لهجه من زیر درخت آلبالو گم شده

نگاهی به کتاب لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند

فاطمه خانعلی‌زاده
خبرنگار

زبان مادری چیست؟ زبانی که از کودکی می‌آموزیم و با آن سخن می‌گوییم؟ یا چیزی فراتر از این در دل زبان مادری نهفته است؟ آیا غیر از این است که زبان مادری هیچگاه فراموش آدم نمی‌شود؟
 آیا غیر از این است که ما زبان مادری را بدون هیچگونه آموزش مستقیم می‌آموزیم؟ انگار دانه‌ای در دل بودنمان بوده که در توجه مهر خانواده و وطن آبیاری و رشد می‌کند، می‌پرورد، بزرگ می‌شود و شکوفه
 می‌دهد.
کسی را در جهان می‌شناسی که هیچ زبانی نداشته باشد؟ کودکی اسکیمو که در دورترین و غیرقابل دسترس‌ترین نقطه آلاسکا در میان برف‌ها زندگی می‌کند یا کودکی آفریقایی که در جزیره‌ای دورافتاده در میان آب‌ها زندگی می‌کند یا کودکی که در دل شهری شلوغ با ساختمان‌های بلند و به هم چسبیده متولد می‌شود، همه بالاخره زبانی را می‌آموزند و این زبان جزئی از بودن و هویت آنهاست.
حال به هر نقطه دیگری از جهان که می‌خواهی سفر کن و هر زبان دیگری که می‌خواهی را بیاموز. در نهایت شب، وقتی دلتنگی وطن تبدیل به بغضی سنگین شده و راه گلویت را بسته است، به کدام زبان فکر می‌کنی؟ حرف‌های مادرت را به کدام زبان به خاطر می‌آوری؟
تو در کدام زبان و با کدام زبان زندگی می‌کنی؟ نشر اطراف مجموعه «زندگی میان زبان‌ها» را برای پاسخ به همین سؤال‌ها تهیه و منتشر کرده است.
 «لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند» کتاب دوم از این مجموعه است که به تجربه زندگی میان زبان‌های عربی و انگلیسی می‌پردازد. کتاب شامل 10 ناداستان از نویسندگان مختلف عرب‌امریکایی است که تجربیات زیسته خود را در مورد زبان مادری، وطن، جنگ، آوارگی، دلتنگی و موضوعات دیگر به کلمه درآورده‌اند. ترجمه چنین متن‌هایی کار راحتی نیست اما بتول فیروزان، مترجم ایرانی‌لبنانی به خوبی و با ظرافت از پس این ترجمه‌
برآمده‌ است.
 مترجمی که دیگر در بین ما نیست و متأسفانه حتی فرصت تکمیل کردن مقدمه ابتدای کتاب‌ را هم پیدا نکرد. در این کتاب از مواجهه افراد با زبان مادری و وطن می‌خوانیم. از بازگشت دوباره به وطن، از یادگاری‌های وطن و از زبان وطن.
البته که لهجه عربی یکی از سخت‌ترین لهجه‌ها برای پنهان کردن زیر زبان انگلیسی است و از لهجه‌های گهگاه بیرون زده‌ای می‌خوانیم که در جایی غریب گیر افتاده‌اند‌؛ جایی که خانه‌شان نیست اما تلاش می‌کنند تا خانه شود یا لااقل شبیه خانه شود. از سختی‌های این کار در نوشته ایمان مرسال می‌خوانیم: «بعد از این همه سال صحبت و تدریس به زبانی خارجی، بعد از این همه سال کشمکش با لهجه، هنوز هم از تفاوت صدایم در عربی و انگلیسی یکه می‌خورم.
 نه اینکه بهتر یا بدتر باشد، فقط متفاوت است.
یادم هست که وقتی اتفاقی صدای ضبط شده‌ام را از دستگاه پیغام‌گیر خانه دوستی شنیدم، چقدر بهت‌زده شدم. صدای من در آن پیغام، صدایی سرگشته و مضطرب بود؛ صدایی لهجه‌دار.»