گزارشهای امیر پسر عاشق
رمانی که هرچیزی هست، بجز اسمش!
مصطفی جواهری
آموزگار
داستان، داستان امیر پسر بزرگ خانوادهای در بحبوحه جنبوجوشهای مردمی پیش از انقلاب است. خانوادهای که تازگی از بوئینزهرا به تهران مهاجرت کرده، پدر خانواده کر و لال است، مادر خانواده به شیکبودنِ دیگر زنان همسایه نیست، دو برادر و خواهری که از لحاظ سنی بین این دو قرار گرفته است. این رمان یک طرح داستان ساده و تکراری دارد: پسری نوجوان در بحبوحه تحولات پیش از انقلاب با مطالعه آثار انقلابی ممنوعه دچار رشد فکری میشود و از طرفی درگیر یک ماجرای عاطفی با دختر همسایهشان هم شده است. به این طرح داستان، چاشنی چالش کار کردنِ همزمان با تحصیل و مراقبت از خانواده را هم اضافه کنید. این بد است؟ اینکه طرح یک داستان و رمان تکراری باشد بد است؟ خیر! ولی آنجایی بد میشود که در همین تکراری بودن، باقی بمانیم و پا را فراتر نگذاریم.
احتمالاً نویسنده چنین قصدی نداشته است، اما این کتاب را میتوان یک اقتباس ضعیف از سریال وضعیت سفید دانست. چرا ضعیف؟ چون این کتاب، چیزی که ادعا میکند، نیست. شخصیت اصلی داستان، پسری نوجوان به اسم امیر است که عاشق ارمغان، دختر همسایهشان میشود. اما توصیفاتی که از حالات و رفتار امیر در کتاب با آن روبهرو میشویم، تکراری و کلیشهای است. جملاتی نظیر «قلبم تند تند میزد» یا «چشمم میپرید» یا «هوا یکهو گرم شد و تنم داغ!» یا تعبیراتی این چنین. امیر، ابداً یک نوجوان پسر عاشق قابل باور نیست. برخلاف امیرِ وضعیت سفید. اسم رمان هست «گزارشهای امیر پسر عاشق». درحالی که در رمان خیلی دیر به گزارشها میرسیم. اصلاً گزارش«هایی» در کار نیست. چند گزارش معمولی است. اسم داستان خیلی اهمیت دارد و کاش اسم دیگری انتخاب میشد.
اما چرا اینطور است؟ چرا امیر برایمان قابل باور نیست؟ چون نویسنده کتاب یک خانم است و هیچگاه در طول زندگی تجربه زیسته یک پسر نوجوان بودن را نداشته و نخواهد داشت. از طرفی در همین کتاب، شخصیت راضیه خواهر امیر و مادر امیر، شخصیتهایی استوار، باورپذیر و فراتر از تیپ هستند چون نویسنده تجربهدختربودن را زیسته است. از طرفی در کتاب، اوقاتی با بیان کردن جزئیات شخصیتی غلامرضا تختی روبهرو هستیم. اطلاعاتی که بدون هیچ ظرافت ادبی و داستانی و کاملاً شعاری به خورد مخاطب داده میشود.
«گزارشهای امیر، پسر عاشق» میتوانست یک رمان دلچسب نوجوان باشد، اما نشده است. رمانی است که حرف جدید برای گفتن ندارد، تکراری است، شعاری است و روی دستها میماسَد.