهل قلم بود با احترام یاد میشد و در واقعیت هم بواسطه سواد و تبحری که داشت میتوانست دست به قلم باشد. به همین دلیل پدیدهای به نام جسارت افراد بیسواد کمتر رواج داشت.چرخ روزگار چرخید و کسانی که در دکههای روزنامهفروشی رسیدن روزنامه مورد علاقهشان را سؤال میکردند، پشت میز کارشان به انتظار وصل شدن وی پی آن نشستند. این روزها پدیده شهروند- خبرنگار تمامی معادلات قلم فرسایی در عرصه رسانه را به هم ریخته است و دیگر رسانهها نیز محدود در گروه چاپیها نیستند. تعریف شهروند- خبرنگار از زمانی که شبکههای اجتماعی به کاربر اجازه تولید محتوا را دادند به وجود آمد.مجوز مداخله در محتوا بعدها با هرج و مرج تولید مطالب باری به هر جهت با نقد به ماهیت غیرحرفهای همان شبکههای اجتماعی همراه شد. گروهی معتقد بودند آزادی بیان در چنین فضایی محقق میشود و گروهی نیز معتقد بودند که این آزادی بیش از منافع مضراتی داشته و میتواند دردسرساز شود.
ترم آو یوز چهارچوب مقبولی ندارد
عضویت کودکان و نوجوانان بدون محدودیت دسترسی به هرگونه اطلاعات ومحتوایی، نشر اخبار و محتواهای خشونتآمیز، تخریب هویت فرهنگی و اجتماعی شهروندان و ترویج اخبار و اطلاعات کذب موجب شد تا مقررات استفاده از شبکههای اجتماعی یک به یک در ورودی عضویت در شبکه اجتماعی مطرح شود. موضوعی که همچنان در پرطرفدارترین شبکههای اجتماعی از جمله توئیتر، اینستاگرام و واتس اپ مطرح است و هنوز چهارچوبها آنقدر مشخص و نزدیک به هم نشده تا بسیاری از محتواهای مخرب نویسندهنماها منتشر نشود. از سویی نگاه به فعالیت این رسانهها در داخل مرزهای کشور که عموماً از سوی نهادها پذیرفته نیست موجب شده تا فیلترینگ و قطعی به جای آموزش یا تعریف قوانین و مقررات مورد توجه قرار گیرد. از آنجایی که به فراخور شرایط اجتماعی خوراک نویسندهها نیز متفاوت است، در جامعه برای هر چیزی عطش وجود داشته باشد، برخی قلم به دست میگیرند و آنقدر از مطالب نویسندههای دیگر دوپینگ میکنند که ما به قد و قوارهشان ببالیم و به به و چه چه بگوییم. اما واقعیت چیز دیگری است. نویسندهنماها بیش از سواد و تبحر، اندیشه و شعور نوشتار و بیش از آنکه مطالعه و آگاهی داشته باشند، بهدنبال خودابرازی هستند. گروه نویسنده نماها زمانی که به مباحثه فراخوانده میشوند عموماً با نقد زمین و زمان و با نقدِ نقدهای مخاطبان بهدنبال بایکوت جهان خلقت به غیر از خود هستند. نویسندهنماها البته توسط عموم مردم شناسایی نمیشوند واین خواص خسته دل از جهل و بیسوادی رسانهای است که دلش به حال تنزل دانش و ارزشها میسوزد. گروهی از نویسندهنماها که خود را راهبران فکری، سبک زندگی، بازآفریننده باورها، عقاید و ارزشها میدانند، در لایههای زندگی کاربران نفوذ میکنند، حتی در حریم خصوصی پای میگذارند و میتوانند ذهنیت مخاطب را بدون اینکه قلمی به دست گرفته باشند تحت تأثیر قرار دهند. گروهی از نویسندهها هم خود را مانند دانشمندان قرنهای پیشین همه فن حریف معرفی میکنند. متخصص در تمامی حوزهها و آشنا به تمام علوم. غافل ازاینکه در کوچکترین موضوعات نیز با خلأ سواد و معلومات مواجه هستند. در مقابل همان صاحبان واقعی قلم و اندیشه نه تنها ترفندهای جذب مخاطب را به کار نمیگیرند بلکه در چنین فضای درهمی استقبال نمیشوند، هرچند شبکه اجتماعی میتواند مقرراتی برای محتواهای خطرناک تعریف کند و یا اجازه دسترسی کودکان را محدود کند اما در پالایش محتواهایی که زیرپوستی کذب و ضدارزش را بهعنوان ارزش به کاربر معرفی میکند، آگاهی خود کاربر نیز اهمیت دارد. شاید یکی از مسئولیتهای امروز ما این است که نویسندههای فاقد قلم را برای سلامت فکری خود و جامعهمان شناسایی کنیم.
اقتصاد ، توجه به قیمت نابودی زندگی
براساس بررسیهای صورت گرفته درایران رسانههای تصویرمحوری مانند اینستاگرام بیش از رسانههای متن محوری که برآمده از تفکر و باورهای نویسنده است و نمیتواند کپی- پیست اندیشه یک فرد دیگر باشد و دوام بیاورد، رواج دارد. مرکز بررسی و تحلیل دادههای بتا اعلام کرده است در سال 1400، 48 میلیون ایرانی کاربر اینستاگرام و 49 میلیون ایرانی کاربر تلگرام بوده است. اما تعداد کاربران توئیتر که از قضا در کشورهای توسعه یافته بیشترین میزان کاربران را دارد درایران 3.2 میلیون نفر اعلام شده است. در سال 1401 بیشک این آمار با تغییراتی مواجه است اما همچنان ایرانیها بیشتر علاقهمند به رسانههایی هستند که با بستر تصویر همراه است تا متن. شاید شما هم تجربه مشابهی داشته باشید که افراد برای کپشنهای خود به جستوجوی مطالب دیگر میپردازند و ممکن است حتی تصویر پروفایل خود را نیز متنی از نویسنده نامشخص یا مشخص قرار دهند. مجموع این اتفاقات چه تأثیری در وضعیت فعلی کاربری رسانه دارد؟
کارشناسان میگویند موضوع اقتصاد، توجه و جذب مخاطب چه به منظور فروش محتوا و چه به منظور خودابرازی رو به افزایش است، تا جایی که صفحاتی در شبکههای اجتماعی شکل گرفته که محتواهای فاقد معنی و ارزش صرفاً بواسطه اینکه سرگرمکننده است، لایک میخورد. چنین رژیم بدی در مصرف رسانه نسلی از کاربران مطیع اطلاعات دم دستی، فاقد وجاهت و کم عمق را دامن میزند. در برخی مواقع که دسترسی به خرده غذاهای سمی صفحاتی که ذکر آن رفت از دسترس کاربر خارج میشود، وسواس، بیقراری، اضطراب و پرخاشگری او را احاطه میکند. در واقع بسیاری از کاربران اولین چیزی که صبح بعد از برخاستن از خواب چک میکنند، صفحه گوشیشان است واین وابستگی به محتواهای دم دستی موجب میشود تا حوصله برای تفکر و تعمق وجود نداشته باشد.
دیگر برای قلم وقت نداریم
در مقایسه با زمان صرف شده در شبکههای اجتماعی، آمار مطالعه کتاب و مجلهها توسط ایرانیها به مراتب کمتر است؛ موضوعی که مرکز آمارایران آن را تأیید کرده است و کتابهای تلنبار شده کتابفروشیها نیز نمود خوفناک آن است. کسی دیگر برای تعمق در یادگیری وقتی ندارد واین در حالی است که از بدو شکلگیری شبکههای اجتماعی از 24 ساعت شبانه روز آدمیزاد حتی یک ثانیه کسر نشده و این خود کاربر است که زمان خود را در شبکههای اجتماعی صرف میکند.
یکی از آسیبهای جدی که نیازمند مداخله مدرسه و خانواده است، مربوط به دانشآموزان است. با شکلگیری بستر آموزش آنلاین که تحمیلی از سوی شیوع بیماری کرونا بود، دانشآموزان از بسیاری از تجربههای مفید آموزش حضوری محروم شدند. اما بعدها به هر بهانهای مدارس میتوانستند آموزش را غیرحضوری کنند تا جایی که دانشآموز نه روی معلم را میبیند و نه کلاس درس را. آموزش آنلاین به اذعان خود والدین با بیحوصلگی دانشآموز همراه است و در برخی مواقع دانشآموز صرفاً تیک حضور در کلاس را میزند و به بازی مشغول میشود.این شرایط ذهنیتی را به دانشآموز القا میکند که میتواند حتی جدیترین کار خود یعنی دروس مدرسه را در شبکههای اجتماعی با محتواهای کوتاه سپری کند. او احساس نیازی برای تفکر و اندیشه در خصوص درسهای خود ندارد و تصورش از کتاب خواندن و تجربههای عمیق آموزشی صرفاً سرگرمی است.
در کمال تأسف نهادهای متولی نیز نگاه مثبتی به این موضوع ندارند و بهعنوان مثال کاهش کیفیت آموزش از طریق شبکههای اجتماعی مورد تأیید قرار نمیگیرد اما همان طور که بزرگسالان با محتواهای فاقد کیفیت تهدید میشوند، نسل آینده نیز به سمتی حرکت میکند که معیار زندگی خود را سخنان نویسندههای بیقلم قرار میدهد.