وقتی که پیدایت کردم در اعماق دریا بودی!

درخشش، شیطنت و شاعرانگی در 72صفحه مصطفی جواهری- آموزگار اثر جِنین کامینز

کتاب درباره اتفاقات پس از مرگ کینکاس، ولگرد معروف زاغه‌های سالوادورِ باهیاست. دو گروه از مردم بالای جسد وی حاضر شدند: دوستان و خانواده.
از طریق خانواده کینکاس (دختر، داماد، برادر و خواهرش) می‌فهمیم که او 25 سال کارمند آبرودار دولت، شهروندی برجسته و پدری دلسوز بوده و بعد از بازنشستگی و در سن  50 سالگی به‌یک‌باره خانه و زندگی را رها و خیابانگردی پیشه کرده است. در 50 سالگی تصمیم می‌گیرد که از زندگی محترمانه‌اش دست بردارد.  از همسرش دونا اوتاسیلیا، دختر کسل‌کننده‌اش واندا و نامزد گُنگش لئوناردو. بنابراین او همه چیز را پشت سر می‌گذارد و زندگی جدیدی را در میان افراد پست و کلاهبردار شهر آغاز می کند.
 حال و پس از مرگ او، اعضای خانواده که به‌نظر دل چندان خوشی از او ندارند، تابوت را رها می‌کنند تا خود را برای مراسم تدفین آماده کنند. برخلاف رفتار سرد آن‌ها، چهار نفر از دوستان عیار کینکاس بر سر تابوت حاضر می‌شوند و تا صبح با مرور خاطراتش، به افتخار او می‌نوشند و از او به نیکی یاد می‌کنند، با جنازه هم‌صحبت می‌شوند و او را با خود به پاتوق‌های همیشگی و اسکله می‌برند تا غذای محبوبش را بخورد. کینکاس همیشه عاشق دریا بوده و اعتقاد داشته ملوانی است که سرنوشتش به دریا گره خورده و به دریا ختم خواهد شد. به همین خاطر دوستانش او را سوار قایق می‌کنند تا به این عهد وفا کنند. اما در میان راه، دریا ناگهان طوفانی می‌شود و قایق را واژگون می‌سازد. دوستان کینکاس خود را به‌سختی به ساحل می‌رسانند و سرنوشت کینکاس با مرگ دوم او محقق می‌شود.
وال‌استریت ژورنال درمورد این کتاب نوشته است: «نمونه‌ای عالی از ترکیب خاص عناصر فولکلوریک و داستان‌سرایی ادبیات فاخر که در آثار آمادو، با گابریل گارسیا مارکز برابری می‌کند. آمادو در این کتاب گستره‌ای از دیدگاه‌های مختلف را نشان می‌دهد که در طبقه، نژاد و جنسیت‌های متفاوتی قرار دارند و این مورد، پیچیدگی‌های انسانی و کمدی‌های زندگی برزیل را دراماتیک می‌کند.»
این رمان (و ای بسا داستان بلند) مانند یک فنجان کوچک اسپرسوی دوبل است: در کمتر از 100 صفحه تمام طعم داستان نسبتاً طولانی کینکاس، رنگ‌وبوی زندگی در شهر گرمسیری باهیا، شخصیت‌پردازی‌های درخشان و البته روایتی بی‌نهایت طنازانه را در خود دارد. و شهوت زندگی، مبارزه برای یاد مردی که دو بار به فاصله 10 سال مرد. در واقع، کوئینکاس با کمک چندنفر از دوستانش و رئالیسم جادویی نویسنده، از تابوت خود بلند می‌شود و در پایان رمان برای سومین بار می‌میرد.