دو هفته،هر روز یک ساعت!
مطالعه کت و کلفتهای داستانی در تعطیلات نوروزی
همین یکی، دو روز پیش بود که دوست عزیزی از من پرسید «برای دوران عید یک رمان طولانی و ترجیحاً کلاسیک معرفی کن که مطالعه کنم.» همین سؤال شد بنای این مطلبی که در حال مطالعهاش هستید. البته ما هفته بعد کلاً عیدانه برایتان خواهیم داشت، اما من چون خیلی شما را دوست دارم، خواستم با این مطلب به پیشواز عید بروم بلکه شما بیشتر از پیشنهادهای کاملاً بدون ردخور و اعجابآور ما استفاده کنید. این چند کتابی که در ادامه به شما معرفی خواهند شد همگی با روزی یک ساعت مطالعه و طی دو هفته به پایان خواهند رسید، بجز مورد اول، برای این یکی باید روزی دو ساعت وقت بگذارید، این گوی و این میدان!
آتش بدون دود نمیشود، میشود؟
حواشی بیپایان «آتش بدون دود» را که حتی بعد از درگذشت مرحوم ابراهیمی هم دست از سرمان برنداشت را کنار بگذارید. این مجموعه هفت جلدی که چند سالی است به شکل MP3 و هم سه جلدی شده منتشر میشود، یکی از بهترین رمانهای ایرانی است که میتوانید دست بگیرید. برای من، جلد اول «آتش بدون دود» یکی از بهترین رمانهای نوشته شده به فارسی است و همسنگ «سووشون» قرار میگیرد. بله، درست است! گاهی قلم عمونادر زیادی شاعرانه میشود و باز هم بله، جلدهای پایانی این مجموعه به قوت و کیفیت جلد اول نیستند. در عین حال آتش بدون دود اثری است که خواندنش -حتی اگر محتوایش را نپسندید- برای شما تجربهای شیرین خواهد شد.
زوال یک خاندان به روایت آقای مان!
«بودنبروکها» اولینبار در سال 1901 و در 26 سالگی توماس مان به انتشار رسید و از همان اول به اثری کلاسیک در ادبیات مدرن تبدیل شد. این کتاب داستان چهار نسل از یک خانواده ثروتمند و بورژوای آلمانی در شمال آلمان را روایت میکند که در مواجهه با ظهور مدرنیته قرار گرفتهاند. در دنیایی جدید و ناآشنا، ارتباطات و سنتهای این خانواده شروع به متلاشی شدن میکنند. مان، افول خانواده بودنبروک را از ثروت به ورشکستگی و از ذهنی خلاق و اخلاقی به زوال و دیوانگی نشان میدهد و مخاطب را به دنیایی بسیار زنده و ملموس دعوت میکند که از تولد و مرگ، ازدواج و طلاق، تهمت و غیبت و شوخطبعی شکل گرفته است. کتاب بودنبروکها با گستردگی خیرهکننده، غنای جزئیات و تصویری واقعی که از انسانیت نشان میدهد، از تمامی کتابهایی که به شرح اتفاقات یک خانواده میپردازند پیشی جسته است و تواناییمان در نوشتن رمانی بسیار هیجانانگیز و تأثیرگذار را به همگان نشان میدهد.
به ندای وجدانت گوش
بده ای مرد روس!
«رستاخیز» یک کلاسیک روس است که اگر حواستان به آن نباشد ممکن است حس کنید به جای تولستوی، داستایفسکی آن را نوشته است، حالا چرا؟ به دلیل خلاصهای که خواهید خواند. شاهزاده دمیتری نکلیودف که جزو هیأت ژوری در دادگاه محاکمه فردی متهم به قتل است، ناگهان با صحنهای شوکهکننده مواجه میشود. او میبیند که زندانی، کاتیوشا است؛ خدمتکاری جوان که دمیتری سالها پیش او را اغوا و در نهایت رها کرد. دمیتری که میبیند در حال مواجه شدن با عواقب کارهایش است، تصمیم میگیرد از زندگی لوکس و مرفه خود بگذرد و هر طور شده کاتیوشا را نجات دهد حتی اگر این کار به معنای رفتن به دنبال او در تبعیدش به سیبری باشد، اما آیا انسان میتواند رستگاری حقیقی را از طریق نجات شخصی دیگر پیدا کند؟ رستاخیز، حداقل در مضمون، بیشتر نزدیک است به آثار داستایفسکی، گرچه در قلم و روایت، امضای تولستوی را خیلی پررنگ پای خودش دارد.
یعنی بدون دکتر ژیواگو؟
واقعاً این همه ما حرف از دکتر ژیواگو زدیم که پیشنهادش نکنیم؟ دکتر ژیواگو به تأثیرات انقلاب روسیه و عواقب آن بر خانوادهای بورژوا و ثروتمند میپردازد و تا سال 1987 در اتحاد جماهیر شوروی اجازه چاپ نداشت، گرچه این کتاب خیلی زود به یکی از پرفروشترین آثار داستانی در سراسر دنیا تبدیل شد. دکتر یوری ژیواگو، من دیگر، خود نویسنده، شاعر، فیلسوف و پزشکی است که زندگیاش به واسطه جنگ و البته عشقش به لارا، همسر یک انقلابی، مختل شده است و الباقیاش را روزی یک ساعت فرصت بگذارید و در عید مطالعه کنید، بله! سوتیتر: چند کتابی که در این مطلب به شما معرفی خواهند شد همگی با روزی یک ساعت مطالعه و طی دو هفته به پایان خواهند رسید، بجز مورد اول، برای این یکی باید روزی دو ساعت وقت بگذارید، این گوی و این میدان!