وفاق پیوندی میان جامعه و نظام سیاسی
سید مصطفی تقوی مقدم | استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ
به گواهی تاریخ، همه انقلابها به یک اعتبار، دارای دو مرحلهاند؛ مرحله مبارزه با رژیم حاکم تا پیروزی بر آن و مرحله پس از پیروزی و استقرار و تثبیت نظام جدید و نهادینه شدن اهداف انقلاب. همچنین، تاریخ همه انقلابها گواه آن است که اگرچه مرحله مبارزه، مرحلهای بسیار دشوار است اما دشواریها و بحرانهای مرحله پس از پیروزی انقلابها، بسیار بیشتر و دشوارتر است. در مجموع، در هر انقلابی دو نیرو در برابر هم قرار میگیرند؛ نیروی اجتماعی(جامعه) برای برانداختن نیروی سیاسی(رژیم حاکم). ساختار و کیفیت نیروی اجتماعی نهتنها در تندی یا کندی پیمودن مراحل مبارزه و پیروزی یا شکست انقلاب بسیار تعیینکننده است، بلکه در چگونگی روند تحولات بعد از پیروزی و بیثباتی یا ثبات و استقرار نظام انقلابی و تحقق یا عدم تحقق اهداف آن نیز نقش مهمی دارد. اگر نیروی اجتماعی از یک ایدئولوژی جامعنگر و فراگیر برخوردار باشد که بتواند نیازها و علایق و سلایق همه یا اکثریت جامعه را پوشش دهد و هدف واحدی برای کنش انقلابی آنها تعریف و ترسیم کند، همگرایی در نیروی اجتماعی و بسیج انقلابی آن میسر شده و پیروزی ممکن میشود.
پرواضح است که ایدئولوژی یک گیاه خود رو نیست که بدون عامل در جامعه بروید. درختی است که نهال آن باید بهاقتضای شرایط زیستبوم بهوسیله نیروی اجتماعی برگزیده شود، غَرس و هرَس و آبیاری شود تا ثمر دهد. همه بخشهای جامعه هم ظرفیت نظری لازم برای انجام این امر را ندارند. آن بخش از نیروی اجتماعی که ابزار نظری چنین امری را داشته و چنین مسئولیتی متوجه او میشود، عنصر رهبری است. درواقع، رهبری میبایست هم برای پاسخگویی به مسائل و نیازهای جامعه چهارچوب عقاید و باورها را طراحی و تفسیر کرده و توانمند سازد و هم قادر به مدیریت اصطکاکهای علایق و سلایق جریانهای متعدد و متنوع درون نیروی اجتماعی در مرحله مبارزه و پس از پیروزی باشد تا بتواند مراحل مبارزه انقلابی جامعه را در جهت تحقق اهداف اساسی انقلاب تا پیروزی و استقرار نظام نوین مدیریت و هدایت کند.
بدینترتیب، از منظر جامعهشناختی سیاسی، مهمترین وظیفه رهبری طرح ایدئولوژی فراگیر و سامان یکپارچه فکر، ارزش و عمل و ایجاد هماهنگی و سازماندهی و هدایت نیروی اجتماعی است. به بیان دیگر، بدون رهبری، نارضایتی اجتماعی از رژیم تنها به یک شورش کور میانجامد و اصولاً انقلاب تحقق نخواهد یافت. دادههای پرشمار تاریخ آشکار میسازند که رهبری امام خمینی(ره) در روند هر دو مرحله انقلاب اسلامی، عامل تعیینکننده وحدت ملی و وفاق فراگیر شکلگیری انقلاب و پیروزی آن و استقرار نظام اسلامی بوده و نسبت به دیگر انقلابها، با هزینههای جانی و مالی کمتر برای جامعه بود.
علمای دینی و نهاد مرجعیت شیعه از حرمت و قداست والایی در جامعه ایرانی برخوردار بودهاند. امام خمینی(ره) نیز بهعنوان یک مرجع دینی از این پشتوانه و جایگاه معنوی برخوردار بود. با چنین پشتوانهای، او با شناختی که از سیاستهای استعمار و نظام سلطه در جهان داشت و تهدیداتی که در این راستا در دوره رژیم پهلوی متوجه استقلال و هویت جامعه ایرانی شده بود، اسلام و ایران را بهعنوان پایه ایدئولوژی فراگیر انقلابی قرار داد و جامعه را بر پایه این ایدئولوژی بسیج کرد. این بسیج با تکیه بر وفاقی فراگیر ایجاد شد. به این معنی که این ایدئولوژی مورد استقبال میلیونی جامعه ایرانی قرار گرفت. در این میان، دیگر گروههای سیاسی مدعی رهبری جامعه بر ایدئولوژیهای مارکسیستی و لیبرالیستی و سلطنت مشروطه و غیره تأکید داشتند که از منظر جامعه ایرانی برای پاسخ به تهدیداتی که متوجه جامعه آن روز ایران بود کارآیی نداشتند و مورد اقبال جامعه قرار نگرفتند. بنابراین، رهبران آنها پایگاه اجتماعی لازم را کسب نکردند و راهی جز تمکین از ایدئولوژی و گفتمان غالب و رهبری آن نداشتند. بدینگونه بود که امام خمینی(ره) به پشتوانه اعتبار معنوی مرجعیت شیعه و یک عمر آزمون تقوا و صراحت و صداقت با مردم و درک درست نیازهای بنیادین جامعه و تأکید بر آنها و تدوین ایدئولوژی انقلاب برپایه آنها و تدابیر لازم برای بسیج اقشار مختلف جامعه، توانست در عرصه پررقابت سیاست و قدرت، مطالبات جامعه را نمایندگی کرده و در قامت رهبر بلامنازع انقلاب مطرح شود و همه رهبران جریانهای سیاسی که گفتمانی متفاوت با گفتمان غالب انقلاب داشتند نیز ناگزیر از پذیرش رهبری ایشان شدند. بهگونهای که به تعبیر مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی «رهبری امام خمینی را نه تنها ایران، بلکه همه جهان پذیرفت.»
با چنین رهبری بود که وفاق ملی و وحدتی فراگیر تحقق یافت و پیوندی میان جامعه و رهبری ایجاد شد که متفکری مانند میشل فوکو را به حیرت میانداخت. بدون چنین رهبری مقتدر و ایدئولوژی فراگیر و همبستگی و وفاق ملی مبتنی بر آن، واگراییهای قومیتی و سیاسی و مذهبی حتی در سطح مراجع دینی با دستاویز حمایت از قانون اساسی مشروطه و طرح مصلحتاندیشیهایی از قبیل اینکه «با مشت خالی نمیتوان به جنگ توپ و مسلسل رفت» و یا اینکه «صدای انقلاب شما را شنیدم»، پیروزی را نامیسر مینمود. اما پیوند میان جامعه و رهبری که میتوان از آن به وفاق تعبیر کرد، توانست که سربازان را به خروج از پادگانها فراخواند و عملاً رژیم را خلع سلاح کند، ادارات و صنایع را به تعطیلی کشاند و حضور میلیونی در خیابانها را رقم زد و در نتیجه، روند انقلاب را از همه تهدیدات واگرایانه گروههای سیاسی غیرانقلابی و دسیسههای ضد انقلابی رژیم و قدرتهای خارجی پشتیبان آن عبور داد و با تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت از سوی رهبری، بدون مانع بازدارندهای به پیروزی رساند. در تحولات پس از پیروزی انقلاب نیز نقش رهبری در هدایت امور برای تحقق اهداف انقلاب از دو منظر شایسته توجه است. یکی از منظر نقش رهبری امام در مهار واگراییهای متنوع سیاسی، مذهبی، قومیتی درون و برون انقلابی و مدیریت و هدایت تحولات برای شکلگیری و استقرار همه پایههای نظام نوین(همهپرسی نظام، تدوین قانون اساسی، تعیین رئیسجمهوری، تشکیل مجلس شورای اسلامی، تشکیل قوه قضائیه و....) در مدت کمتر از یکسال و دیگری از منظر تأثیری که بر ماهیت ساختار حقوقی نظام سیاسی و محتوای قانون اساسی داشته است.
مطالعه انقلابهای بزرگی مانند انقلاب فرانسه و شوروی و چین و میزان خسارات جانی و مالی و مدت زمانی که آن انقلابها برای پیمودن این مراحل، بویژه در واگراییهای مرحله پس از پیروزی سیاسی متحمل شدهاند، تفاوت جایگاه معنوی و سیاسی و کارکرد رهبری و اهمیت وفاق ملی را در آن انقلابها و انقلاب ایران آشکار میسازد.