انسان، گرگ انسان است؟

آنگاه که همکارتان تماس گرفت، جواب ندهید!

محمدعلی یزدانیار
دبیر گروه کتاب
Mohammadaliyazdanyar@gmail.com

نشسته بودیم و با همسرم سریال می‌دیدیم. سریال هم که نه، یک انیمه سریالی را تماشا می‌کردیم به نام کایجی، این آقای کایجی هم که اگر من نمی‌گفتم آقا است شما به علت تصورات قالبی خودتان که در این مورد درست هم بود باز حدس می‌زدید آقا است، درگیر قمارهای مرگ و زندگی می‌شود. این انیمه را 12-10 سال پیش و از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کردم و اخیراً به همسرم توصیه کردم که با هم مشاهده‌اش کنیم. انیمه‌ای است بسیار سیاه که انسان را از اساس موجودی پلید و شرور می‌داند. برای شناختن روابط کلان انسانی، به نظرم از خیلی فیلم‌ها و حتی کتاب‌ها اثری است عمیق‌تر و صادق‌تر، خلاصه شما هم هر وقت حوصله داشتید ببینید. در گیر و دار این بودیم که بالاخره استاد کایجی دوام می‌آورد یا نه، البته من که می‌دانستم چه خواهد شد و صرفاً برای اینکه همسرم نهایت لذت را از تماشای این خشونت عریان ممتد ببرد! سکوت کرده بودم. در همین احوالات تلفن همراه اینجانب زنگ خورد. یکی از همکاران بود، از همکاران آن یکی حرفه‌ام یعنی معلمی. گویا قرار بود مادرش را صبح روز بعد این مکالمه نزد پزشک ببرد که ان‌شاءالله مادرشان همیشه سالم و سلامت باشد و به همین دلیل از من خواهش کرد که شیفت صبح را به جای او بروم و کلاس‌هایش را برگزار کنم تا او به کارهایش برسد. حالا از این طرف کایجی پخش می‌شود که خالقانش معتقدند از انسان خودخواه‌تر و تنهاتر نداریم، از این سمت همکار ما درگیر یک مقوله انسانی است. من هم برای اینکه به همگان ثابت کنم هنوز به آدمیزاد امیدی است به او گفتم که با کمال میل صبح به جای او به مدرسه خواهم رفت.
حالا ساعت 6:45 دقیقه صبح است، من بیست و یک ساعتی می‌شود که نخوابیده‌ام، در حال نوشتن این یادداشت هستم و باید بعد از این آماده شده و 10 ساعت طوفانی را طی دو شیفت پیاپی در مدرسه پشت سر بگذارم، درهمین حین هم پیش خودم فکر می‌کنم که نکند در اعتقادات نویسنده و کارگردان کایجی، رد پررنگی از حقیقت دیده شود!