پاییز بی‌هوا

زهرا فرقانی
شاعر

دوباره پاییزه، حرفای پر از غم می‌زنیم
حرفای حسابیو مفت و مسلّم می‌زنیم  

صب تا شب عین رئیسا اُرد ناشتایی میدیم
قبل هر نطقمونم یه سر به مُعجم می‌زنیم

شبیه یاهو مسنجریم تو اپلیکیشنا
بازم عینهو مصی طعنه به مریم می‌زنیم

یه گوشی لکنته داریم، یه لگن، یه گوشواره
به دلار داراییمونو روز و شب جم می‌زنیم

دوباره پاییزه و نگاهمون به آسمون
داریم از دود خفه میشیم، تازه ماسکم می‌زنیم

روزی انگاری دو دوز واکسن اجباری باشه
صُبا ذرات معلق و شبا سم می‌زنیم

پس چرا کلیه‌مون اینه و اونه ریه‌مون
جای دود و زهرماری، ما که شلغم می‌زنیم

پاییزه، پر از هوای خاطراتمون، ازت
میشه دل به جاده زد، قدر مسلم می زنیم

ما کجا اهل شِمالیم که تو این هوا مدام
فی سَمومٍ و حَمیم سر به جهنم می‌زنیم

آقایون مسئولا برین کنار تا باد بیاد
خودمون جای شما حرفای مبهم می‌زنیم

شماها خوبین، آره، اما ما شیطون بلاهام
هنوزم حوا باشه، یه نمه آدم می‌زنیم

دشمن از چی ما رو می ترسونه وقتی ببینه
وسط زلزله چای و رطب بم می‌زنیم

با همین هوا، همه هوای هم رو هم داریم
پاش بیفته واسه هم تو گوش عالم می‌زنیم

آب اگه کمه _که هست_ آبروداری می‌کنیم
سریع، فوری، انقلابی از وضو کم می‌زنیم!

قاطی دی‌اکسید و مونوکسیدای شهرمون
یه‌ریزه اکسیژنه دیگه، دور هم می‌زنیم...

ویژه نامه ایران طنز ۸۳۳۵
 - شماره  - ۰۱ آذر ۱۴۰۲