خلاقیت روزانه‌ام را مدیون روزنامه ایرانم

رامتین شهبازی

مدرس دانشگاه

از همان سال‌های ابتدایی فعالیت روزنامه ایران، یکی از طرفداران پروپا قرص آن بودم، حتی قبل‌تر از آن که به تحریریه‌اش بپیوندم. خاطرم هست که در دوره سربازی، هر صبح قبل از آن که عازم پادگان شوم، یک شماره روزنامه ایران   می‌خریدم و با خودم می‌بردم. طی روز و در کنار وظایفی که به عنوان یک افسر وظیفه باید انجام می‌دادم، سراغ مطالب روزنامه می‌رفتم و از اولین تا آخرین صفحه‌اش را کلمه به کلمه می‌خواندم. من از سال 1377 کار روزنامه‌نگاری می‌کردم، البته بیشتر به عنوان منتقد فیلم شناخته شده بودم تا روزنامه‌نگار سینمایی. بعد از آنکه فریدون جیرانی و جمع دیگری از دوستان از هفته‌نامه سینما رفتند، من هم آنجا را ترک کردم. همزمان برای مجله صنعت سینما و بعدتر برای فیلم‌نگار هم مطلب می‌نوشتم تا آنکه از طریق دوست عزیزم جلیل اکبری صحت برای همکاری با یک ضمیمه هفتگی روزنامه ایران به نام «سینما تئاتر ایران» دعوت شدم. در ابتدا مسئولیتش با علی مصلح حیدرزاده بود و من هم کار صفحات فیلم کوتاه آن را به عهده گرفتم. اما حیدرزاده به دلایلی رفت و مسئولیت مابقی صفحات را هم به من سپردند. به مرور جذب تحریریه اصلی روزنامه شدم و برای سال‌ها به عنوان معاون در گروه فرهنگ و هنر کار کردم. روزنامه ایران آن سال‌ها تحریریه بسیار پویایی داشت و در همراهی با گروه همکاران اتفاق‌های خوبی را رقم زدیم، از پل زدن میان اهالی فرهنگ و هنر برای حل مسائل اقتصادی‌شان گرفته تا حتی کمک به رفع توقیف‌های سینمایی. گاهی دولتی‌ها از برخی مسائل خبر نداشتند که ما آنها را شناسایی و در روزنامه خود دولت منتشر می‌کردیم و وقتی آن‌ها خبر را می‌دیدند، پیگیری‌اش می‌کردند. جدا از اینها، خلاقیت روزانه‌ام را مدیون کار در روزنامه ایران آن سال‌ها هستم. حالا شاید برخی دوستان بگویند که این اتفاق با حضور در تحریریه هر روزنامه‌ دیگری هم می‌توانست رخ بدهد. اما خب برای من این طور نبود. من هنوز هم یادگار سال‌های حضورم در روزنامه ایران را همراه خود دارم، توانایی واکنش آنی به اتفاقات و اینکه قادر به مواجهه‌ای سنجیده در برخورد با مسائل باشم. در نتیجه اثرگذاری‌مان بر رسانه و افکارعمومی، مسئولیت بزرگی برعهده داشتیم که توانایی‌مان را زیاد می‌کرد و بازهم تأکید می‌کنم که این را مدیون کار در روزنامه ایران هستم چراکه ناچار به واکنش آنی به وقایع روز بودیم. این توانایی همچنان با من مانده و از آن حتی در تدریس هم استفاده می‌کنم. این مهارت حتی به مواجهه‌ بهترم با سؤال دانشجویان سرکلاس هم کمک می‌کند. البته شاید همکاران مدرس دیگر آن را با مهارتی که از راه دیگری آموخته‌اند، پاسخ بدهند. نمی‌دانم! اگر به واسطه مسئولیت‌هایی که دارم، کاری به عهده‌ام بسپارند به این فکر می‌کنم که اگر هم‌اکنون در روزنامه ایران بودم چه واکنشی به این ماجرا نشان می‌دادم؟ سعی می‌کنم به اتکای تجربه آن سال‌ها بهترین خروجی و برنامه‌ریزی را داشته باشم و این نگاه رهاوردهای خوبی برای من داشته است. به رغم ورود بسیار شیرینی که به تحریریه روزنامه ایران داشتم، در نهایت با خاطره تلخی آنجا را ترک کردم، ماجرایی که ترجیح می‌دهم آن را از ذهنم پاک کنم. در تحریریه روزنامه ایران آن سال‌ها، جمع بسیار خوبی حضور داشتند، بجز دوره‌هایی که شامل هرکاری می‌شود و تلاطم‌هایی را به دنبال دارد؛ کلیت حضورم در آن جمع خاطره‌انگیز بود. همه‌ همدل بودیم و این همدلی تنها به گروه فرهنگ و هنر محدود نمی‌شد، «ایران»، روزنامه بزرگی بود اما نوعی همکاری خاص میان همه گروه‌ها وجود داشت، اگر نیاز بود حتی فراتر از دسته‌بندی در گروه خاص در پیگیری سوژه‌ها به یکدیگر کمک می‌کردیم. به همین خاطر روزنامه ایران، به خصوص در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به رسانه اثرگذاری تبدیل شده بود. اصلاً یکی از دلایل اصلی جذب من به روزنامه ایران این بود که قبل از اینکه نویسنده و روزنامه‌نگار شوم به عنوان مخاطب آن را دنبال می‌کردم. هرچند که حالا با وجود فضای مجازی و هوش مصنوعی شکل روزنامه‌نگاری عوض شده است. برای دوستانی که طی سال‌های اخیر به این عرصه قدم گذاشته‌اند شاید غیرقابل تصور باشد که ما آن روزها با تلکس خبر می‌گرفتیم! به خصوص که اینترنت هم با چنین وسعتی در دسترس نبود. از دوران حضور در روزنامه ایران و کار با همکاران خوبم در آن سال‌ها چیزهای زیادی یاد گرفتم. امیدوارم حالا که روزنامه ایران در آستانه سی‌ویک‌سالگی است همچنان باصلابت به کار خود ادامه بدهد. از همه دوستانی که به برقراری روزنامه ایران در این چند دهه کمک کردند و از همه روزنامه‌نگارانی که هم‌اکنون برای حفظ این رسانه می‌کوشند، تشکر می‌کنم و یاد و خاطره سال‌های شیرین حضورم در آن را گرامی‌ می‌دارم.