راه و رســم گلابیگری قسمت چهارم
بخندید، موافق باشید و رشد کنید
محمدرضا شهبازی
طنزپرداز
در سه قسمت قبلی درباره راههای مقدماتی رشد و موفقیت سیاسی حرف زدیم و حالا در قسمت چهارم دو راه مهم و نکته حیاتی را گوشزد میکنیم.
بخندید
فکر میکنید لبخند زدن، خندیدن، قهقهه زدن یا حتی روی زمین خرغلت زدن بعد از شنیدن یک جوک بیمزه از رئیس یا مدیرتان کار نشدنی و مسخرهای است؟ پس گوش کنید:
هیچ فکر کردهاید جوکها چطور بوجود آمدهاند؟ اولین باری که یک نفر چیزی تعریف کرد و یک نفر دیگر خندید، این فرایند چگونه طی شد؟ شنونده طبق چه پروتکلی فهمید الان باید بخندد؟
شما در برابر جوکهایی که مدیرتان تعریف میکند، حالت اولین نفری را دارید که اولین جوک تاریخ را شنیده. او هیچ الگویی برای خندیدن نداشته! هیچ قرینه اجتماعی و سابقه عرفی و الگوی زبانی و عادت جمعی نبوده که به او گوشزد کند در این موقع باید بخندد. حتی چیزی که او به آن خندیده اسم نداشته! مثلا گوینده نگفته «این جوک رو شنیدی؟» تا شنونده بصورت ناخودآگاه پذیرش ذهنی نسبت به بامزه بودن آن داشته باشد. او چیزی شنیده، تصمیم گرفته بخندد و خندیده. شما باید تصمیم بگیرید به جوکهای بیمزه بخندید. همین!
مهم نیست که قبلا کسی نخندیده. مهم نیست که جامعه به این حرف نمیخندد. مهم نیست که در طبقهبندی محاورات این گفته در زمره لطیفهها دسته بندی نمیشود. به درک! شما باید بخندید و خواهید خندید.
تمرین:
یکی از راههای تسلط بر توانایی خندیدن و تبدیل خنده به یک واکنش کاملا خودآگاه، واکنش معکوس است. تمرین کنید از این به بعد به حرفهای فوق العاده بیمزه بخندید و از آنطرف، در مقابل خندهدارترین جوکها بیتفاوت بمانید.
برای شروع از کمدی کلاسیک شروع کنید. فیلمهای چارلی چاپلین را بگذارید و با اخم به آن زل بزنید. فیلمهای لورل هاردی را بگذارید و هی به آنها خیکی و لاغر زردنبو بگویید. به هارول لوید فحش بدهید! آن روزی که که با دیدن چهره چاپلین بر صفحه تلویزیون لیوان را پرت کردید و صفحه آن را شکستید، خنده به یک واکنش کاملا خودآگاه در شما تبدیل شده است و میتوانید این تمرین را قطع کنید.
تایید کنید
من واقعا ابا دارم از اینکه وارد بحثهای نظری و کلامی بشوم و به نظرم وقتی خود سیاست یک کنش کاملا معطوف به نتیجه و قدرت است، خیلی کار مسخرهای است که آموزش موفقیت در حوزه سیاست بخواهد نظری و غیرکاربردی باشد. مضاف بر اینکه تجربه نشان داده که اتفاقا مدیران و سیاستمدارانی که اندازه بز حالیشان نیست و چیزی از مباحث نظری نمیدانند اساسا موفقتر هستند. بنابراین اگر به همین اندازه هم به شما چیز نظری یاد ندهم، عملا کمک کردهام به موفقیت بیشتر شما در سیاست که خب این هدف غایی این کتاب است. اما بعضی وقتها مجبورم کمی مباحث نظری هم بگویم.
ببینید یک چیزی هست به اسم نسبیگرایی که بهش میگویند مکتب و یک عده هم در کمال صحت عقل قبولش دارند. اینها میگویند حقیقت یک چیز واحد نیست و در شرایط مختلف فرق میکند. حالا کاری به درست یا غلط بودن حرف این شیرین عقلها نداریم، چون الان دیگر بحث بر سر این نیست که حقیقت واحد است یا خیر، بلکه حرف این است که اصلا حقیقت چه فایده ای دارد؟!
یعنی اگر قرار باشد الان یک مکتب فکری و کاربردی پیرامون حقیقت شکل بگیرد، آن اینست که «که اصلا حقیقت چه اهمیتی دارد؟» که حالا بخواهد واحد باشد یا چند تا.
اینها را گفتم که از نظر نظری آمادهتان کنم برای شنیدن این نکته که عزیزان، برای تایید سخنان مدیران روسای بالادستی دنبال نسبت آن با حقیقت نباشید. هی به این فکر نکنید که این چیزی که او گفت الان درست یا نه. درست یا غلط کیلو چند است؟ تایید کن و رشد کن!
گالیله با آنهمه ریش و موهای زائد بدن، تایید کرد و اتفاقا در تاریخ هم بعنوان یک دانشمند مظلوم ماندگار شد، تو که جای خود داری گلابی.
تمرین:
فهرستی از بدیهیترین واقعیتها تهیه کنید. مثلا اینکه آب، خیس است. روز روشن است. انسان دو پا دارد. دایره گرد است. برف سرد است و... . ببینید میتوانید خلاف اینها را اثبات کنید؟
فکر کنید در یک همایش علمی بعنوان سخنران دعوت شدهاید و قرار است درباره خشک بودن آب یا تاریک بودن روز حرف بزنید. خیلی منطقی این کار را بکنید. این تمرین به شما کمک میکند تا تایید کردن مزخرفترین سخنان هم برای شما سخت نباشد.