اولش ف دارد

فیروزه کوهیانی        طنز پــرداز 

وی در سال 1331 در حالی چشم به قزوین گشود که دوربین به دست بود و فیلمبرداری می‌کرد. وی اولین کاری که بعد از تولدش انجام داد، اکران فیلمِ درون شکم مامان چه می‌گذرد بود.
او بعد از شنیدن «روژی له دایک بونت پیروز بیت نازارکم» متوجه شد که پدرش کرد است و بعد از شنیدن «تولدون مبارهَ» متوجه شد که مادرش ترک است و وقتی در جواب آن‌ها دوربینش را در آورد و گفت: یک بار دیگه بگین. آن‌ها فهمیدند که وی به شدت هنری است. از هشت سالگی به تهران آمدند.
دوران مدرسه را مؤدب و باوقار طی کرد. به جای ناخن جویدن، قاریِ قرآنِ سر صف بود. از همان بچگی به قرآن و قصه‌هایش علاقه داشت و بدون قصه خوابش نمی‌برد. وی با اینکه دوران جوانی را در زمان شاه زندگی می‌کرد، به بطالت نگذراند و به مسجد می‌رفت. می‌دانید که اعلی‌حضرت روی گذراندن ساعات به بطالت خیلی حساس بود، مخصوصا زمان بعد از شام!
گول‌خورده (به گفته‌ی جوانان موافق شاه و بطالت‌گریز) عده‌ای دیگر را گول‌مالی کرد و با تشکیل دادن یک گروه تئاتر، نمایش حر را در مسجد محله اجرا کرد تا اولین کار هنری‌اش را انجام داده باشد. البته مأموران مبارزه با بطالت (مأموران ساواک) نگذاشتند نقشه‌ی شوم وی عملی شود و جوانان را با تئاترش منحرف کند. وسط نمایش به مسجد یورش آوردند و مردم را پراکنده کردند. اما مردم که دیگر گول‌مالی شده بودند به خیابان‌ها ریختند و تظاهرات کردند.
بنابراین وارد حرفه‌ی بازیگری و کارگردانی شد. اما هیچ چیزش به بازیگران و کارگردانان نرفته بود. نه لباس پوشیدنش در جشنواره‌ها، نه مهمانی رفتن و تولد گرفتنش. همه‌ی فیلم‌هایش هم که متأسفانه سر و ته داشت. اینکه فیلم‌هایش در 40 کشور جهان دیده شده و شناخته شده بود، از بدسلیقگی خارجی‌هاست وگرنه وی خودش هم وصیت کرده بود او را در قطعه‌ی هنرمندان خاک نکنند. چون این سبک فیلم‌سازی در سینما و تلویزیون را نمی‌پسندید. به گفته‌ی وی «فیلم باید ارزشی را به مخاطب منتقل کند و در جهت تربیت نسل، انسان‌سازی و مقاوم‌سازی هنرمند قدم بردارد. تاثیر فیلم خوب از کتاب و منبر هم بیشتر است». وی خیلی اهل حال کردن با جلف‌بازی و ابتذال نبود، حال اینکه خیلی‌ها برای دیدن این فیلم‌ها به سینما می‌روند، تازه پول می‌دهند بلیط هم می‌خرند! بعدش هم از بی‌داستانی فیلم کیف می‌کنند!
با کسی رودربایستی و تعارف نداشت، صریح نقد می‌کرد. در سال 88 با انگشت اشاره به ده درصد از اهالی سینما و تلویزیون اشاره کرد و گفت: انتقاد. خانه‌ی سینما نیز به خاطر این انتقاد از او شکایت کرد! تا نشان دهد دیکتاتور نیست.
یکبار دیگر هم به جرم سرقت ادبی از او شکایت شد ولی چون سابقه‌ی تقلب در مدرسه نداشت و تک‌خور بود و آن‌ها که شکایت کرده بودند هم دلایل کافی نداشتند، درواقع یک حرفی زده بودند و مثل چی در آن گیر کرده بودند و نتوانستند ثابت کنند، تبرئه شد.
در سال 90 هم به یک تهیه‌کننده که از آنجلیناجولی دعوت کرده بود به ایران بیاید انتقاد کرد که حاشیه‌ساز شد و اعتراض تعدادی از هنرمندان خانم را در برداشت!
از فیلم‌هایی که در آن بازی کرده می‌توان به پرواز در شب، انسان و اسلحه و گورکن اشاره کرد. فیلم‌هایی که ساخته نیز عبارتند از قصه‌های تبیان، ایوب پیامبر، مردان آنجلس، یوسف پیامبر، که این دو تای آخر از پرفروش‌ترین‌ها در جهان بود.
آخرین فیلمی که نصفه آن را ول کرد و در سال 94  اجبارا دار فانی را وداع گفت، فیلم حضرت موسی بود. اینکه می‌گوییم به اجبار چون هنوز در علت مرگش ابهام وجود دارد. پزشکانش، یکی از کارگردانان و یکی از سرداران معتقد است که وی را ترور بیولوژیکی کرده‌اند. فرزندانش نیز به این امر مشکوکند، برای آن‌ها غیر قابل باور است که پدرشان بدون هیچ علائمی یک‌دفعه سرطان ریه بگیرد و اینقدر سریع بمیرد.
او که پرچم‌دار قصه‌های قرآنی در هنر بود کسی نیست جز فرج الله سلحشور.