تقویم طنز تاریخ

قزاق‌های پاره در مهرآباد

بهزاد توفیق‌فر       طنــزپــرداز

 

30 بهمن (21 فوریه) - روزجهانی زبان مادری
چندسال پیش در چنین روزی، روز جهانی زبان مادری اعلام شد. حالا اینکه چرا این روز را روز جهانی زبان مادری اعلام کردند و چرا زبان «مادری» بله و زبان «پدری» نخیر، را کار نداریم. حتی به روز و جهانی‌اش هم کاری نداریم. در این تقویم تاریخ فقط و فقط به مادری‌اش کار داریم و در ابتدا (یا انتها) می‌خواهیم تأکید کنیم که زبان مادری می‌گن زبان مادری و مث 80 میلیون ایرانی که می‌گن زبان مادری مام طبیعتا دعا می‌کنیم که زبان مادری چون این زبان مادری وقتی باشه می‌گن زبان مادری شده و... عه! ببخشید این چرت و پرت‌ها چی بود!... بله می‌خواستیم بگوییم که هرکس به زبان فارسی حرف می‌زند یا می‌نویسد، لزوما زبان مادری‌اش فارسی نیست و خیلی بستگی دارد که از کجا شیر می‌خورد. ای بابا امروز هی خط رو خط می‌شه. یعنی بستگی دارد که آبشخور وی از کجاست و حرف‌هایش و انتخاب‌هایش از کجا آب می‌خورد. آقای سردبیر یه وقت بگیرید برم دکتر قلب و گوش و بینی!
3 اسفند 1299 -  اشغال تهران توسط کودتاچیان انگلیسی و روز جهانی نامردان
صدوسه سال پیش در چنین روزی، ضیاء طباطبایی مدیر روزنامه رعد که رسما روزنامه انگلیس‌ها در تهران بود و از طرفداران سفت و سخت قرارداد انگلیسی 1919 وثوق‌الدوله محسوب می‌شد با کمک بانک شاهنشاهی که آن هم مال یک سرمایه‌دار یهودی به نام فیلیپ ساسوس بود رفت قزوین. چرا قزوین؟ چون رئیس قزاق دیوزیون قزاق که روس بود ییهویی استعفا داده و رفته بود به مادربزرگ پیرش در سن‌پطرزبورغ، سر بزند و به جایش رضاماکسیم شده بود میرپنج. رضا ماکسیم کی بود؟ رضا ماکسیم سردسته قزاق‌هایی بود که از طرف احمدشاه، نهضت جنگل را سرکوب کرده و میرزاکوچک‌خان را سربریدند. این گروه، از همان‌جا و به اشاره انگلیسی‎ها می‌خواست حمله کند به منافع روس‌ها که تازه انقلاب بلشویکی کرده بودند که روس‌ها زده بودندش و حالا آمده بود تا قزوین. خلاصه که مدیر روزنامه رعد به رضا میرپنج گفت چی داریم چی نداریم؟ رضا میرپنج گفت یه لشگر قزاق داغون و پاره داریم و لباس و پول و غذا نداریم. سیدضیاء نگاهی به آیرونساید کرد و آیرونساید نگاهی به اردشیر ریپورتر انداخت و اردشیر هم به فیلیپ سارسوس نگاه کرد و چندکامیون لباس نظامی، چندگونی پوتین انگلیسی و چند کیسه پول، ییهو رسید قزوین. رضاماکسیم که رفته بود فضا، از همون پای کرسی بلند شد رفت بالای کرسی، وافورش را کرد پر کمربندش و گفت قزاق‌های پدرسوخته! بریم تهران رو بگیریم. وقتی رسیدند تهران، توی مهرآباد اردو زدند (اون موقع مهرآباد فرودگاه نبود). احمدشاه زنگ زد سفارت انگلیس که بابا چرا از اول به آدم نمی‌گید چی می‌خواید که گفتند سفیر رفته پیاده‌روی و تا بعد از کودتا هم برنمی‌گردد. لذا نخست‎وزیر وقت (سپهدار رشتی) رفت سفارت انگلیس پناهنده شد و احمدشاه هم با شجاعت تمام حکم نخست‌وزیری را از سپهدار گرفت داد دست سردار سپه. آیرونساید گفت ابله اشتباهی دادی و حکم نخست‎وزیری را دوباره گرفت داد دست سیدضیاء طباطبایی و رضاقلدر شد وزیر جنگ. کمی بعد، انگلیسی‎ها دیدند این سیدضیاء خیلی لفظ قلم صحبت می‌کند و نهایتا چپق می‌کشد پس طبق معمول نامردی کردند و عزلش کردند و دوباره دادند دست رضا قلدر که قبلا شایستگی‌هایش را در انتهای اسب سفیر هلند و پای بساط ثابت کرده بود و حسابی زبان دنیا را بلد بود. کمی بعدتر هم که کلا گرفتند دادند دستش و شاهش کردند رفت، گور پدر آتاتورک و جمهوری و این‌ها.
6 اسفند (15 شعبان 255 هجری قمری) - میلاد امام دوازدهم؟عج؟ و روز جهانی مستضعفین
45سال پیش در چنین روزی، ضمن تبریک میلاد موعود منتظر جهان که همه خلقت، منتظر ظهورش هستند باید گفت که این واژه «مستضعفین» خیلی معنی دارد و اصلا با «دهک‎های پایین» و «قشر آسیب‌پذیر» و این‌ها هم‌معنی که نیست، هیچ! خیلی هم فاصله معنایی و فرق فلسفی دارد. اگر بخواهیم خلاصه بگوییم فرق مهم‌اش این است که وقتی می‌گوییم مستضعف، یعنی یک مستکبری هم هست که حق این مستضعف را چپو کرده یا استعمارش نموده یا حتی وی را استحمار کرده و او را در ضعف نگه داشته و حتی‌تر نگذاشته استعداد و توان و حرکت او به نتیجه و «حق» برسد. لذا هر مستضعفی در ابتدا دنبال ‌آن مستکبری می‌گردد که وی را مستضعف نگه داشته تا با شمشیر یا هرچیز دیگری که دم دستش هست، وی را به قطعات نامساوی تقسیم کند و یک جور حرکت در راه برقراری قسط به همراه دارد این دوگانه مستضعف - مستکبر. حالا آن مستکبر می‌خواهد «بی‌سوادی» باشد یا «آمریکا» یا «سرمایه‌دار رانت‌خوار محتکر نزول‌بگیر مرفه بی‌درد»! و شک نکنید که این دوقطبی مستکبر - مستضعف، از آن «دوقطبی»های خیلی خوب و پسندیده و حتی سفارش‌شده است. لذا خدا آن کسی را که این واژه پرمعنا را از فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران ما حذف کرد هدایت کند و اگر غرق شده و دیگر نیست، باز هم هدایت کند.

ویژه نامه طنز ۸۴۰۸
 - شماره  - ۰۲ اسفند ۱۴۰۲