شهرک دختران کارتونی(آنه، جودی، سیندرلا و دیگران)2/ کوزت به دنبال کار

ما کله‌هامون رو دست هرکسی نمی‌سپاریم!

فاطمه سادات رضوی علوی
طنزپرداز

بعد از برگزاری 87 مراسم خواستگاری برای حنا و جواب‌های منفی او تقریبا چیزی ته جیبم نمانده بود. وضعیت خانه ما هم شده بود مثل وضعیت مصر! هفت سال قحطی خواستگار و حالا بعد هفت سال وفور نعمت. اوضاع جوری بود که انگار کل پس‌اندازم را طی چند قسط به میوه فروش و شیرینی سرای محل تقدیم کرده باشم. اگر یک آخر هفته هم خرید نمی‌رفتم، کلیه ی کسبه ی محل با گل و شیرینی به عیادتم می-آمدند یا برای باز شدن بخت حنا سفره می انداختند.
حجم شپش‌ها و فیش‌های موجودی کافی نیست کف جیبم از پول خردهایم بیشتر شده بود. باید دنبال یک شغل بی دردسر با حقوقی بیش از مکفی می‌گشتم. من که از بچگی بند نافم را با دسته طی بریده بودند یک-راست رفتم سراغ کارهای خدماتی. هرچند آنه اصرار داشت که از من یک خانم مجرد با روابط عمومی بالا بسازد و کلیه‌ی متودهای سی‌سی جون را روی سر من خالی کرد اما من تهش می‌توانستم با دسته‌ی جارو و صدای شستن ظرف ها تانگو برقصم. البته آنه بازهم معتقد بود این خودش یک هنر کانسپچوآل است و اگر ویدیو همین رقصم را منتشر کنم درآمدم از کوکب خانم که بلاگر آشپزی بود هم بیشتر می‌شود. یا حتی می‌توانم پکیج رقص با گوشکوب برقی و هواپز را میلیونی بفروشم. اما من اصلا دلم نمی‌خواست این‌طوری پول‌دار شوم.
 جودی هم تمام توانش را به کار گرفت تا از من یک ناخن‌کار حرفه‌ای بسازد اما من تنها تا وقتی زیر چرک ناخن ها را تمیز می‌کردم انگیزه‌ی کافی برای کار کردن داشتم. اگر در زمان ساواک ایران بودم حتما به استخدام یکی از نیروهای ناخن‌کشی‌اش در می آمدم. این را آخرین زیباجوی زیر دستم گفت و با کیف توی صورتم کوبید و رفت.
من که خودم را بهتر از آنه و جودی می‌شناختم برای استخدام به یک سالن و تالار خدماتی عروسی رفتم. سالن‌های عروسی حداقل حسنی که داشت این بود که شاد می‌شدم. دلم نمیخواست خدمتکار یک پیرمرد پرحاشیه باشم یا پرستار بچه‌ای که تازه از پوشک گرفته شده. مصاحبه استخدامی زیر بخشی از آن چیزی است که به لطف کندرهای تجویزی مادربزرگ موقع جنینی من یادم مانده است(باقی‌اش هم به صلاح نبود یادم بماند!)
- سابقه کار چقدر دارید؟
- من توی شکم مادرم هم که بودم روزی دوسه بار بند نافش را دستمال مرطوب می‌کشیدم! از اون خوباش!
- خب بامزه بود! مدارکی دارید تایید کنه سابقه کار دارید؟
- از کیف دستی‌ام کتاب بینوایان را روی میز گذاشتم: اینجا همش هست.
- خوشمزه بازی‌هاتون رو بذارید برای بعد، ما دلقک برا سرگرم کردن مهمون‌ها نمی‌خوایم. کسی رو دارید که تایید کنه شما سابقه کار دارید؟
- بله آقای والژان، ژان والژان. شماره اش هم 093---
- عرض کردم ما دلقک برا سرگرم کردن مهمون‌ها نمی‌خوایم، نیروی خدماتی لازم داریم.
عصبی شده بودم. نفس عمیقی کشیدم: من هم برای همین اومدم.
- بسیار خب معلوم می‌شه! سرعت پرش از ارتفاع شما چقدره؟
- نمی‌دونم!
- می‌تونید گوشه ی تور عروس رو در کمتر از سی صدم ثانیه توی هوا پرتاب کنید و از کادر خارج شید؟
- نه ولی محکم می‌تونم فوت کنم. دو سه بار توی تولدهای فامیل قبل اینکه خودش شمع تولدش رو فوت کنه من از دور فوت کردم!
- بامزه بود!
- پس بذارید مهمون‌ها رو هم سرگرم کنم!
- خیر ما نیازی نداریم. می‌تونید درحالی که رقص باله میرید یک قاشق از ظرف باقالی پلو با گوشت و ژله رو همزمان توی دهان عروس و دوماد بگذارید؟
- یه بار که کفش پاشنه ده سانت پوشیده بودم، کف سالن لیز بود اومدم چاقو رو بدم عروس و دوماد اما خوردم بهشون و با هم افتادند تو کیک. این قبوله؟
- هووووف! مدرکی در زمینه میکاپ کله‌پاچه داری؟ شینیون پشم بز و آرایش لایت کله گوسفند! دقت کنید آرایش لایت می‌خوایم...
- ... نه ولی میتونم سیرابی رو طوری بپزم که بو نداشته باشه.
- از پخت و پز بیا بیرون خانم! ببین عزیزم ما کله‌هامون رو دست هرکسی نمی‌سپاریم. یکی از خط قرمزهای موسسه ما اینه که کله یخچال از کله عروس گل‌مون خوشگل‌تر نشه. بخاطر اهمال کاری همین موسسه‌های تازه کار، یکی از عروس‌های عزیزمون خودکشی کرد! بالاخره باید یه تفاوتی بین کله‌ی تو یخچال با کله‌ی عروس باشه. درک نمی‌کنن که. البته ما خودمون دوره های میکاپ و لمینیت و شینیون کاربردی کله رو برای کارآموزامون می‌ذاریم اگه به این کار علاقه داشته باشی.
- نه من بیشتر به خوردنش علاقه دارم. مخصوصا وقتی همه‌اش رو باهم می‌کوبی! کوبیده کله‌پاچه خوردید؟
مدیر موسسه نفس عمیقی کشید و سیگاری روشن کرد. برقی در چشمش دوید و سیگار را بلافاصله خاموش کرد: خب، اول تجسم کن و بعد با دقت به این سوال جواب بده. تور مناسب برای تزئین دستشویی با سنگ آبی و گل های ریز بنفش و دمپایی ابری صورتی جیغ چی مناسبه؟
- سفید؟
- خیر! اون تور عروسه. تجسم کن.
- مشکی؟
- مجلس ختمه مگه؟ ولش کن. ساقدوش چی؟ ساقدوش می‌تونی باشی؟
- یعنی چیکار کنم؟
- یه فیلمنامه میخونی، هر جا عروس رفت باهاش میری، لباس ست با تیم میپوشی  
- مثل گروه‌های سرود؟
- هوووووف! نقل میتونی بپاشی؟
- تونستن که آره بابا فقط یه بار انجام دادم قرنیه چپ عروس پاره شد، مادرشوهرش ضربه مغزی شد و نوه عمه م هم دچار ضایعه نخاعی شد.
- خب برای چی اومدی اینجا؟
- استخدام شم دیگه!
- شمارهات رو بده به منشی بگو تو اون دفتر مشکیه بنویسه، بگو برا منم دوتا مسکن بیاره!
از جایم بلند شدم و چند قدمی به سمت در رفتم و دوباره پرسیدم: تور زرد؟
نفسش را عصبی بیرون میدهد: بگو زنگ بزنه دکتر قلبم بیاد!
- راستی من ماساژ قلبی بلدم الان به کارتون نمیاد؟ فقط آخرین بار اونی که احیاش کردم نمی‌دونم چی شد چندتا از دنده‌هاش شکست. من هنوز هم فکر می‌کنم کمبود کلسیم داشت. شما که ندارید؟
- برو بیروووون!