شب چله سرخ در غزه
فیزیک کوانتوم در میان نسلکشی!
محمدعلی یزدانیار
دبیر گروه کتاب
Mohammadaliyazdanyar@gmail.com
اول: این ماجرای خودم از شب چله را حداقل دو بار به قلم – کیبورد البته! – درآوردهام! بار اول سالها پیش و در وبلاگ شخصیام و دومین بار در سال 1400، همین موقعها و در مطبوعهای که زیر سایه ستون همین هفتهنامه یعنی محمدصادق علیزاده کار میکردم، به زیور طبعش آراستم. ماجرا را بسیار دوست دارم. من بچه که بودم فکر میکردم دلیل طولانی بودن شب چله این است که زمان در آن کش میآید، یعنی من خیلی قبلتر از نولان، نولان بودم و در واقع نولان یزدانیار شده است! بر اساس همین اعتقاد پوچ و توخالی تکالیف مدرسه را به کناری میگذاشتم تا در آخرین دقایق کشآسای شب چله انجامشان بدهم و بعد میفهمیدم که نه! این زمان کافی نیست، جالبش اینجاست که عبرت هم نمیگرفتم، صرفاً احساس میکردم که کش آمدن زمان را درست اندازه نگرفتم و سال بعدی سعی میکردم میزان این کش را درست حدس بزنم، بعد از شکستهای زیاد بود که رفتم و از پدر خدابیامرزم پرسیدم ماجرا از چه قرار است؟ او هم گفت که بله باباجان! درکل یک دقیقه بیشتر شب است، معنی طولانی بودن این نیست که زمان در این شب خاص کش میآید... قول میدهم این خاطره را سال بعد هم حتماً بنویسم!
دوم: غزه هنوز بمباران میشود، غزه هنوز دغدغه من است و غزه هنوز تنهاست. نورمن فینکلشتاین که دو هفته پیش در موردش نوشتم در یک مصاحبه گفت من بعد از 40 سال تلاش برای غزه عملاً به جایی رسیدم که بیخیال ماجرا شدم. عمر زیادی برایم نمانده و هیچکس هم نیست که دلش بخواهد حقیقت را ببیند. او گفت که اگر این جنگ جدید پیش نیامده بود به موضوع غزه بر نمیگشت. در دنیایی که تنها «متخصص امور غزه» در جهان به جایی رسیده بود که دست از تلاش برداشت، اهل غزه بودن باید خیلی دردناک باشد، نه؟