اتوبوس نامه
با راننده هماهنگ باش
محمدامین میمندیان طنزپرداز
من یک مرض خیلی بد دارم آن هم این است که بلیت اتوبوس را از قبل رزرو نمیکنم و چند ساعت مانده به حرکت بلیت میگیرم. چرایش را نمیدانم یک جور کرم است که در گوشم میگوید: چرا یک روز زودتر بلیت بگیری؟ اتفاق است دیگر آمدیم و همین امشب خوابیدی و دیگر بیدار نشدی. جواب پول بلیت از دست رفته را چطوری آن دنیا میدهی؟
همین عادت مسخره باعث شده خیلی وقتها در بلیت گرفتن مشکل پیدا کنم و صندلیها تمام شده باشد. آن وقت است که باید التماس راننده کنم که من را توی راهرو، بغل آبخوری یا روی بوفه جای دهد. البته برای مسیرهای زیر 5 ساعت این گزینه جواب است. این اتفاق اگر برای مسیرهای طولانی بیفتد که خاک بر سرم شده. چون رانندگان آنها معمولا مسافر بیشتر از صندلی سوار نمیکنند؛ مگر اینکه خیلی طماع باشند یا اینکه خیلی خاطرت عزیز باشد. در هر دو صورت بیشتر از قیمت بلیت از تو میگیرند و کل مسیر جایت جوری ناراحت است که موقع رسیدن انگار یکماه روی اسب به تاخت آمدی تا رسیدی.
زمان دانشجویی که هفتگی از شهربابک به یزد میرفتم، یک روز همین اتفاق افتاد و بلیت گیرم نیامد. از آنجا که هم مسیر بیشتر از 3 ساعت نبود و هم بعد از مدتها رفتوآمد با راننده آشنایی داشتم، قرار شد ته اتوبوس روی بوفه بخوابم. در ظاهر خیلی هم خوب به نظر میرسید. چه بهتر از اینکه تا رسیدن به مقصد به جای نشستن روی صندلیهای خشک اسکانیا، ته ماشین دراز بکشی و بخوابی؟ اما مشکل این بود که راننده فقط با من آشنا نبود و چند نفر دیگر را هم روی بوفه جا داد. حالا به جای خوابیدن، باید کنار هم مینشستیم و از بوی پای یکدیگر لذت میبردیم.
ماشین حرکت کرد و چهار نفری ته اتوبوس به سختی یکدیگر را تحمل کردیم تا اینکه اتوبوس به پلیس راه یزد رسید. معمولا راننده اینجا ساعت میزد و میرفت و کسی هم کاری به کارش نداشت. اما از شانس بد راننده یا شاید هم شانس بد ما، این بار سرباز راهور آمد بالا تا مسافران را دید بزند. ما روی بوفه بودیم و بوفه هم با یک پرده از قسمت صندلیها جدا شده بود. یکدفعه پرده کنار رفت و پلیس گفت بهبه آقایون اینجا چیکار میکنند؟
نگاه به راننده کردم. دیدم دارد ابرو بالا میاندازد و علامت میدهد. منظورش را فهمیدم و گفتم جا نبود مجبور شدیم بیایم اینجا.
پلیس اشارهای به چند صندلی خالی کرد که گویا نزدیکیهای یزد پیاده شده بودند و گفت این همه جا اینجا هست. نگاه به راننده کردم. دیدم همچنان علامت میدهد. منظورش را گرفتم و گفتم الان خالی شدند. اول مسیر پر بودند و جا نبود؛ که اینجا راننده خودش را وسط انداخت و گفت دروغ میگه، اینها خودشان رفتند بالا تا بخوابند.
اینجا بود که فهمیدم ای دل غافل! منظور از ابرو بالا انداختنها چیز دیگری بوده و راننده ماند و جریمه و پلیس و یک چشم غره بد به من که یعنی دفعه دیگر عمرا بدون بلیت سوارت نمیکنم.