فرشته پناهی
شاعر
جانمی جان! عجب زمستانیست!
گرچه سرد است و برف و بارانیست
مشکلی نیست در دیار فرنگ
پشت هر درد راه درمانیست
جان! چه فرهنگ نایس و گودی! اوف!
همه چیزش قشنگ و مامانی است
پک گرمایشش مهیـا از
هیزم و پشکلات حیوانی است
بَه بِه این مهد علم و آزادی
که به دور از امور پنهانی است
لخت و عورند ملتش راحت
همه جا غرق کود انسانی است
کم و کسری به هیچ وجهی نیست
بس که آنجا پر از فراوانیست
همه خوابیدهاند در کوچه
همه جایش بساط میهمانیست
بر بخارات فاضلابش هم
رختخوابی قشنگ و اعیانیست
هر که پای شوفاژ و شومینه
پایبند رسوم ایرانی است؛
خب به دامان غرب بگریزد
بعد سختی زمان آسانیست!