تاریخ کرموی جهان (5)
گور بابای ناراضی
فرزانه صنیعی
طنزپرداز
زمانی که ملکه الیزابت از دنیا رفت (دقیقتر بگوییم، «بالاخره» از دنیا رفت) دکتر زیباکلام در توییتی پرسید خدایی چند نفر در طول ۷۰ سال حکومت ملکه، از وی آزردهخاطر بودند؟ این سوال، در عین دقیق و هوشمندانه بودن ناقص بود. درستش این بود که ایشان میپرسید کلاً در طول تاریخ انگلستان چه کسی از این امپراتوری آزردهخاطر بوده است. معلوم است که هیچکس. منابع تاریخی نیز تصریح میکنند که هرگز پیش نیامده کسی زنگ در خانهی آقای زیباکلام را بزند و از امپراتوری انگلستان ابراز نارضایتی کند.
در عین حال بعضیها، حالا آزردهخاطر که نمیشود گفت، ولی یک مختصر کدورتهایی از پادشاهان انگلستان به دل داشتهاند. برای روشن شدن قضیه، ماجرای باغ جلیانوالا در سال ۱۹۱۹ را تعریف میکنیم.
ماجرا از این قرار بود که انگلیسیها به هندیها قول داده بودند اگر در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز انگلیس بجنگند به آنها خودمختاری میدهند. لابد فکر کردید ناراحتی سر این بود؟ نخیر. خودمختاری که خیلی چیز خوبی است و هندیها باید از خدایشان هم میبود. تازه اعطای خودمختاری همچین کار راحتی هم نیست و کلی مقدمات میخواهد. مثلاً لازمهاش این است که قبلا آن کشور را اشغال کرده باشند، که انگلیسیها حتی زحمت این را هم از قبل کشیده بودند.
خلاصه اینطوری بود که پای هندیها به جنگ جهانی اول باز شد و تعداد زیادی از آنها بهعنوان سرباز انگلیس در جهت منافع جنگی این کشور کشته شدند. لابد فکر کردید کدورت از اینجا شروع شد ولی باز هم خیر. چرا یک کشور باید از این که کشور دیگری جوانانش را به سربازی میبرد و آنها را مرد بار میآورد ناراحت باشد؟ خوب بود هزاران جوان هندی بدون کارت پایان خدمت میماندند و کسی به آنها زن نمیداد؟ تازه سربازی انگلیسی مثل سربازیهای ما خاورمیانهایهای بدبخت نیست که کلهی آدم را بتراشند و همهاش ساچمهپلو بدهند. آدم اگر سرباز انگلیسیها شود صبح به صبح بهش نان تست میدهند و توی یقلاویاش هم آبپرتقال میریزند.
جنگ جهانی اول تمام شد ولی از خودمختاری خبری نبود، بلکه انگلیسیها قانونی تصویب کردند که به موجب آن هر فردی را که مظنون میدانستند، میتوانستند بدون دلیل و حکم قانونی دستگیر و زندانی کنند. شاید فکر کردهاید دلیل ناراحتی هندیها همین بود، ولی نخیر. اگر کسی از این قضیه آزردهخاطر شده باشد که معلوم میشود خودش یک ریگی به کفشش بوده. میخواست عین آدم رفتار کند تا کسی به او مظنون نشود.
مجموعه این شرایط باعث شد ششهزار هندی به نشانهی اعتراض در باغ جلیانوالا در شهر آمریتسار تجمع کنند. شاید فکر کردید که... نه باباجان. خیالتان راحت. اصلا کار به ناراحتی و این چیزها نکشید، چون تا آن جماعت بخواهند بفهمند چی به چی است انگلیسیها خروجی باغ را بستند و بعد همه را گلولهباران کردند. البته ارتش انگلیس، با ژنرال فرمانده این عملیات برخورد لازم را داشت و همانطور که در قضایای اینچنینی انتظار میرود، از او تقدیر مفصلی کرد.
تعداد کشتههای این حادثه، متأسفانه از چندصد تا هزاروپانصد نفر گزارش شده است. میگوییم متأسفانه، چون آن زمان بیبیسی هنوز تاسیس نشده بود، وگرنه ما الان فکر میکردیم یک فرقهای از هندیها هستند که عقیده دارند اگر ششهزار نفری در باغی جمع شوند و با گلولهی انگلیسیها برخورد کنند عمر جاودان مییابند.
حتماً میپرسید ماجرای کدورت بالاخره از کجا شروع شد. راستش ما خودمان هرچه این ماجرا را بازخوانی میکنیم کوتاهیای از جانب انگلیس نمیبینیم. حتی ملکه الیزابت یک بار شخصا به هند آمد و با خضوع تمام از طرف امپراتوری بریتانیای کبیر و شاه جرج ششم که این اتفاق در زمان او رخ داده بود محل حادثه را تماشا کرد. این یعنی اگر مختصر کدورتی هم بوده رفع شده و دو طرف از هم راضی هستند. گور بابای ناراضی.