نقیضه ضرب المثل

گفتم آدم نمی‌شوی نگفتم که شاه نمی‌شوی

فروغ  زال        طنز پــرداز 

استادی بود که یک شاگرد داشت. شاگرد هر روز جنگ و دعوا راه می‌انداخت و کتک کاری می‌کرد. استاد از این رفتار شاگردش شرمنده بود. یک روز که شاگرد حسابی در کوچه غلط کاری کرده بود دستگیرش کردند و نزد قاضی بردند. استاد سندی برد تا شاگرد ناخلف را آزاد کند. استاد از کسانی که کتک خورده بودند دلجویی کرد و باز شاگرد را سرزنش کرد که این چه راه و زندگی‌ای است که پیش گرفته‌ای؟ حیف نونی که می‌خوری و آبی که می‌نوشی! اگر وقتی که برای تو گذاشته بودم تا تربیت شوی را پای خارشتر می‌گذاشتم الان شب‌بو شده بود. برو که تو آدم نمی‌شوی.
شاگرد هم گفت حالا می‌بینی.
شاگرد سر به کوه و بیابان گذاشت و ‌در‌ آزمون استخدامی گروه یاغیان و اشرار با بالاترین نمره پذیرفته شد. روزها و شب‌ها یاغی‌گری کرد و شرارت ورزید. سپس راهش را پیدا کرد و به مقام نگهداری افسار اسب و کلیددار اصطبل سفارت‌خانه بیگانه منصوب شد. با تمسک به دُم‌ِ خَرِ اجنبی ترقی کرد و به چنان مقام‌بلند بالایی در قشون رسید که حتی مسلسل ماکسیم‌شان را دادند دست او و بعد از آن صدایش می‌‌کردند «شاگرد ماکسیم».
مدتی گذشت و شاگرد ماکسیم توانست خودش را  شاه کند.
روز تاج‌گذاری‌اش دستور داد استاد را کت‌بسته به کاخش بیاورند. استاد را آوردند و جلوی شاگرد تازه شاه شده انداختند. شاگرد تازه شاه شده بادی که همیشه توی سرش بود را این‌بار به غبغبش انداخت و گفت خب مردک! دیدی چه شد؟
استاد گفت: من گفتم تو آدم نمی‌شوی نگفتم که شاه نمی‌شوی. تو اگر آدم بودی که من پیرمرد را با این حال و روز به اینجا نمی‌آوردی! شاگرد تازه شاه شده آمد حرکتی بزند تا حرف حق پیرمرد را بشورد و ببرد که دید دستورالعملی برای این جایش به او نداده‌اند.‌ پس یاتاقانش قاطی کرد. ناگهان از سفارت اجنبی زنگ زدند. تازه‌شاه خوشحال شد و پرید تلفن را برداشت که ببیند با پیرمرد چه کند که ناگهان از پشت خط شنید: «مردک، چرا در اتاق خواب شخصی‌ات رادیوی آن یکی کشور بیگانه ‌را گوش دادی؟ مگر نگفتی بی‌طرفی؟ بدهیم باز ماکسیمت کنند؟» تازه‌شاه ترسید و صدای ترسش را پشت تلفن شنیدند. گوشی را قطع کرد و گفت هرچه باشد ولی من شاه هستم، در جنگ جهانی هم بی‌طرف هستم که ناگهان دو کشور بیگانه، با خط‌کش و قاشق و چنگال‌هایشان آمدند و کشور تازه‌شاه را به دو قسمت مساوی شمالی و جنوبی برای خودشان تقسیم کردند.
استاد خواست برود و به شاگرد تازه‌شاه شده بگوید حتی شاه هم نشدی مردک مترسک که دید اصل ضرب‌المثل مشکل پیدا می‌کند. از آن به بعد برای فرد نالایقی که به جایگاهی برسد و به قدرت و ثروتش بنازد و اخلاق انسانی نداشته باشد، این مثل گفته می‌شود: «گفتم تو آدم نمی‌شوی، نگفتم که شاه نمی‌شنوی!»