تک ­وتنها؛ در سرزمین سرخپوست

کتابی برفی، برای روزهای زمستانی

ریحانه عارف­ نژاد 
خبرنگار

تا چشم کار می‌کند، غیر از درخت‌های خشکیده و سرمازده جنگل، چیز دیگری نیست. هر طرف را نگاه کنید، سفیدی برف چشم را می‌­زند. همه ­جا و همه­ چیز زیر چادر برف، در آرامش به خواب زمستانی فرو رفته است، اما هرازگاهی صدای حیوانی گرسنه سکوت را می‌­شکند. «مات» در کلبه چوبی­‌اش مشغول تدارک ­دیدن شامی یک‌نفره با حداقل امکانات است. باید خودش را گرم نگه دارد. باید شکار کند. باید زنده بماند! این قاب سینمایی و جذاب، گوشه­‌ای از داستان «در سرزمین سرخپوست» است. سرزمینی که به مرور زمان، میزبان مهاجرانی از مکان‌هایی دور می­ شود. مات سیزده ­ساله و پدرش هم یکی از این مهاجران هستند. مهاجرانی که تصمیم دارند در زمین­‌های جدیدشان، اسباب خانه و زندگی را فراهم ­کنند تا مادر و خواهر مات هم بعدتر به آنها ملحق شوند. بعد از مدتی کار، همه‌چیز آماده شروع زندگی جدید این خانواده خوشبخت می‌­شود. پدر و پسر کارهای نهایی را تقسیم می‌کنند: مات می‌ماند تا مراقب خانه و وسایل زندگی باشد و پدر می‌رود تا بقیه خانواده را بیاورد... اما برنمی‌گردد!

تنها در جنگل
هیچ‌کس نمی‌آید! مات، یکه و تنها، با نگرانی در خانه کوچکشان انتظار می‌کشد و انتظار می­‌کشد، اما خبری نمی‌شود. معلوم نیست پدر و بقیه کجا هستند. روزها به سرعت سپری می‌شوند و آذوقه­ خیلی سریع به انتها می‌رسد. با دست­ روی ­دست گذاشتن و صبر کردن، هیچ­ چیز درست نمی‌شود. باید خودش آستین‌­ها را بالا بزند و فکری به حال لباس و خورد و خوراکش بکند. آب ­وهوا و ناشناخته­‌های این سرزمین پررمز و راز، شرایط را هزار برابر پیچیده می‌کند. چطور غذا می‌­پزند؟ آرد از کجا بیاورد؟ چه راهی برای گرم ­ماندن هست؟ چطور باید دست‌خالی در جایی پر از خرس و جک ­وجانورهای دیگر زنده بماند؟ مات جواب هیچ‌کدام این سؤال‌ها را نمی‌داند و چاره‌ای غیر از یاد گرفتن‌شان هم ندارد. اما مات، در این سرزمین جدید تنها نیست. درست در نزدیکی او، قبیله‌ای از سرخپوست‌ها مستقر شده‌­اند. آنها راه و رسم زندگی در این سرزمین را بهتر بلدند. سفیدپوست‌ها هیچ وقت رابطه خوبی با سرخپوست­‌ها نداشته‌اند، ولی آشنایی مات با یک پسر سرخپوست، می‌تواند خیلی چیزها را برای هردویشان تغییر دهد. معامله‌­ای دوسر برد بین بچه‌­ها شکل می­‌گیرد و باوجود همۀ تفاوت‌­هایشان، بین آن­ها دوستی شکل می‌­گیرد. اتفاقی که حتی در شدیدترین بوران هم قلب هردویشان را گرم می‌کند. در سرزمین سرخپوست، فضاسازی فوق‌العاده و داستانی فراموش­ نشدنی دارد. شخصیت ­پردازی به خوبی انجام شده است و داستان با وجود محدود بودن مکان اتفاقات، یکنواخت نمی‌­شود. بالاوپایین­‌های هیجان‌­انگیز ماجرا و کنجکاوی دانستن پاسخ سؤال‌ها، مخاطب را با خود تا پایان داستان می­‌کشاند.

کتابی برفی برای روزهای زمستان
الیزابت جرج اسپیر، نویسنده معروف کودکان و نوجوانان در امریکا بود که دوبار برنده مدال نیوبری شد. در سرزمین سرخپوست که در ایران با نام «علامت سمور» هم منتشر شده است، توانست نامزد و برنده جوایز مهم و زیادی شود. این کتاب که یکی از بهترین آثار این نویسنده شناخته می­‌شود، هنوز در کشورهای مختلف جزو پرفروش‌های قفسه کودک و نوجوان کتابفروشی‌­هاست. زمستان سرد، بهترین وقت خواندن این کتاب است! خصوصاً اگر دوست داشته باشید چیزهای بیشتری درباره سرخپوست­‌ها و آداب و رسوم زندگی‌‌هایشان بدانید.