نگاهی به سریال داوینچیز
بیایید حقمان را بگیریم
سیده کوثر هاشمیزاده
نویسنده و طنزپرداز
«داوینچیز» سریالی درام، کمدی، ماجراجویی و خانوادگی به کارگردانی افشین هاشمی است که از پلتفرم نماوا در حال پخش است. در خلاصه آن آمده است که این سریال داستان زن و شوهری به نام پرویز (سام درخشانی) و ملیحه (سیما تیرانداز) را روایت میکند که در موزهای در تهران کار میکنند. یک شب که این زوج در حال انجام وظایف خود هستند، یک تابلوی نقاشی باارزش را به صورت اتفاقی در موزه کشف میکنند. این اتفاق این دو را بر سر یک دو راهی قرار میدهد که میتواند زندگیشان را برای همیشه زیر و رو کند.
ژانر ماجراجویی داستان، توانسته طنز ضعیف آن را پوشش دهد و مخاطب را برای دانستن ادامه اتفاقهایی که قرار است بیفتد جلب کند.
این سریال را میتوان به عنوان یکی از دهها نماد آزادی در صنعت فیلمسازی جمهوری اسلامی ایران به دنیا معرفی کرد. پس از تماشای اولین قسمت از این سریال، میتوانید پیشبینی کنید که این سریال قرار است به بهانه ژانر کمدیاش بسیاری از ارزشها و اعتقادات مردم را زیرپا بگذارد و به تمسخر بگیرد. اعتقاداتی که چه از لحاظ دینی و چه ملی_میهنی برای بسیاری از مردم ایران محترم و مقدس است.
در سکانسی از این سریال میبینیم که به فردی که مچ زنوشوهر داستان در دوران قبل از ازدواجشان را گرفته اصطلاح «ضدحال» نسبت میدهند و در آخر سکانس کنف و ضایع شدن او توسط پدر دختر را مشاهده میکنیم.
در بخشهای متعدد سریال، شاهد به تمسخر گرفتن حدود محرم و نامحرم و سنت «یاالله» گفتن برای ورود به مکانهایی که ممکن است در آن خانمی حضور داشته باشد میشویم. یا در جایی دیگر شاهد این هستیم که شخصیتهای داستان، به تمسخر این نکته را بیان میکنند که چون تصویر تابلوی نقاشی یک زن است به همین دلیل برایش محافظ زن گذاشتهاند. سکانسهایی که به بهانه نقد افراد افراطی، نهاد و بنیان ارزشهای اسلامی و شئونات اخلاقی را به سخره میگیرد.
کنایههای سیاسی در این سریال به وفور دیده میشود. مدیران و مسئولان در این سریال به شکل افرادی مذهبی، تسبیح به دست، ریشو، مسجدی و ایضا دورو، ریاکار و پخمه به تصویر کشیده میشوند. در این سریال تمام ارزشها و سیاستهای کشور به سخره گرفته میشود. از روابط ایران با چین و روسیه گرفته تا توافق اخیر ایران با عربستان و سیاست استعمارستیزی حاکمیت.
مدیران ۴ درصدی در این سریال دائماً حق مردم ۹۶ درصدی و ایضاً زنوشوهر داستان را پایمال میکنند و در نهایت چنین حسی به مخاطب القا میشود که پس حق را نمیتوان از راه درست گرفت. حق را باید به زور گرفت؛ چه دزدی باشد و چه هرچیز دیگری. در نهایت اینکه در دنیایی که هیچکس کارش را به درستی انجام نمیدهد و همه درحال دزدی و حقخوری هستند، تو نیز میتوانی به همین ترتیب حقت را بستانی.
مانند بسیاری از فیلمها و سریالها، پلیس و نیروی انتظامی در این سریال جایی ندارد و اساساً چه ضرورتی دارد آدم در شرایط بحرانی به پلیس مراجعه کند؟
در نگاه اول شاید بتوان گفت این سریال، نگاهی انتقادی به شرایط نامناسب اجتماعی دارد و شاید برخی مخاطبان با تکههای سیاسیاش دلشان خنک شود؛ اما با توجه به روندی که سریال تاکنون داشته، هیچگونه نقطه امید و انگیزه نسبت به اصلاح جامعه را در آن نمیتوان دید. انگار که در دنیایی پر از دزد و مال مردمخور قرار گرفتهایم و برای بقا در آن ما نیز باید به هرچیز چنگ بزنیم و به هر راه و روشی گذران عمر کنیم. قرار گرفتن این پیامها در پوسته طنز و شوخی نیز نمیتواند از زهر موجود در آن بکاهد.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که نقد و تخریب تفاوتهای بسیاری با هم دارند. در نقد امید و روشنایی جریان دارد و در تخریب تنها سیاهی، تسویه حسابهای شخصی و دشمنی وجود دارد و هیچگونه انگیزهای در جهت اصلاح جامعه در آن دیده نمیشود.