عنوان شغل:

سیده نـرگـس هاشم‌ ورزی        شاعر

شغل من ترکیبی از هر کار نان و آب‌داری‌ست
جایگاهش در جهان چون کودکان ته‌تغاری‌ست

ساعت کاری من در شیفت صبح و عصر ثابت
با اضافه‌کاری شب تا سحر، بیست و چهاری‌ست

هرزمان عینک توک بینی من دیدی بدان‌که،
معنی‌اش این است، اکنون نوبت آموزگاری‌ست

موقع جنجال و دعوا و کتک‌کاری ملت
چکشی خواهم زد و شغل شریفم دادیاری‌ست

چون مدیران وطن در چندشغلی بی‌نظیرم
میل کار تازه دارم، چاره‌اش چه؟ دورکاری‌‌ست

در حساب خود دقیقم، پول و سکه، وام و سفته...
صندوقی دورهمی دارم که مالی _اعتباری‌ست

چون که ارباب ِرجوعم خسته و بی‌حال آید
با تمام خستگی‌ها، شغل من خنده‌درآری‌ست

چوب جادویی من بر هرکجا خورده ببینید
بنز می‌سازم اگرچه پیشتر آن چیز گاری‌ست

با پیاز و گوجه و سبزی چنان کاری کنم که
هرکه خورده فکرکرده محتوا مرغ سوخاری‌ست

بعله می‌دانم چنین کاری حقوقش بی‌حساب است
بی‌نیاز از پولم و با عشق، کارم افتخاری‌ست

هرچه از کارم بگویم حق مطلب را نگفتم،
بهترین شغل جهان، ام‌المشاغل، خانه‌داری‌ست