بگو «بیبیسی شیر است، مثل شمشیر میباشد»
محمدعلی النجانی
طنزپرداز
سالها پیش در چنین روزی یعنی دقیقاً در ۲۵ دی ۱۳۸۷ (احتمالاً هجری شمسی؛ ولی هر چه ملکه بگوید. به قول معروف، حرف حرف ملکه است!) تلویزیون فارسی بیبیسی خیلی نرم و ملو افتتاح شد.
قضیه اینجوری آغاز شد. در سال ۱۹۲۲ (بر همگان تابلو و مشخص است که میلادی) بریتانیا داشت در راستای برنامه چندم توسعه و استکبار خود پیش میرفت. آنها یکییکی پلنهای خود را در چکلیست میخواندند و پس از اطمینان از انجام آن، یک تیک جلویش میزدند و به افتخار و برای تشویق همدیگر یک دقیقه شلوغ میکردند و هی «هیپ هیپ هورا» میگفتند. برنامههایی که از اهم آنها میتوان به پاک کردن عثمانی از روی نقشه و فرستادن حریم سلطان اینا به جایی که عرب نی میانداخت، پیدا کردن یک سرزمین برای چپاندن یهودیهای ول و ویلون در دنیا که همهاش از بیجایی غر میزدند و نک و نال میکردند و قسعلیهذا و سه نقطه و غیره نام برد. در همین راستا و بقیه راستاها، بریتانیا تصمیم گرفت که برای پراکندن خبر، بنگاهی راهاندازی کند. از همین روی (در راستای راستاهای دیگر) بیبیسی یا همان بنگاه خبررسانی بریتانیا را تاسیس کرد. برای تامین بودجه هم پادشاه وقت گفت «اصلاً نگران نباشید و همه هزینههاتون با خودم» و با یک امضا بودجه را تضمین و هزینه کلیه فعالیتها را مطابق کارمزدی اعلام کرد که مردم با طیب خاطر از جیب خود پرداخت کنند.
قضیه اینجورکی ادامه داشت تا اینکه در یک روز سرد زمستانی به نام ۷ دی ۱۳۱۹ گویا هجری شمسی، بیبیسی متوجه شد که مردم ایران چقدر علاقه دارند از اوضاع و احوال لندن باخبر باشند. مثلاً شبها تا ندانند که الان در خیابان بیکر (لندن که نرفتیم؛ ولی شرلوک هلمز را که دیدیم دست مردم) مردم چه لذتی از ماندن در ترافیک میبرند، خوابشان نمیبرد. یا اینکه اگر مطلع نباشند به علت سرمای لندن که سگ هم عاو عاو نمیکند، چند نفر از بیخانمانهای علاقهمند به سگلرزهزدن بیرون آمدهاند تا با قندیل آبدماغشان (در بعضی از لسانها آببینی) به دیگران پز بدهند، شب را بدون جوراب میخوابند. به همین جهت بیبیسی، بخش رادیو فارسی خود را راهاندازی کرد. (مدیون روح ملکه در حال سرکشیدن زَقّوم هستید اگر فکر کنید که بریتانیا قصد آمادهسازی افکار مردم ایران برای اشغال یا رقابت با رادیو برلین را داشته است!)
رادیو بیبیسی در راستای راستاهای قبلی و اضافه شدن چند راستای جدید، کار خود را در ایران با دقت هر چه تمامتر ادامه داد. آنقدر دقیق که حتی شب کودتای ۲۸ مرداد از آنجایی که ظاهراً شعار «بیبیسی دقت کن» را شنیده بود، آن را سرلوحه خود قرار داد و بیشتر دقت کرد و خبری که شبهای قبل تحت عنوان «اکنون نیمهشب به وقت لندن است» پخش میکرد، بررسی و مُداقه نهایی را به عمل آورد و بعد نتیجه غایی را به صورت «اکنون دقیقاً نیمه شب است» اعلام کرد. برخی از مردم که باور نمیکردند دقیقِ دقیق، نیمهشب است متعجب و مقداری متوهش به خیابانها آمدند و به آن همه هوش و ذکاوت با خواندن «این شبی، که میگم شب نیست. اگه شبه، مثه اون شب، نیست. دیم دارام دام دارام رام (۲ بار)» آفرین گفتند و ظاهراً کارهای دیگری هم کردند.
قضیه اینجورکیتر ادامه پیدا کرد تا سرانجام در یک شب زمستانی دیگر موسوم به ۲۵ دی ۱۳۸۷ در ساعت ۱۶ و ۵۹ دقیقه و ۶۰ ثانیه (در بعضی باورها و عقاید، هفده) بیبیسی باتوجه به گفته قدیمیها که معتقد بودند «شنیدن، کی بود مانند دیدن» تصمیم به راهاندازی تلویزیون فارسی گرفت تا اینبار مردم ایران علاوهبر شنیدن، بتوانند شادی مردم لندن در دورهمیهایشان پشت ترافیک و حظ بردن از آببینیهای قندیل بسته را در قاب تلویزیون هم ببینند. (روح ملکه دچار ویبره میشود اگر فکر کنید ربطی به انتخابات سال ۸۸ داشت. اصلاً این وصلهها به بیبیسی نمیچسبد. باور ندارید از چارلز بپرسید.)
اینجوری شد که تلویزیون بیبیسی فارسی کار خود را شروع کرد؛ ولی کار به همینجا ختم نشد و بالاخره «زمستان رفت و رو سیاهی به زغال ماند» و اینبار در یک روز بهاری یعنی دقیقاً در 6 فروردین سال 1402 رادیو بیبیسی بعد از سالها پراکندن خبر به کار خود خاتمه داد. به امید روزیکه تا باشد از این خاتمهها!