جشن بی‌کران

خاطره‌بازی با نمایشگاه کتاب تهران

حمیدرضا محمدی   |   روزنامه‌نگار

 

«نمایشگاه کتاب، جریان کتابخوانی را در جامعه زنده می‌کند»
سید فتح‌الله مجتبایی
 
برای پدرم، کتاب یکی از مهم‌ترین اولویت‌های زندگی‌اش بود. خودش با کتاب پیوند خورده بود و ما را هم چنین پرورش داد و حتی تشویق‌هایش هم از جنس کتاب بود. برای همین هم نمایشگاه کتاب تهران در اردیبهشت‌ماه جلالی، هر سال، جزء جدانشدنی تفریحات ما بود، در آن نمایشگاه بین‌المللی خاطره‌ساز. محوطه‌ای که علی‌نقی عالیخانی برای برگزاری دومین نمایشگاه تجارت آسیایی، در تپه‌های غرب هتل هیلتون (استقلالِ کنونی) و جنوب اراضی اوین و شمال باشگاه ورزشی شاهنشاهی (انقلابِ کنونی) ساخت و پاییز پنجاه‌وشش سال پیش آغاز به‌کار کرد و حالا شده بود جایی برای نفس تازه کردن اهالی کتاب. فضایی برای از کتاب گفتن و شنیدن. محلی برای قرارهای دوستانه و حتی عاشقانه کتابخوانان. مکانی با سالن‌های سوله‌مانند موسع و مفصل با دیوارهای بزرگ و سقف‌های بلند، با حیطه‌ای مفرح، پر از چمن و دار و درخت و فواره و پلکان مقابل استخر و البته سیب‌زمینی‌ سرخ‌کرده‌هایی که هنوز و همچنان مزه‌اش زیر زبان‌مان است، وقتی خسته از گشت‌وگذار و با کیسه‌های پر از کتاب، آن هم در آن روزگار که دخل و خرج‌مان تناسبی داشت و کتاب، هنوز کالای مرفهان نشده بود و در سبد خرید طبقه متوسط جای داشت، در جایی می‌نشستیم و دمی می‌آساییدیم. حتی ترافیک‌های سرسام‌آورش در آن اراضی مشرف به پل پارک‌وی هم تحمل‌پذیر می‌نمود. آن همه خوشی، دو دهه بعد تمام شد و اگر اجاره‌نشینی کوتاه‌مدت اهل فرهنگ در شهر آفتاب را قلم بگیریم، حالا پانزده دوره‌ای می‌شود که مصلی موجر کتاب‌دوستان شده است و دیگر از آن ‌همه دل‌انگیزی خبری نیست. نمایشگاه هنوز برای خیلی‌های‌مان جالب و جذاب است. شاید دیگر مثل قبل، وسع‌مان به چندین و چند کیسه کتاب نرسد اما هنوز وقتی می‌رویم قند در دل‌مان آب می‌شود. هرچند نباید کتابفروشی‌های کوچک و مستقل و محلی را فراموش کنیم اما بیایید قبول کنیم این اجتماع اهل قلم و نشر حال‌وهوای دیگری‌ است. قرار هم نیست همه کتاب‌های یک‌سال‌مان را در این 10 ‌روز بخریم و دور از ذهن است کسی در پی خواندن باشد و طی سال، از کتابفروشی‌ها خرید نکند. باری نمایشگاه را شاید بهتر باشد تفرج‌گاه اهل فرهنگ بدانیم و بنامیم و نه مقتل کتابفروشی‌ها. مأمنی برای همان تجدید دیدارها و قرار گذاشتن‌ها و دیدن نویسنده محبوب و در صف ایستادن برای گرفتن امضایی از او. اصلاً ما طبقه متوسطِ کتاب‌باز، اگر همین دلخوشی‌های کم و کوچک را هم نداشته باشیم که دیگر به چه امید دل ببندیم که سوی چراغ‌ خانه‌هامان و نان شب‌مان همین‌هاست. یاد دارم وقتی دبیرستانی بودم، در معیت جماعتی از رفقای هم‌کلاسی، فهرستی از کتاب‌هایم را پر شالم می‌گذاشتم و تمام روزهای نمایشگاه را می‌رفتم، حتی اگر در همه آن رفتن‌ها کتابی نخرم؛ خوشا به حالِ خوشِ آن‌ روزها!

ویژه نامه ویژه نمایشگاه کتاب ۲۰ اردیبهشت
 - شماره  - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴