در حافظه موقت ذخیره شد...
یادداشت
در میان شما هستیم...
شاید یکی از سادهترین تعریفها از زندگی یک روزنامه نگار این باشد: زیستن لحظههای مخاطبان.
زندگی لابهلای اتفاقات بزرگ و کوچک، ایستادن در مسیر رویدادها برای ثبت وقایع، ورود به زندگی کسانی که حرفی دارند و تلاطمهای خبری، که یکی پس از دیگری سر میرسند و رد میشوند و هرچه باشد، بر روح و روان تأثیر میگذارد، پیکسلهایی است که بخش بزرگی از تصویر زندگی روزنامه نگاران را تشکیل میدهد. روزهای سپری شده، هیچ یک شبیه هیچ یک نیست چون هیچ اتفاقی شبیه هیچ اتفاق دیگری نیست. این البته خوشایندترین بخش این حرفه است: زیستن غیرتکراری. اما آنچه از غبار قرار گرفتن در مسیر این همه اتفاق بواسطه حرفهای که داری، بر ذهن و روح میماند، گاه آنقدر سنگین میشود که زندگی در زمان حال یادت میرود. یادت میرود لحظاتی در همین حالا، زیر همین برف، زیر سایه همین درخت، کنار همین آبنما، لحظهای فارغ از هیاهوی خبرها و اتفاقات همواره، بایستی، نفسی تازه کنی و تیتری بزنی برای زندگی خودت، فقط خودت. کسی چه میداند چقدر حرف برای گفتن داری و چه غباری روی ذهن و دلت سنگینی میکند.
همه اینها، خارج از حیطه کاری است و حیطه این شغل گسترده است، آنقدر که فقط به ساعت کار و دفتر روزنامه محدود نمیشود. روزنامه نگار، همیشه در حال کار است. همیشه باید ببیند و تحلیل کند. پس زمان چندانی برای دغدغههای خارج از محدوده نمیماند. همین است که میگویند بعضی شغلها عاشقی میخواهد.
گروهی روزنامه نگار که دغدغه مردم و اطلاعرسانی داشتند، درست 28 سال پیش گرد هم آمدند که ماحصلش روزنامه ایران شد و شماره نخست با این تیتر درشت روی دکهها آمد: به میان شما آمدیم.
حالا همچنان در میان شما هستند. هرچند عواملی مثل فضای مجازی، از ازدحام صبحگاهی جلوی دکهها و شمار کسانی که روزنامه ورق میزدند کاسته است، اما روزنامه نگاران همچنان در میان شما و همسایههای شما هستند. با همان مشکلات مشترک، دست و پنجه نرم میکنند، با غمهای مشترک اشک میریزند و دلشان با همان خوشیهای مشترک شاد میشود و همچنان تلاش میکنند تا بهتر ببینیم و واضحتر بشنویم.